نقد و تحلیل ابیات عربی در تاریخ بیهقی
نقد و تحلیل ابیات عربی در تاریخ بیهقی


 

نویسندگان:دکتر محمدرضا نجاریان*-
مریم ایرانمنش

چکیده:
 

تاریخ بیهقی شاهکار نثر قرن پنجم هجری و سرمشق تاریخ نویسی اخلاف او و نمونه نثر استادانه و گنجینه ای از شواهد ادبی و قراین اوضاع اجتماعی و سیاسی آن دوران است. بیهقی بر لغت و ادب عرب احاطه داشته که شرط لازم منصب دبیری در آن زمان بوده است. با توجه به اینکه نثر تاریخ بیهقی بینابین است و با نثر دوره اول متفاوت است؛ در میان شواهد آن، اشعار عربی زیاد نیست. در این اشعار، بیهقی نام شاعر را نیز در کنار اثرش ذکر می کند. بعضی از اشعار به واقعه ای تاریخی مربوط می شود که بیهقی آن را برای تأیید مدّعا می آورد و ربطی به اصل تاریخ ندارد و شماری از آنها برای پند و اندرز ذکر شده است، اما سرایندگان اشعار از دوره های مختلف ادبیات عرب «جاهلی، مخضرم، صدر اسلام، اموی و عباسی»، همچون متنبی و ابوالعتاهیه و غیره انتخاب شده اند. بعضی از این سرایندگان ناشناخته مانده اند؛ چنانکه بیتی منسوب به حضرت علی(ع) است که به آن اشاره نشده است. نیز نسبت بعضی از اشعار به سراینده نادرست می نماید و سهوهایی نیز در نگارش آنها دیده می شود. به نظر می رسد بعضی از ابیات را خود بیهقی تغییر داده باشد که این امر در مقالات مربوط به متن، یادآوری نشده است؛ بنابراین، در این مقاله سعی بر این است که تحلیل و نقدی صوری و محتوایی از ابیات عربی و نکات ناب دستوری و بلاغی و مضامین مشترک با فارسی در آنها ارائه شود.

واژه های کلیدی:
 

ابوالفضل بیهقی، نظم عربی، نثر فارسی قرن پنجم، نقد شعر، دوره عباسی.

مقدمه:
 

ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی(385-470) شاگرد بونصر مشکان و دبیر سلطان محمود و پسرش مسعود بود. اواخر عهد غزنویان(جانشینان مسعود و طغرل کافر نعمت) به زندان افتاد و در دوره خانه نشینی و عزلت کتابی در مقامات محمودی و مسعودی نگاشت که به نام تاریخ بیهقی معروف است(شمیسا، 1376: 48). کتاب تاریخ بیهقی بحقیقت تاریخ تمام نمای دوره غزنوی است. بیهقی نه تنها در رعایت اعتبار منبع روایات دقیق و سخت گیر است، در تاریخ نویسی نیز دقت نظر و حس نکته یابی و نکته بینی دارد. او به ذکر جزئی ترین چیزها که گوشه ای از اوضاع زمان را روشن کند، توجه کرده است. تصویر کامل صورت ظاهر و سیرت و اخلاق گروهی از اشخاص تاریخی، بسیاری از آداب و رسوم مربوط به درباره و حکومت و طبقات مختلف مردم، تشکیلات آشکار و محرمانه دولت، حدود اختیارات و وظایف عمال حکومت، طرز تفکر و احساسات مردم نسبت به سلطان و عمال او، مراسم گوناگون، توصیف مکانها و... به شرح تمام یا به اختصار در این کتاب آمده است(یوسفی، 1376: 26). سبک بیهقی تقلیدی است از سبک نثر بونصر مشکان؛ چنانکه در میان منشأت ابونصر و شاگردش هیچ گونه تفاوتی موجود نیست(حسینی کازرونی، 1374: 38). در تاریخ تطور نثر فارسی قرن چهارم و پنجم را نخستین دوره به شمار می آورند. در این دوره سبک نثر ساده و مرسل بود و سپس از قرن ششم به بعد دوره نثر فنی فرا می رسد(خطیبی، 1375: 121). تاریخ بیهقی از انواع نثر مرسل عالی است که از دوره غزنوی و سلجوقی (450- 550 هـ.ق.) معمول شد. از مشخصات عمده آن استفاده بیشتر از لغات و عبارات عربی و استفاده از استشهاد و امثله برای بیان مقصود است(رستگار، 1380: 145).
جمله های عربی در نظم و نثر فارسی، بخصوص در آثار نثر فنی و سبک عراقی بسیار به کار رفته است و کتابهایی مانند عتبه الکتبه، مرزبان نامه و غیره پر است از این جمله ها(فرشیدورد، 1358: 144). اما تاریخ بیهقی نثر بینابین دارد و شواهد شعر عرب در آن بسیار نیست(شمیسا، 1376: 28). بهار مختصات این نوع نثر را چنین بیان می کند:
1. اطناب؛ 2. توصیف؛ 3. استشهاد و تمثیل؛ 4. تقلید از نثر تازی؛ 5. حذف افعال به قرینه؛ 6. حذف قسمتی از جمله؛ 7. تجدّدی در استعمال افعال؛ 8. ضمایر و جمع ها؛ 9. لغات و افعال و امثال و اصطلاحات فارسی؛ 10. استعمال لغات تازی(بهار، ج2: 67). از امتیازات تاریخ بیهقی می توان درستی و امانت نویسنده، داشتن اطلاعات درست و مستند، درج تاریخ دقیق رویدادها و ذکر انگیزه حوادث را نام برد. این کتاب تنها تاریخ محض نیست، بلکه سند جامعه شناسی زمان بیهقی است. کتاب بیهقی از دیدگاه اخلاقی هم اثری ارزنده است و از نظر ادبی نیز گنجینه کم نظیری از واژه ها و ترکیبات زبان فارسی است. نیز از اعجاز قلم او این است که لغات نامأنوس عربی را در میان مفردات فارسی به راحتی روان ساخته است... . ما در صدد این هستیم که با توجه به نسخه تاریخ بیهقی، تصحیح علی اکبر فیاض، به اهتمام محمد جعفر یاحقی به بررسی اشعار عرب در تاریخ بیهقی به شیوه زیر بپردازیم:
1. تقسیم بندی براساس دوره های تاریخ ادبیات عرب؛
2. اعراب گذاری دقیق؛
3. ترجمه دقیق اشعار؛
4. ذکر سراینده آن؛
5. طرز استفاده بیهقی در روند داستان؛
6. سهوهای منسوب به بیهقی یا شارحان آن و اشتباهات چاپی؛
7. ذکر نکات برجسته دستور زبان عرب؛
8. بررسی نکات ناب بلاغی؛
9. مضامین مشترک با فارسی.
از شاعرانی که در کتاب بیشتر از آنها شعر آورده متنبی، ابن رومی و ابوالعتاهیه است. نیز از شاعرانی که شعر آنها در یتیمه الدهر ثعالبی است(یادنامه، 1373: 745)

دوره جاهلی:
 

الف) عدی بن زید العبادی. او اولین کسی است که در دیوان کسری عربی نوشته است(اصفهانی، 1407، ج2).
بیهقی: فصلی خوانم از دنیای فریبنده (رک: 357)

اَینَ کَسرَی کَسرَی المُلوکِ اَنُو
شِروانَ اَم اَینَ قَبلَهُ سَابُورُ

ب) الحصین بن الحُمام فزاری (مفضل الظبی، 1988: 150).
1. بیهقی در میان داستان دار زدن حسنک قصه عبدالله زبیر را می آورد: عبدالله زبیر چون دید لشکری بی اندازه از هر جانبی روی بدو نهادند، روی به قوم خویش کرد و گفت: (رک: 202)

ابَی لِابنِ سَلمَی اِنَّهُ غَیرُ خَالدٍ
مُلاقِی الَمنایا اَیَّ صَرفٍ تَیَمَّما

فلست بمبتاع الحیوه بسبه
ولا مُرتَقٍ مَن خشیهٍ الموتِ سُلَّما
(المفضلیات، ص40)

«ابن سلمی تسلیم ناپذیری است؛ زیرا می داند که او فناپذیر است و هر سو رود مرگ را می بیند».
«پس من زندگی را در مقابل ننگ نمی خرم و از ترس مرگ از نردبان بالا نمی روم».
مقصود از «ابن سلمی» در این شعر فخریه خود شاعر است؛ زیرا مادر حصین نامش سلمی بوده است. ابی: ترفّع عن الدنایا؛ از پستی ها دوری کرد (لسان العرب)... «خشیه» نباید تنوع داشته باشد. در دیوان به جای آن رهبه است. نیز همزه «اَنّه» مفتوح است. «انه غیر خالد» فاعل فعل در مصراع اول است. در دیوان به جای مرتق، مبتغ است (مفضل الظبی، 1998: 40)
2. بیهقی: در این آویختن عبدالله زبیر را سنگی بر روی آمد و خون بر روی وی فرو دوید، آواز داد و گفت (رک: 202)

فَلَسنا عَلَی الاَعقابِ تَدمَی کُلومُنا
وَلکن عَلَی اَقدامِنا تَقطُرُ الدِّما

«ما پشت به میدان جنگ نمی کنیم تا با جراحت به پشت پاشنه هایمان خود چکد؛ بلکه با چهره هایمان به استقبال شمشیرها می رویم و اگر مجروح شدیم، خونها بر پایمان بچکد.»
 

ج) نابغه ذبیانی:
 

1. بیهقی ابیات را به مناسبت «تلک الهندو» ذکر می کند: و در این عصامی و عظامی ارجوزه و بیتی چند یاد داشتیم، نبشتم:

نفسُ عِصامٍ سَوَّدَت عِصاما
وَعَلَّمَتهُ الکَرَّ وَالاِقدَاما

وَصیَّرَتهُ مَلِکاً هُماما
حَتّی عَلا وَجَاوَزَ الاَقوَاما
(ذبیانی، 1415ق: 101)

«شخصیت عصام وی را به سروری رساند و به او حمله کردن و دلیری آموخت»
«و وی را پادشاهی بزرگ گردانید تا بلند مرتبه شد و از همه سرآمد شد.»
در تاریخ بیهقی مصراع آخر نیست. بیت زیر شبیه این مضمون است(دامادی، 1371: 142)

از پدر مرده ملاف ای جوان
گر نه سگی چون خوشی از استخوان

مخضرم:
 

الف) علی بن ابی طالب:
بیهقی: چون کارش(بغرا خان) قرار گرفت، فرمان یافت و با خاک برابر شد(تاریخ بیهقی، ... یاحقی، 1383: 206)

اذا تمَّ اَمرُبَدا نَقصُه
تَوَقَّع زَوالًا اِذا قیلَ تَمَّ

«چون کاری تمام و کامل شود، کاستی آن نزدیک آید. چون گفته شد چیزی کامل گشت، نابودی آن را چشم دار!»
البته، بعضی آن را منسوب به ابوبکر خوارزمی دانسته اند (رازی، 1371: 206). عمر فروخ این بیت را در میان اشعار ابوبکر الخوارزمی در مرثیه رکن الدوله الحسن بن بویه ذکر می کند(فروخ، 1968، ج 2: 546). ناصر خسرو بیتی دارد به همین مضمون (دامادی، 1371: 25):

میانه کار همی باش و بس کمال مجوی
که مه تمام نشد جز زبهر نقصان را

ب) اسماء بنت ابی بکر(؟- 73هـ)
بیهقی از زبان عبدالله زیبر این بیت را می خواند؛ آن زمان که به جنگ با حجاج یوسف قیام کرد (رک: 201):

اِنّی اِذا اَعرفُ یَومی اَصبِرُ
اِذ بَعضُهم یَعرِفُ ثُمَّ یُنکِرُ

«همانا اگر اجلم را بدانم صبر می کنم؛ در حالی که بعضی از مردم می دانند و منکر می شوند».
صدر اسلام
1. حطیئه جرول بن أوس:
بیهقی در پایان کار غازی: در قدیم مردی بوده است نام وی زبرقان بن بدر با نعمتی سخت بزرگ و عادت این داشت که خود خوردی و خود پوشیدی به کس نرسیدی تا حطیئه شاعر گفت او را:

دَعِ المَکارِمَ لاتَرحَل لِبُغیَتِها
وَاقعُد فَاِنَّکَ اَنتَ الطاعِمُ الکاسِی
(دیوان: 86)

«بزرگواریها را رها کن و در پی آنها مرو و به جای خود بنشین؛ زیرا تویی که به تو غذا دهند و لباس پوشند.»
حطیئه در هجاء معروف بوده است و بیت در هجو زبرقان است(اصفهانی، 1470، ج2). در یادنامه مصرع دوم این بیت غلط ترجمه شده است(یادنامه، 1373: 760). این بیت در کتب بلاغی شاهد برای مجاز عقلی است، زیرا اسناد اسم فاعل به اسم مفعول است؛ یعنی به معنای مطعوم و مسکوّ(فاضلی، 1376: 214)
 

عصر اموی
 

1. الحسن الاباضی:
بیهقی(در مرگ خوارزمشاه):... این است عاقبت آدمی چنانکه شاعر گفته است(ر: 335):

وَاِنَّ امرَءً قد سارَ سبعین حِجَّهً
اِلی مَنهَلٍ مَن وِردِه لَقَریبُ

«اگر مردی هفتاد سال راه عمر را پیموده باشد؛ هر آینه به آبشخوری از مشرب مرگ خود نزدیک است».
الحسن بن عمرو الاباضی شاعر خوارج است (قول بابتی، 1998م: 105). سروده فردوسی قریب به این معناست:

ز هفتاد برنگذرد بس کسی
ز دوران چرخ آزمودم بسی

دوره عباسی:
 

الف) متنبی:
1. بیهقی: بزرگ عیبی باشد مردی را که خدای عزوجل بی پرورش داده باشد همتی بلند و فهمی تیز و وی تواند که درجه یی بتواند یافت یا علمی بتواند آموخت و تن را بدان ننهد (ر: 68).

و لَم اَرَفی عیوب الناس شیئا
کنقص القادرین علی التمام
(دیوان:145)

«عیبی بالاتر از این در مردم نیست که بتوانند خود را کامل کنند و نکنند».
2. بیهقی: این بیت(از حطیئه) بمانده است و چهار صد و اند سال است تا این را می نویسند و می خوانند... که نام نیکو یادگار ماند: (ر: 246)

ذکر الفتی عمره الثانی و حاجته
ما قاته و فضول العیش اشغال
(دیوان، ج3: 288)

«یاد کردن از آدمی بعد از مرگ، زندگانی دوباره اوست و آنچه انسان نیاز دارد، قوت اوست، ولی آنچه بیش از قوت باشد، مایه گرفتاری اوست».
متنبی این بیت را در مدح «ابوالشجاع فاتک» در مصر سروده است. رباعی زیر از خیام قریب به این مضمون است (دامادی، 1371: 41)

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش می کوشی

باقی همه دردسر نیز زد هشدار
تا عمر گرانمایه بدان نفروشی

3. بیهقی: نامه نبشتند به امیر به شکر این فتح از وزیر و حاجب و قوم (ر: 43).

ولِله سرٌ فی عُلاک و انّما
کلام العِدی ضربٌ من الهذیان
(دیوان، ج2: 242)

«در بزرگی که خدا به تو داده رازی نهفته است، و کلام دشمنان در این باره هذیان است».
 

بیت در ذکر خروج شبیب (ابن جریر العقیلی) است در مخالفت با کافور. به نظر واحدی، این بیت به هجو نزدیکتر است؛ زیرا علو و بزرگی به فرد غیرمستحق نسبت داده شده است.
 
4. بیهقی: مرا صحبت افتاد با بوحنیفه اسکافی و شنوده بودم فضل و ادب و علم وی سخت بسیار، اما چون وی را بدیدم، این بیت متنبی را که گفته است، معنی نیکوتر بدانستم:

واستکبَر الاَخبارَ قبلَ لِقائه
فَلَمّا التقَینا صَغَّرَ الخبرَ الخُبرُ
(دیوان، ج2: 155)

«خبرهایی که پیش از ملاقات او به گوشم رسید، بزرگ می شمردم. چون او را دیدم، آن خبرها در نظرم کوچک بود». (کنایه از اینکه ممدوح را بیش از آنچه از او شنیده بودم، یافتم). این بیت در مدح علی بن احمد انطاکی است. سعدی در این باره می فرماید:

آن شنیدم که جان جانانی
چون بدیدم هزار چندانی
(دامادی، 1371: 242)

5. بیهقی گوید: ... تا خردمندان را مقرر گردد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است و متنبی گوید: (ر: 356):

وَمَن صَحِب الدنیا طویلا تَقَلَّبَت
عَلی عَینه حتّی یَری صدقَها کِذبا
(دیوان، ج1: 57)

«کسی که مدتی طولانی با دنیا مصاحبت کند، دنیا را دگرگون خواهد یافت؛ بطوری که راست دنیا را دروغ خواهد دید». این بیت در مدح سیف الدوله است و حکمتی در آن نهفته است که حرکات فلک باعث تغییر حقایق زندگی می گردد.
6. بیهقی این قصیده هفده بیتی متنبی در مدح سیف الدوله را بعد از انتخاب وزیر و رسیدن احمد عبدالصمد به نیشابور و فصلی در معنی دنیا و امارت و قصیده ابوحنیفه ذکر می کند: ... و نام سیف الدوله بدان زنده مانده است چنانکه گفته است:

خلیلی انی لا اری غیر شاعر
فکم منهم الدعوی و منی القصایدُ

فلا تعجبا ان السیوف کثیره
ولکنّ سیف الدوله الیوم واحد
(دیوان، ج2: 145)

«ای دوستان من، همانا من غیر از شاعر نمی بینم؛ چقدر آنان را ادعای شاعری و چه مقدار مرا چکامه هاست؟»
«در شگفت مباشید که شمشیرها بسیارند، ولی شمشیر دولت اسلام(سیف الدوله) امروز یکی است.»
الدوله با تنوین و مشمخر با تشدید «خ» از جمله غلطهای چاپی است. (ر: 367).
ب) ابن رومی(221-283هـ)، شاعر بزرگ از طبقه بشار و متنبی متولد بغداد:
1. بیهقی در پایان کار قریب: و بزرگا مردا که او دامن قناعت تواند گرفت و حرص را گردن فرو تواند شکست و پسر رومی در این معنی نیز تیر بر نشانه زده است: (ر: 87).

اِذا ما کَساک اللهُ سِربالَ صِحّهٍ
وَاَعطاکَ مِن قُوتٍ یَحِلُّ وَیَعذُب

فَلا تَغبِطَنَّ المُکثِرینَ فانّما
عَلی قَدرِ ما یُعطِیهِمُ الدهرُ یَسلُب
(دیوان: 116)

«هر گاه خدا جامه تندرستی به تو پوشاند و قوتی حلال به تو بخشید.»
«دیگر بر ثروتمندان رشک مبر؛ زیرا به اندازه ای که روزگار به آنها می دهد، از آنها می گیرد».
در چاپ یاحقی «یَسلَب» است. در دیوان به جای اعطاک، لم تخل و به جای المکثرین، المترفین و به جای فانما، فانهم و به جای یعطیهم، یکسو هم آمده است (دیوان: 116). ابیات زیر شبیه این مضمون است(دامادی، 1371: 39):

دو قرص نان اگر از گندم است یا از جو
دو تای جامه گر از کهنه است گر از نو
******
چهار گوشه دیوار خود به خاطر جمع
که کس نگوید از این جای خیزو آن جا رو

هزار مرتبه بهتر به نزد ابن یمین
ز فر مملکت کیقباد و کیخسرو

2. بیهقی: این است حسنک و روزگارش... احمق مردا که دل در این جهان بندد (ر: 198)

لَعَمرُک ما الدنیا بِدارِ اقامهٍ
اذا زالَ عَن عینِ البَصیرِ غِطاؤُها

و کیفَ بَقاءُ الناسِ فیها و اِنّما
یُنالُ بِاَسبابِ الفَناءِ بَقاؤُها
(دیوان: 250)

«سوگند که اگر از چشم انسان پرده کنار رود، می بیند که دنیا جای اقامت نیست».
«چگونه انسان در دنیا باقی می ماند، در حالی که بقای آدمی با وسائل فنا حاصل می شود».
خیام این مضمون را به خوبی بیان کرده است(دامادی، 1371: 40):

برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و جهان به شادکامی گذران

گر دور زمانه را بقایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران

3. بیهقی: و این «تلک» مردی جلد آمد و اخلاق ستوده نمود و آن مدت که عمر یافت، زیانیش نداشت که پسر حجامی بود... و لکن عظامی به یک پشیز نیرزد، چون فضل و ادب نفس و ادب درس ندارد و همه سخنش آن باشد که پدرم چنین بود و شاعر سره گفته است(ر: 386):

ماقلتَ فی نسب لو قلتَ فی حسب
لقد صدقتَ ولکن بئس ما وَلدوا

«آنچه درباره فضایل خود گفتی؛ اگر درباره نژاد و تبار خود بیان نموده بودی، البته که راست گفته بودی؛ ولی آنها چه بد فرزندی زاییدند».
در دیوان مصراع اول «لئن فخرت بآباء ذوی حسب» ضبط شده است. نظامی در لیلی و مجنون به فرزند خود محمد چنین نصیحت می کند(میدانی، 1379: 257):

چون شیر به خود سپه شکن باش
فرزند خصال خویشتن باش

4. بیهقی: خواجه بونصر مشکان که این محتشم (احمدبن حسن میمندی) را مرثیه گفت، هم به هرات بمرد:

و تسلبنی الایامُ کلَّ ودیعه
ولا خیرَ فی شیء یُردُّ و یُسلبُ

کستنی رداءً مِن شباب و منطقا
فسوف الذی ما قد کستنی یَنهبُ

«هر سپرده ای را روزگار از من پس می رباید و هیچ خیری نیست در چیزی که پس گرفته شود»
«ایام بر من جامه و کمربندی از جوانی پوشانده است و بزودی آنچه پیش بر من پوشانده است؛ خواهد ربود.»
مؤلف ابیات را از ابن رومی می داند؛ ولی بسیار جستجو شد و شاعر معلوم نشد. نیز شاعر ابیات پیدا نشد. فیاض ایرادات بیت دوم را چنین برمی شمارد: 1. دو موصول با هم جمع شده (الذی- ما)؛ 2. عائد حذف شده است. ینهبه؛ 3. ینهب به صیغه مذکر آمده است و باید مؤنث باشد، چون فاعل ایام است. در یادنامه آمده است که ایراد سوم وارد نیست؛ زیرا باید ینهب مجهول باشد. قافیه مجهول است و اگر بیت دوم را معلوم بخوانیم، غلط است. در صورت مجهول اشکال دوم بر طرف می شود. بهتر است «ما قد» به «قد ما» تبدیل شود.

صحبت گیتی که تمنا کند
با که وفا کرد که با ما کند
(764)

نظر نگارنده این است که قافیه فقط شامل روی و حرکت توجیه یا اشباع است و حروف و حرکات ماقبل نقشی ندارند. دیگر اینکه «سوف» از نشانه های فعل مضارع است که در بیت بر سر موصول آمده است و به نظر می رسد ضرورت شعری باشد. شاید اصل آن «تنهب» بوده است.
 

ج) کلثوم عتابی:
 

بیهقی: این است حال علی و روزگارش وقومش که به پایان آمد. احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدار فریفتکار بندد... و عتابی سخت نیکو گفته است (ر: 86)

ذَرینی تَجِئنی مِیتَتی مُطمئنهً
و لم اَتَجَشَّم هولَ تلک الموارد

فَانَّ جَسیماتِ الاُمورِ مَنوطَه
بِمُستَودَعاتٍ فی بُطونِ الاَوارِدِ

«بگذار مرگ من به آرامی بیاید و پیرامون کارهای خطرناک نگردم».
«همانا کارهای بزرگ وابسته است به آنچه در شکمهای شیران بزرگ است».
عتابی شعر را در جواب همسرش سرود که او را به فقر سرزنش می کرد(یادنامه، 1373: 748). گفته اند عتابی این مضمون را از فرهنگ ایران گرفته است(301). عمر فروخ بیت دوم را به این شکل ثبت کرده است(1968، ج2: 220)؛

فَانَّ کریماتِ الاُمورِ مَشوبهٌ
بِمُستَودَعاتٍ فی بُطونِ الاَساودِ

این بیت یادآور ابیات حنظله بادغیسی است (دامادی، 1371: 95):

مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگی و عز ونعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویارویی

د) الخریمی(166-212 هـ)، در اصل خراسانی و منسوب به خریم ناعم است. صاحب رائیه معروف در وصف فتنه میان امین و مأمون است:
بیهقی: و کار وزیر حسنک آشفته گشت که به روزگار جوانی ناکردنی ها کرده بود(ر: 90):

اِنَّ الامورَ اِذا الاَحداثُ دَّبرها
دونَ الشیوخِ تَری فی بعضها خَللا

«هرگاه تدبیر کارها به دست جوانان بدون پیران افتد، در بعضی از آنها خلل می بینی».
فعل «دبر» به شکل مفرد مذکر آمده است، در حالی که با توجه به احداث باید جمع باشد. بنابراین، به نظر می رسد که به مفرد یعنی حدث اسناد داده شده است(الانباری، 1380: 768). سعدی در بوستان چنین می گوید(دامادی، 1371: 52):

گرت مملکت باید آراسته
مده کار معظم به نو خاسته

نخواهی که ضایع شود روزگار
به ناکار دیده مفرمای کار

هـ) السری الرفاء (؟-366هـ): شاعر ادیب موصلی در دوره استقرار عباسی است. در کودکی در دکانی رفو می کرد و به این اسم نامیده شد. بیشتر مداح سیف الدوله و مهلبی وزیر و افراد خاندان حمدانی بوده است(الفاخوری، 1377: 523).
بیهقی در ورود امیر محمد به قلعه مندیش می نویسد: من که عبدالرحمن فضولی ام- چنانکه زالان نشابور نویسند مادر مرده و ده درم وام- آن دو تن را که بازوی امیر گرفته بودند، دریافتم و پرسیدم که امیر(محمد) در برابر نامه امیر مسعود سجده چرا کرد؟ ایشان گفتند تو را با این حکایت چه کار؟ چرا نخوانی آن که شاعر گوید (ر: 99):

اَیَعودُ اَیّتُها الخِیامُ زَمانِنا
اَم لاسَبیلَ اِلیهِ بَعدَ ذَهاِبِه

«ای خیمه ها، آیا روزگار ما دو مرتبه برمی گردد یا آنکه دیگر راهی برای بازگشت آن بعد از رفتن نیست؟»
و) ابوعبدالله الضریرالانبوردی (ثعالبی، 1420، ج4: 103):
بیهقی در جنگ بو علی سیمجور با سبکتگین: ... و سود نداشت با قضای آمده که نعوذ بالله چون ادبار آمد همه تدبیرها خطا شود(ر: 215):

اِذا اَرادَ اللهُ رِحلهَ نعمه
عن دارِ قومٍ اَخطَأوا التَّدبیرا

«هرگاه خدا اراده کند که نعمتی از قومی زوال یابد، آنها در تدبیرهایشان خطا می کنند».
در یادنامه به اشتباه ابوعبدالله افریر الابیوردی ثبت شده است(یادنامه، 1373: 758)

قضا چون ز گردون فرو هشت پر
همه زیرکان کور گردند و کر
(دامادی، 1371: 91)

ز) ابوالفتح بستی(؟- 400هـ)
 

1. بیهقی اشعار را در مورد جنگ ابوعلی سیمجور با سبکتگین می آورد: ... دولت سیمجوریان به سرآمد (ر: 216)

اَلَم تَرَ مَا اَتاهُ اَبوعَلیٍّ
وَکُنتُ اَراهُ ذا رأیٍ و کَیسِ

عصی السلطان فابتدرت الیه
رجالٌ یَقلَعونَ اَبا قُبَیسِ

وَصَیِّرَ طُوسَ مَعقِلَهُ فَصارَت
عَلیه طوسُ اشامَ مِن طُوَیسِ

«آیا نمی بینی آنچه ابوعلی سیمجور به جای آورد، در حالی که من او را مردی صاحب رأی و زیرک می دانستم».
 

«نسبت به سلطان عصیان کرد و بدین جهت مردانی که کوه ابو قبیس را از جا می کندند، به جنگ او شتافتند».
 
«طوس را پناه خود قرار داد، ولی طوس بر او شومتر از طویس شد». طویس مصغر طاووس است (منتهی العرب). در مجمع المثال میدانی آمده است که تصغیر طاوس بعد از حذف زوائد "طویس" است. او ملقب به طاوس بود، وقتی مخنث شد، طویس نامیده شد. کنیه او «أبی عبدالنعیم» بود. در یتیمه الدهر «ارتآه» به جای «رآه» و «جنود» به جای «رجال» و «امسی» به جای «صارت» آمده است(ثعالبی، 1420، ج4: 373). از اشتباهات چاپی کتاب «طوسِ» است که باید به عنوان مفعول اول «صیر» منصور باشد. عبارت «اشأم من طویس» ضرب المثل است. نام اصلی طویس «طاوس بن عبدالمنعم» است از مغنیان صدر اسلام و از موالی است. ولادت او در روز رحلت پیغمبر بود. روز مرگ ابوبکر او را ختنه کردند. وقت قتل عمر به بلوغ رسید. وقتی عثمان را کشتند، زن او را به خانه بردند. شب شهادت حضرت علی فرزندش به دنیا آمد (اصفهانی، 1407 ق، ج 3: 27).
بیهقی در میان خطبه در مبحث ولایت خوارزم می نویسد: آن کسان که سخن راست خواهند تا باور دارند ایشان را از دانایان شمرند... و اگر بست است که بوالفتح بستی رحمه الله علیه گفته است(ر: 638):

انَّ العقولَ لَها مَوازینُ بها
تَلقَی رَشادَ الاَمرِ وَهی تَجاربُ

«همانا خردها را میزان هایی است که بدان درستی هر کار را باز می یابی و آن معیارها، تجربه هاست.» البته در دیوان بستی این بیت یافت نشد.
 

ح) محمد بن حازم الباهلی (؟-215هـ): غیر از مأمون کسی را مدح نکرد. هجو زیاد دارد و بیشتر اشعارش در قناعت و مدح تصوف است (قوال بابتی، 1998 م، ج3: 716).
 

بیهقی ابیات را درباره فرو گرفتن اریارق ذکر کرده است:... محمودیان بدین حال که تازه گشت، سخت غمناک شدند. نه ایشان دانستند و نه کسی که در غیب چیست و زمانه به زبان فصیح آواز می داد ولکن کسی نمی شوند (ر: 234):

یا راقِدَ اللیلِ مَسرورًا بِاَوّلِهِ
اِنَّ الحَوادِثَ قَد یَطرُقنَ اَسحارا

لاتَفرَحَنَّ بِلَیلٍ طابَ اَوَّلُهُ
فَرُبَّ آخِرِ لیلِ أجَّجَ النّارا

«ای کسی که دراول شب شاد خفته ای، حوادث روزگار گاهی سحر گاهان به سراغ انسان می آید».
«شاد مباش به شبی که اول آن خوش باشد؛ ای بسا آخر شبی که آتش بر می افروزد».
تلمیح دارد به «شب آبستن است تا چه زاید سحر» (دامادی، 1371: 4)
 

ط) بوسهل زوزنی:
 

1. بیهقی ابیات زیرا را در مدح امیر مسعود ذکر می کند(ر: 144).

السَّیفُ وَ الرَّمحُ والنُّشابُ و الوَتَرُ
غُنَیِت عنها و حاکَی رأیَکَ القَدَرُ

مَا اِن نَهَضتَ لِاَمرٍ عَزَّ مَطلبُه
اِلّا انثَنَیتَ و فی اَظفارِکَ الظَفَرُ

مَن کانَ یَصطادُ فی رَکضٍ ثمانیه
مِنَ الضَّراغِمِ هانَت عنده البَشَرُ

اِذا طَلَعتَ فلا شمسٌ وَلا قَمَرٌ
اِذا سَمِحتَ فَلا بَحرٌ ولا مَطَرٌ

«تو از شمشیر و نیزه و تیر و کمان بی نیازی و قضا و قدر مانند رای تو است.»
«برای هر کار دشواری که قصد کردی، با فتح و ظفر مراجعه نمودی.»
«کسی که در یک حرکت هشت قلاده شیر شکار کند، مردم نزدش چیزی نیستند.»
«چون تو طالع گشتی، آفتاب وماه جلوه ای ندارند و چون تو بخشش کنی، دریا و باران چیزی نیستند.»
در دیوان «غُنِیتَ- ثَمانیهً» ذکر شده است، زیرا فعل باید مخاطب مجهول باشد و ثمانیه نیز مفعول و منصوب است.
2. بیهقی به مناسبت حضور بونصر در خانه زوزنی و ذکر احوال قاضی منصور مشاعره بوسهل و قاضی را ذکر می کند و در آخر می نویسد: و اینک چنین بزرگان بوده اند و این هر سه رفته اند رحمهم الله و ما نیز بباید رفت (ر: 558).

ایها الصدر الذی دانت لعزته الرقابُ
انتدِب تُرضِ الندامَی هُم علی الدهر کِئاب

واسغَ غصه شرب لیس یکفیها الشرابُ
واحضُرن لُطفا بنادٍ فیه للشوق التهاب

«ای بزرگی که گردن فرازان در برابر عزتش سرفرود آورده اند، زود پاسخ گو و حریفان بزم را خشنود ساز که از گردش روزگار اندوهناکند.»
«و گوارا ساز اندوه میگسارانی را که باده غصه آنان را بس نیاید و به لطف در انجمنی که آتش شوق در آن فروزان است، حاضر شو.»
 

ی) ابوالعتاهیه:
 

1. بیهقی: سه بیت شعر یاد داشتم از آن ابوالعتاهیه فراخور حال و روزگار این دو سالار (اریارق و غازی) (ر: 246). شایان ذکر است که بیت سوم در دیوان ابوالعتاهیه یافت نشد.

اَفنَیتَ عُمَرکَ اِدبارًا و اِقبالاً
تَبِغی البَنینَ وَ تَبغِی الاَهلَ و الَمالا

اَلَم تَرَالَملِکَ الاَمسیَّ حینَ تَرَی
هَل نالَ خَلقٌ مِنَ الدّنیا کَما نَالا

اذا یشدّ لقوم عقد ملکهم
لاقوا زمانا لعقد الملک حلالا
(دیوان: 253)

«زندگانی گذشته و آینده خود را تباه کردی، در حالی که فرزند و اهل و خواسته می جویی.»
 

«آیا پادشاه دیروزی(هارون الرشید) را ندیدی وقتی درگذشت؟ آیا هیچ زنده ای به اندازه او از دنیا بهره مند شده است؟!»
 
«هرگاه روزگار گره پادشاهی را محکم ببندد و پیمان سلطنت استوار گرداند؛ زمانی را خواهند دید که آن روزگار گره سلطنت آنان را گشاینده باشد.»
2. بیهقی: خواجه احمد عبدالصمد به دیوان بنشست وشغل وزارت سخت نیکو پیش گرفت و ترتیبی و نظامی نهاد. (ر: 355)

اَتَتهُ الوزارهُ مُنقادَهً
اِلیه تُجرِّرُ اَذیاَلَها

فَلَم تَکُ تَصلُحُ اِلّا لَهُ
وَلَم یَکُ یَصلُحُ اِلّا لَها
(دیوان: 277)

«وزارت با انقیاد و دامن کشان به سوی او آمد»
«وزارت فقط شایسته او بود و او نیز فقط شایسته وزارت».
در دیوان ابوالعتاهیه به جای الوزاره، الخلافه است و بیت در مدح مهدی عباسی است (یادنامه، 1373: 764). در چاپ یاحقی تُجَرَّرُ به صیغه مجهول، غلط ذکر شده است. باید تُجرِّرُ باشد.
 

ک) ابن درید الازدی:
 

بیهقی: دردی بزرگ رسید به دل خاص و عام از گذشته شدن او(امیر فرخزاد) به جوانی و چندان آثار ستوده سیرتهای پسندیده و عدلی ظاهر که به اقطار عالم رسیده است (ر: 358).

وانّما الناسُ حدیثٌ حسنٌ
فَکُن حدیثا حَسَنا لِمَن وَعَی

«انسان بعد از مرگ افسانه ای بیش نیست. پس سعی کن که افسانه و حدیث خوبی باشی».
عمر فروخ مصرع اول این بیت را چنین نقل می کند: وانَّما المَرءُ حدیثٌ بَعدَه (فروخ، 1968 ج 2: 418). «فکن» به شکل «نکن» و «کن» هم آمده است (بیهقی، 1383: 358). بیت در بحر رجز است (مفاعلن مفتعلن مفاعلن). (حسنی، 1383: 27). که اختیار قلب در «لَمِن» است. بیت قریب به این مضمون از خیام است(دامادی، 1371: 61):

گر عمر تو باشد به جهان تا سیصد
افسانه شمر زیستن بی مر خود

باری چو فسانه می شوی ای بخرد
افسانه خوب شو، نه افسانه بد

ل) ابن ابی حصینه (388-457هـ). شاعری از معره النعمان در سوریه.
 

بیهقی(در خبر کشته شدن عبدالجبار): وزیر به ماتم نشست و همه اعیان و بزرگان نزدیک او رفتند. و از شهامت وی آن دیدم که آب از چشم وی بیرون نیامد... این مرد یگانه بود... شاعر بدین بیت او را خواسته است(ر: 447):

یُبکَی علینا و لا نَبکی عَلَی اَحَدٍ
لَنَحنُ اَغلَظُ اَکبادا مِنَ الاِبِلِ

«برای ما می گریند؛ اما ما بر احدی نمی گرییم. البته که ما جگری سخت تر از جگر شتران داریم.»

م) محمد بن عبدالرحمن العطوی(؟- 250هـ): شاعر بصری و معتزلی مشهور در زمان متوکل:
 

بیهقی: مردی بصری... چشمش برداری از دارهای جعفر افتاد با خویشتن گفت(ر: 203):

اَما وَاللهِ لَولا خَوفُ واشٍ
وَعینٍ لِلخَلیهِ لاتَنامُ

لَطُفنا حولَ جِذعِک وَاستَلَمنا
کَما لِلناسِ بِالحَجَرِ استِلامُ

«قسم به خدا، اگر ترس از سخن چین و چشم بیدار(جاسوس) خلیفه نبود»
«البته گرد چوبه دار تو طواف می کردیم و آن را چون حجرالسود در بر می گرفتیم و می بوسیدیم».
در یاد نامه بیت به «فضل بن عبدالصمد الرقاشی» منسوب شده است. عمر فروخ هم می نویسد: وقتی رشید، برامکه را سرنگون کرد؛ رقاشی بصری در برابر دارجعفر بن یحیی این ابیات را خواند(فروخ، 1968، ج2: 170).
 

ن) ابن الانباری: صوفی واعظ و شاعر مشهور بغداد دوست محمد بن بقیه وزیر عز الدوله بختیار. ابن بقیه عز الدوله را به جنگ با عضد الدوله تحریک نمود. وقتی عضد الدوله پیروز شد، ابن بقیه را کور کرد و کشت(همان، ج2: 534).
 

بیهقی: حسنک قریب هفت سال بردار بماند، چنان که پیهایش همه فرو تراشید. مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور... جزعی نکرد چنان که زنان کنند، بلکه بگریست به درد(ر: 119). فرمود تا جثه او را بردار کردند. مادر عبدالله زبیر هیچ جزع نکرد (ر: 202). ابن بقیه وزیر را هم بردار کردند. در مرثیه او این ابیات را بگفتند (ر: 204):

عُلوٌّفی الحیاهِ فی الَممات
لَحقٌّ اَنتَ اِحدَی الُمجِزات

«بلندی مقامی است ترا در زندگی و مرگ. همانا درست است که تو یکی از معجزاتی»

کاَنَّ الناسَ حولَک حینَ قاموا
وفودُ نَداک ایامَ الصِّلاتِ

«گویی مردم وقتی پیرامون تو ایستاده اند، برای عطا یافتن از تو در روزهای صله دادن آمده اند!»
بیت مثالی است برای تعظیم شأن مشبه و تحسین آن(فاضلی، 1376: 187).

کأنّک قائمٌ فیهم خطیباً
وکلّهم قیامُ للصلاه

«گویی تو در میان آنها خطبه خوان ایستاده ای و همه آنها نماز را به پای خاسته اند»

مَددتَ یدَیک نحوَهم احتفالاً
کمدِّهما ألیهم بِالَهبات

«دو دست خود را به سوی مردم برای نیک قیام کردند به کارشان دراز کردی، بدان گونه که برای بخشش به سوی آنان می گستردی»... در مجانی احتفاء به جای احتفالا آمده است. «الهبات» در تاریخ بیهقی با فتحه «هاء» آمده که باید با کسره باشد.

ولّما ضاقَ بطنَ الأرضِ عن أن
یَضمَّ عُلاک مِن بعد الَممات

«و چون شکم زمین تنگ آمد که بزرگی ترا پس از مرگ در خود جای دهد.»
بطن نیز به عنوان فاعل مرفوع است که در چاپ منصوب آمده است.

أصاروا الجوَّ قبرَک واستَنابوا
عَن الأکفانِ ثوبَ السافیات

«جوّ را گور تو گردانیدند و به جای کفن جامه بادها را به نیابت گرفتند.»

لِعُظمِک فی النفوسِ تَبیت تُرعی
بِحُفّاظٍ وحُرّاسٍ ثِقات

«به سبب بزرگی خود در نزد مردم شب به روز می آوردی و در همان حال با نگهبانان و پاسبانان معتمد حرمت تو نگهداشته می شود.»
در مجانی «بقیتَ» به جای «تبیتُ» است:

و تُشعَلُ عندک النیرانُ لیلاً
کذلک کنتَ أیامَ الحیاه

«شب پیرامون تو آتشها برافروخته می شود؛ در روزهای زندگی هم چنین بودی.»

رکِبت مَطیّه مِن قبلُ زیدٌ
عَلاها فی السّنین الماضیات

«بر مرکبی سوار شدی که پیش از آن زید بن علی در سالهای گذشته برنشست.»

و تلک فضیلهٌ فیها تأسٍّ
تُباعِدُ عنک تعبیرُ العُداه

«این بردار شدن فضیلتی است که در خور پیروی است و سرزنش دشمنان را از تو دور ساخت» «قضیه» در مجانی به جای «فضیله» است. «تعییر» در مجانی به جای «تعبیر» است.

ولم أرَقبلَ جذعَک قطٌّ جذعاً
تَمکَّنَ مِن عِناقِ الَمکرُمات

«هرگز پیش از دار تو درختی ندیدم که بر دست به گردن هم آوردن با بزرگیها توانایی یافته باشد.»
«قط» در چاپ کتاب تنوین دارد که صحیح نیست؛ زیرا ظرفی است مبنی بر ضَمّ (یعقوب، 1420: ذیل قط)

أسَأتَ ألی النوائب فَاستثارَت
فَأنت قتیلُ ثَأرِ النائبات

«تو با مصائب روزگار بد کردی. پس تو کشته خون خواهی و انتقام جویی مصیبتهایی.»

وکنتَ تُجیرُ من صرفِ اللیالی
فَعاد مُطالباً لک بالتّرات

«تو پناه مردم در حوادث و سختیهای روزگار بودی، نوائب بازگشت و از تو خواستار انتقام شد.»
در مجانی «صار» به جای «عاد» است. «ترات» جمع «تره» از ریشه «وتر» است.

وصیَّر دهرُک الإحسانَ فیه
إلینا مِن عظیمِ السیّئات

«روزگار احسان ترا به ما از گناهان بزرگ به شمار آورد.»

وکنتَ لِمَعشرٍ سَعداً فلمّا
مَضَیتَ تَفَرَّقوا بِالِمنحِسات

«تو برای گروهی بخت نیک بودی و چون درگذشتی، با پیش آمدهای شوم پراکنده شدند.»
«منحسات» با ضمه میم صحیح نیست؛ باید مفتوح باشد.

غلیلٌ باطن لک فی فؤادی
یُخَفَّفُ بِالدّموعِ الجاریات

«سوز غمی در دلم تراست که با سرشک روان کاسته می شود و تخفیف می یابد.»

ولَو اِنّی قدرتُ علی قیامٍ
لِفرضِک والحقوقِ الواجبات

«و اگر همانا من برای گزاردن فریضه احترام به تو و ادای حقوق واجب توانایی داشتم.»
در دیوان به جای لفرضک «بفرضک» است. بعد از «لو» «انی» با کسره آمده که باید با فتحه باشد.

مَلأتُ الأرضَ مِن نظم القوافی
ونُحتُ بها خِلافَ النّائحات

«جهان را با نظم مرثیه ها پر می کردم و به آوای بلند با آنها برخلاف زنان نوحه گر ماتم سرایی می نمودم.»

ولکنّی اُصَبِّرُ عنک نفسی
مَخافهَ ان اعَدَّ مِنَ الجُناه

«ولی از نفس خود در این مصیبت شکیبایی می خواهم از بیم آنکه در شمار جنایتکاران محسوب شوم.»

وَمالَکَ تُربهٌ فَاَقولَ تُسقَی
لِأنَّک نُصبُ هَطلِ الهاطِلات

«ترا خاک گوری نیست که بگویم به آب رحمت سیراب کرده شود؛ چه همانا تو در معرض ریزش بارانهایی.»

عَلیکَ تَحیَّه الرَّحمن تَتری
بِرَحماتٍ غَوادٍ رائِحات

«درود خداوند بخشنده به همراه رحمتهایی که بامداد و شامگاه آید؛ پیاپی بر تو باد». تتری از ریشه وتر، نقش حال را دارد.
عبدالقادر این قصیده را یکی از شگفت ترین نمونه های قوت صنعت شعر سحر آفرین معرفی کرده است؛ یعنی از علل طبیعی مورد قبول و باور مردم به علل دست نیافتنی منتقل شده، قدرت ادبی را نشان مردم می دهد(تجلیل، 1377: 204). به عبارت دیگر شاعر در این قصیده مدح می کند، هر چه مردم ذم می کنند و یا ذم می کند، آنچه را که مردم مدح می کنند(شیخو 1419، 3: 338).
 

ص) سدیف بن میمون(شاعر آل عباس):
 

بیهقی: شاعر بوالعباس سفاح را به کشتن بنی امیه تشویق می کند.

وَاذکُرَن مَصرَعَ الحُسینِ وَ زیدٍ
وَقَتیلاً بِجانبِ المِهراسِ

«به یاد آر کشته شدن حسین بن علی و زید بن علی بن الحسین و قتیلی نزدیک مهراس را».
مِهراس چشمه ای است نزدیک کوه احد (لسان العرب). به اشتباه در چاپ دکتر یاحقی «م» مفتوح است. مراد از قتیل مهراس، حمزه بن عبدالمطلب است (یادنامه، 1373: 758). عمر فاروق «فاذکروا» ثبت کرده است. و بیت را در میان ابیات تهنیت خلافت ذکر کرده است(1419: 61).
 

ع) مهلبی وزیر:
 

بیهقی: ... و پس از آن این نوشتگین را با دو شغل که داشت، دوات داری داد و سخت وجیه گشت... کارش به سالاری لشکرها کشید تا مردمان بیتهای صابی را خواندن گرفتند که گفته بود بدان وقت که امیر عراق معزالدوله تگین جامه دار را به سالاری لشکر فرستاد(ر: 389).

طِفلٌ یَرِفُّ الماءُ مِن وَجَناتِه وَ یَرِقُّ عودُه
وَ یَکادُ مِن شَبَهِ العَذَارَی فیه اَن تَبدُونُهُودُه

نَاطُوا بِمَعقَدِ خِصرِه سَیفًا ومِنطقهً تَؤُدُه
جَعلُوه قائدَ عَسکرٍ ضاعَ الرَّعیلُ و مَن یَقُودُه

«کودکی که آب جوانی از رخسار او می درخشد و عود(قامت) او نرم و نازک است و نزدیک است که از همانندی به دوشیزگان در او پستانهای برآمده نمودار شود.»
«شمشیر و کمری بر بستنگاه میان وی آویختند که او را گران بار می کند و او را به سالاری لشکری گماشتند. تباه شد آن گروه و آنکه فرمانده گروه بود.»
بیهقی این بیت را به صابی نسبت داده است؛ اما در کتاب یتیمه الدهر، صابی نقل می کند که مهلبی وزیر این ابیات را در شدت علاقه اش به غلامی ترکی دائم الخمر به نام «تکین الجامدار امرد» نقل کرده است(ثعالبی، 1420، ج2: 267). در یتیمه الدهر به جای «طفل یرف»، «ظبی یرق» است. در چاپ یاحقی فعل «یقوده» با ضمه یاء غلط ذکر شده است.
 

ف) بونصر مشکان
 

بیهقی: شنبه اسکدار هرات رسید که خواجه احمد بن حسن پس از حرکت رایت عالی به یک هفته گذشته شد... بونصر در مرثیه او قطعه ای گفت... مرا این یک بیت به یاد بود(ر: 346):

یا ناعیا بکسوف الشمس و القمر
بُشِّرتَ بِالنقص و التسوید و الکَمد

«ای کسی که خبر گرفتگی آفتاب و ماه را دادی؛ ترا بشارت باد به کمبودی و سیاهی و گرفتگی»
 

س) ابوتمام:
 

بیهقی در آغاز جلد دهم در ادامه تعریف خوارزم می نویسد: هر چند این قوم که من سخن ایشان می رانم بیشتر رفته اند و سخت اندکی مانده اند و راست چنان است ابوتمام گفته است(ر: 638):

ثم النقضَت تلک السنونُ و اهلُها
و کانّها و کانّهم اَحلامُ

«آن سالها و مردمان آنها همه گذشتند؛ گویا آنها و مردمانشان رؤیا بودند.»
 

ق) مظفر قاینی:
 

بیهقی: (به مناسب مرگ بونصر مشکان): مظفر قاینی دبیر در مرثیت متنبی گفته است(ر: 562). البته، در یتیمه الدهر این شخص ابوالقاسم المظفر بن علی الطبسی نامیده شده است(ثعالبی، 1420، ج1: 164):

لا رعی الله سرب هذا الزمان
اذ دهانا فی مثل ذاک اللسان

ما رأی الناس ثانی المتنبی
ای ثان یری لبکر الزمان

«خداوند گله این روزگار را نچراند که ما را بلایی رساند در از دست دادن چنین زبان آوری!»
«مردم دوم متنبی را ندیدند؛ چه دومی برای یگانه زمان دیده می شود؟»
 

ر) بوالعباس ضبی:
 

بیهقی (در مرگ بونصر مشکان): به هیچ وقت نبوده است که بر در سرای او گذشتم که این دو بین نخواندم که بوالعباس ضبی گفت(ر: 562):

ایّها البابُ لِمَ عَلاک اکتئابُ
اَینَ ذاک الحجابُ و الحُجّابُ

اَین مَن کان یَفزعَ الدهرُ مِنه
فهو الان فی التراب ترابُ

«ای درگاه، چرا اندوه بر تو چیره آمد، کجایند پرده داران و پرده سرا؟!»
«کجاست آنکه روزگار از وی در بیم بود؛ پس او اکنون در خاک خاک شده است.»
 

ش) ابونواس:
 

بیهقی (در مرگ بونصر مشکان): بونواس رحمهالله علیه سخت نیکو گفته است(ر: 563):

اَیا رُبَّ وجهٍ فی التراب عتیق
ویا رُبّ حُسنٍ فی التراب رقیق

ویا رُبّ حَزم فی التراب و نَجده
و یا رُبّ قَدّ فی التراب رشیق

اَلا کُلّ حی هالکٌ وابنُ هالک
و ذو نَسبٍ فی الهالکین عَریق

«چه بسا دور اندیشی و دلیری و بالا بلندی که در خاک نهفته است.»
«هان هر زنده ای میرنده و زاده میرنده است و نژاده اصیل در میان هلاک شدگان!»
در دیوان ابونواس مصراع چهارم به این شکل آمده است: و یا ربّ رأی فی التراب زنیق. نیز بیت سوم با این تفاوتها نوشته شده است: هالکا- ابنَ- ذا (ابونواس، 1422: 662).
 

ت) اسکافی دبیر: دبیر آل سامان که در اوایل سلطنت عبدالملک بن نوح (342-350) در گذشته است(لغتنامه دهخدا):

اَلَم تَرَ دیوانَ الرسائل عُطِّلَت
بِفقدانه اَقلامُه و دفاترُه

«آیا ندیده ای دیوان رسائل را که قلمها و دفترهایش از فقدان وی بیکار و معطل مانده است؟!»
شعر در یتیمه منسوب به هر ثمی ابیوردی است(بیهقی، 1371: 1043)
 

ث) بحتری:
 

بیهقی: امیر(مسعود) به کوشک محمودی به افغان شال باز آمد که تمام داد شعبان بداده بود و نشاط بسیار کرده (ر: 276) بر این بیت که بحتری شاعر گوید:

رَوِّیانی اِذ حَلَّ شعبانُ شَهراً
مِن سُلافِ الرَّحیقِ و السَّلسبیلِ

«چون ماه شعبان رسید، مرا از شراب ناب سیراب کنید».
ولی در دیوان او به این صورت است:

فتَرَوَّ مِن شعبانَ اِنَّ وراءهَ
شهرًا یُمانِعُنا الرحیقَ السلسَلا

خ) صالح بن عبدالقدوس(؟- 160هـ):
 

بیهقی: و کار وزیر حسنک آشفته گشت که به روزگار جوانی ناکردنی ها کرده بود و زبان نگاه ناداشته و این سلطان معظم را خیر خیر بیازرده (ر: 89):

اِحفَظ لَسانَک لاتَقولُ فَتُبتَلَی
اَنَّ البَلاءَ مُوَکَّلٌ بِالَمنطِقِ

«زبانت را حفظ کن و سخن مگو که مبتلا می شوی، زیرا سخن گفتن سبب بلا شود».
مصراع دوم منسوب به ابوبکر است که در میان امثال سایره معروف است(میدانی، 2003، ج1: 33). در دیوان «لاتقول» به شکل «ان تقول» آمده است.
 

نامعلوم:
 

1. بیهقی: بوسهل زوزنی به دامغان رسید. ایشان را خود هوسها به آمدن این مرد که شاعر گفته است... و باد طاهر و از آن دیگران همه بنشست (ر: 61):

اِذا جاءَ موسَی وَ اَلقَی العَصا
فَقَد بَطَلَ السِّحرُ وَ السّاحِرُ

«وقتی موسی آمد و عصا را انداخت، کار سحر و ساحران باطل شد». بیت در کتاب «نفحه الریحانه و رشحه طلاءالحانه» المحبی، منسوب به سید موسی الرام حمدانی است.
تلمیح به آیه 116 و 117 سوره اعراف دارد. بیت مثال است برای مجاز مرکب به استعاره تمثیلیه (جواهر البلاغه، 1413ق: 335).
2. بیهقی: این فالی بوده است که بر زبان این پادشاه رحمه الله علیه می رفت... با چندان نیکویی که کرد در روزگار امارت خویش با لشکری و رعیت (ر: 99):

لَیس غدرُکم بِدَعٌ ولا عَجَبٌ
لکن وفاؤُکم مِن اَبدعِ البِدَعِ

مَا االشّأنُ فی غَدرِکُم اَلشّأنُ فی طَمَعی
وَ بِاعتِدادی بِقولِ الزُّورِ وَ الخَدَعِ

«بی وفایی شما تازه و شگفت نیست؛ اما وفای شما بسیار شگفت انگیز است».
«من از بی وفایی شما سخن نمی گویم، اما سخن در فریب خوردن من به گفتار فریبنده و دروغ شماست».
ایراد بیت این گونه ذکر شده است که یا باید «فی غدرکم» باشد یا «بدعا ولاعجبا» باشد(یادنامه: 750). نظر دیگر اینکه پیش از لیس «و» باشد یا «کم» را «کمو» بخوانیم تا وزن ناقص نباشد. باید گفت در لغت تمیم برای «لیس» اهمال عمل قائل شده اند(عباس حسن، 1409، ج1: 506). نیز می توانیم بگوییم مثل «ما نافیه» است که نفی آن به وسیله «الا» شکسته شده باشد و مهمل از عمل گشته است(المعصومی، 1420: 156) که در این صورت اگر شاعر تمیمی، باشد اشکالی وارد نیست. نکته قابل توجه اینکه در چاپ یاحقی «لکنّ وفاءُکم» ذکر شده که یا باید «لکن» باشد یا «وفاءَکم». «الشأنَ» نیز باید مرفوع باشد که منصوب ذکر شده است.
3. بیهقی در بحث قوتهای سه گانه نفس می نویسد: حکیمی به رمز وانموده است که هیچ کس را چشم عیب بین نیست: (بیهقی، 1383: 124):

اَرَی کلَّ انسانٍ یری عیبَ غیره
و یَعمَی عَنِ العَیبِ الذی هُو فیه

وَ کُلُّ امرِئٍ تَخفَی عَلیه عیوبُه
وَ یَبدُو له العیبُ الذی لِاَخیه

«به عقیده من هر انسانی عیب دیگری را می بیند و در برابر عیب خود کور است!»
«عیوب هر کس بر خود او پنهان است، ولی عیب برادرش بر او آشکار!»
در چاپ دکتر یاحقی «امریء» آمده که از نظر قواعد کتابت همزه اشتباه است. در کتاب الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی ابیات به محمد فخر الدین ابن البزار الاسکندرانی منسوب شده است، با این تفاوت که مصراع اول بیت دوم به این صورت است: و ما خیر من تخفی علیه عیوبه. در الوافی بالوفیات بیت به سعدون المجنون منسوب است. این مضمون را سعدی دارد(دامادی، 1371: 50).

مکن عیب خلق ای خردمند فاش
به عیب خود از خلق مشغول باش

4. بیهقی در داستان بوقی پاسبان می نویسد: و (بوقی) آخر نود و سه سال عمر یافت و اینجا گذشته شد بر بستر! و ما تدری نفس بای ارض تموت. و نیکو گفته است بواسحاق (ر: 427):

وَ رُبَّما یَرقَدُ ذوعِزَّه
اَصبَحَ فی اللَّحدِ و لَم یَسقَمِ

یا واضعَ الَمِّتِ فی قبرِهِ
خاطَبَکَ القبرُو لم تَفهَمِ

«چه بسا فرد با عزتی می میرد و در قبر جای می گیرد؛ در حالی که بیمار نبوده است»
«ای آنکه مرده را در قبر می گذاری! بدان که قبر تو را صدا می زند و تو نمی فهمی»
بیهقی بیت را به ابواسحاق نسبت داده است. ظاهراً ابواسحاق غزی(441-524 هـ) شاعری معروف از غزه فلسطین است که آل بویه را مدح می کرده است(قوال بابتی، 1998: 335). اما الصفدی بیت دوم را به محمد بن ابی العتاهیه نسبت داده است؛ با این تفاوت که به جای الدهر، اللحد و القبر ثبت گردیده است (الصفدی، 1411: 265). این مضمون در بیت زیر آمده است(دامادی، 1371: 45):

شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون صبح بشد بمرد و بیمار بزیست

5. بیهقی:... و نشاطها رفت و او(بوسعید محمود طاهر خزینه دار بست) را وداع بود و پس از آن به سه روز رفت رفتنی که نیز باز نیاید(ر: 489):

ماذا تُرینا الَّیالی و ما اَسَنَّ اِلینا
فی کلِّ یومٍ نُعَزَّی بِمَن یَعِزُّ عَلَینا

«شبها چه رویدادهای سختی را به ما نشان می دهد و چه بسیار بر سر ما حوادث را فرو می بارد و هر روز به سوگ آنکه نزد ما گرامی است، به ما تعزیت داده می شود» (حسینی کازرونی، 1374: 277). در اعجاز و الایجاز بیت به المنصور الفقیه المصری منسوب است، ولی مصراع اول چنین است: «ماذا اَرَتنا اللیالی ممّا آتین الینا».
6. بیهقی: بوریحان گفت: دیرتر رسیدم بدو، (خوارزمشاه) اسب براند تا در حجره نوبت من و خواست که می فرود آید، زمین بوس کردم و سوگندان گران دادم تا فرود نیامد و گفت (رک 640):

العلمُ مِن اَشرفِ الولایات
یأتیه کلُّ الوری وَلایأتی

«دانش از شریفترین فرمانروایی هاست. همه مردم به استقبال او می روند؛ ولی صاحب علم به نزد کسی نمی رود.»
در این بیت یان«ولایات» و «ولایأتی» جناس مرکب است. در الوافی بالوفیات شاعر بیت، ابوالعباس مأمون بن مأمون خوارزمشاه ذکر شده است.
 

نتیجه گیری:
 

1- کتاب تاریخ بیهقی بحقیقت تاریخ تمام نمای دوره غزنوی است.
2- سبک بیهقی تقلیدی است از سبک نثر بونصر مشکان؛ چنانکه در میان منشآت ابونصر و شاگردش هیچ گونه تفاوتی موجود نیست.
3- تاریخ بیهقی نثر بینابین دارد و شواهد شعر عرب در آن بسیار نیست. این کتاب اثری ارزنده در حوزه های جامعه شناسی، ادبیات و اخلاق است، آنچنانکه بسیاری از ابیات عرب و فارس دارای نکته های ناب معرفتی، حکمی و اخلاقی است و گویای این است که بیهقی از اعجاز قلم برخوردار است.
4- از دوره های مخلتف تاریخ ادبیات عرب همچون جاهلی، مخضرم، صدر اسلام، اموی و عباسی نمونه هایی از اشعار در تاریخ بیهقی وجود دارد، ولی بیشترین بسامد از آن دوره عباسی است.
5- در تاریخ بیهقی ابیات متنبی، ابن رومی، ابن انباری و بوسهل زوزنی بیش از دیگران مشاهده می شود.
6- سهوهایی در تاریخ بیهقی دیده می شود؛ از جمله ابیاتی به بحتری و ابن رومی نسبت داده شده است که در دیوان یا نیست یا به شکل دیگری است. نیز ابیاتی به صابی منسوب شده که طبق یتیمه الدهر صابی ناقل آن است. بیتی هم به ابواسحاق نسبت داده شده است که معلوم نیست او کیست. از سوی دیگر، به نظر می رسد که بیت از محمد بن ابی العتاهیه است.
7- در یادنامه بیهقی هم ابیاتی غلط ترجمه شده و در بیان بعضی از نکات صرفی و نحوی هم سهوهایی رفته است. در چاپ یاحقی هم اشتباهات چاپی وجود دارد.
8- سراینده بعضی از ابیات مشخص نشد. شاید خود بیهقی، بونصر مشکان و شعرای گمنام زمان بیهقی آنهار ا سروده اند.
منابع:
* - استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد
** - کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه با هنر کرمان
1- قرآن کریم
2- ابن الرومی: روائع الشعر العربی، به کوشش سمیر محمد کبریت، دارالمعرفه، بیروت- لبنان، 1422.
3- ابوالعتاهیه: دیوان، مؤسسه الاعلمی، بیروت- لبنان، 1420.
4- ابونواس، حسن بن هانی: دیوان، به کوشش سلیم خلیل قهوجی، بیروت، دارالجیل، 1422ق.
5- ابوالفرج، اصفهانی: الاغانی، ج2 و 3، داراحیاء الکتب العربی، 1407ق.
6- الانباری، ابوالبرکات: الانصاف، نشر ادب الحوزه، 1380 .
7- بهار، محمد تقی: سبک شناسی، انتشارات مجید، تهران، 1376 .
8- بیهقی، ابوالفضل: تاریخ بیهقی، به اهتمام محمد جعفر یاحقی، دانشگاه فردوسی، مشهد، 1383 .
9- _________: تاریخ بیهقی، به کوشش خطیب رهبر، انتشارات مهتاب، 1371 .
10- تجلیل، جلیل: تحلیل اشعار اسرار البلاغه، مرکز انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، 1377 .
11- ثعالبی، عبدالملک: یتیمه الدهر، شرح مفید محمد قمیمه، دارالکتب العلمیه، بیروت- لبنان، 1420 .
12- حسنی، حمید: عروض و قافیه عربی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1383 .
13- حسینی کازرونی، سید احمد: پژوهشی دراعلام تاریخی و جغرافیایی تاریخ بیهقی، انتشارات مؤسسه فرهنگی آیات، 1374 .
14- خطیبی، حسین: فن نثر در ادب فارسی، انتشارات زوار، تهران، 1375 .
15- دامادی، سید محمد: مضامین مشترک در ادب فارسی و عربی، انتشارات دانشگاه تهران، 1371 .
16- دهخدا، علی اکبر: لغتنامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 .
17- رازی، عبدالقادر: امثال و حکم، ترجمه، تصحیح و توضیح از: فیروز حریرچی، انتشارات دانشگاه تهران، مرداد 1371 .
18- رستگار، منصور: انواع نثر فارسی، سمت، تهران، 1380 .
19- شمیسا، سیروس: سبک شناسی نثر، نشر میترا، تهران، 1376 .
20- شیخو، اب لویس: المجانی الحدیثه، انتشارات ذوی القربی، قم، 1419 .
21- الصفدی، صلاح الدین: الوافی بالوفیات، دارالنشر، 1411ق .
22- طماس، حمدو: دیوان حطیئه، دارالمعرفه، بیروت- لبنان، 1423 .
23- عباس حسن: النحو الوافی، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1409هـ .
24- العاکوب، عیسی: تأثیر پند پارسی بر ادب عرب، ترجمه عبدالله شریفی خجسته، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1374 .
25- فاخوری، حنا: تاریخ ادبیات عربی، نشر توس، 1377 .
26- فاروق، عمر: طبقات الشعراء المحدثین: بیروت- لبنان، 1419 .
27- فاضلی، محمد: دراسه و نقد، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، 1376 .
28- فرشید ورد، خسرو: عربی در فارسی، انتشارات دانشگاه تهران، 1358 .
29- فروخ، عمر: تاریخ الادب العربی، دارالعلم للملایین، بیروت- لبنان، 1968م.
30- قوال بابتی، د.عزیزه: معجم الشعراء الجاهلیین، دارصادر، بیروت 1998م.
31- ____________: معجم الشعراء العباسیین، دارصادر، بیروت، 1998 .
32- ____________: معجم الشعراء المخضرمین و الامویین، دارصادر، بیروت، 1998م.
33- المعصومی، احمد بن محمد: مهذب مغنی اللبیب، انتشارات غدیر، 1420 هـ.
34- مفضل الظبی، محمد بن یعلی: مفضلیات، دارالهلال، بیروت- لبنان، 1998 .
35- میدانی: ضرب المثل های رایج در زبان عربی، ترجمه و تحشیه فرائد الادب، به اهتمام امیر شاهد، جهاد دانشگاهی واحد اصفهان، 1379 .
36- میدانی: مجمع الامثال، به کوشش قصی الحسین، دار مکتبه الهلال، بیروت، 2003م.
37- نابغه ذبیانی: دیوان، شرح قدری مایو، دارالکتاب العربی، 1415ق.
38- هاشمی، احمد: جواهر البلاغه، مکتب الاعلام الاسلامی، 1413ق.
39- یادنامه بیهقی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، 1373 .
40- یعقوب، امیل بدیع: موسوعه النحو و الصرف و الاعراب، انتشارات اعتصام، قم، 1420 .
41- یوسفی، غلامحسین: دیداری با اهل قلم، انتشارات علمی، چاپ ششم، تهران، 1376.
منبع: مجله ادبیات و علوم انسانی