بحثی در احوال و افکار و اشعار و مصنفات بابا افضل کاشانی / مسعود رضوی
حکیم پارسیگوی
«شب طلبت، آبستن سپیده دم یافتن باد؛ و روز آگهی و بیداریات، خالی از ساعت زوال؛ جان از خرد شاد، دل از هر بند آزاد، و سیرتت مکارم اخلاق را بنیاد...»
(عباراتی از مصنفات بابا افضل، ص 699)
قدیمترین روایتی که درباره افضلالدین محمد مرقی کاشانی معروف به بابا افضل میشناسیم، به قلم دانشور بزرگ خواجه نصیرالدین طوسی است که در ضمن رساله «سیر و سلوک» خویش درباره یکی از آموزگارانش نوشته: «... اما پدر بنده که مردی جهاندیده و سخن اصناف مردم شنیده... بنده کمترین را به تحصیل فنون علم و استماع سخن ارباب مذاهب و مقالات ترغیب کردی تا اتفاق را شخصی از شاگردان افضلالدین کاشی رحمهالله تعالی که او را کمالالدین محمد حاسب گفتندی و در انواع حکمت، خصوصاً در فن ریاضی تقدمی حاصل کرده بود و با پدر بنده کمترین سابقه دوستی و معرفتی داشت بدان دیار افتاد پدر بنده را به استفادت از او و تردد به خدمت او اشارت کرد و بنده در پیش او به تعلیم فن ریاضی مشغول شد...».1 خواجه در جای دیگری نیز نام افضلالدین را برده، و در «شرح اشارات» بوعلی سینا، در توضیح «قیاس خلف» در مباحث منطقی، جستاری از بابا افضل را نقل میکند.2درباره زندگی بابا افضل، اطلاعات اندکی در دست است و بیشتر اهل تذکرههای شعر از او یاد کرده و کلیاتی در شرح احوالش آوردهاند. با آنکه مقام حکمی و فلسفی بابا افضل امروزه نزد ما مسلم و بزرگ است، اما کمتر مورد توجه بوده و تنها خواجه نصیر «همواره بابا افضل را محترم میدانسته و ضمن شعری، او را به بزرگی و فضل ستوده است:
گر عرض دهد سپهر اعلی
فضل فضلا و فضل افضل
از هر ملکی به جای تسبیح
آواز آید که: افضل، افضل»3
بجز این، در باب زندگی بابا «در یکی از منابع کهن و معتبر درباره او که رسالهای است با عنوان «مختصر فی ذکر الحکماء الیونانیین و الملیین» (متعلق به اواخر سده 7 یا اوایل سده 8ق) درگذشت او حدود سال 610/ق / 1213م آمده است. بر این اساس با توجه به اینکه بابا افضل در نامهای به 60 سالگی خود اشاره کرده (مصنفات، ص 698) میتوان گفت که تولد او پیش از 550ق/ 1155م بوده است. آرامگاه وی در روستای مرق در 42 کیلومتری شمال غرب کاشان است که محراب گچبری منقوش با آیههایی به خط ثلث گرداگرد آن از نمونههای ارزشمند هنر دوران مغول، و صندوقچه چوبی مشبک آن... در شمار بهترین آثار عصر صفوی است».4
درباره زندگی بابا افضل، تذکره نویسان افسانههایی نقل کردهاند که غالباً نادرست است، مثلاً واله داغستانی در تذکره «ریاض الشعرا» گفته: «بابا افضل خال خواجه نصیرالدین طوسی است».5 همچنین است ماجراهای دیگر، از جمله: «دور ماندن کاشان از گزند مغولان با میانجیگری خواجه طوسی به احترام باباافضلالدین، شیفتگی پادشاه زنگبار نسبت به بابا که در خدمت او به لباس درویشی درآمد و پس از مرگ وی معتکف آرامگاهش گردید. دیدار شیخ سعدی با باباافضل، مقام والای او نزد سلطان محمود غزنوی، و تعلق خاطر بابا به پسری خیاطپیشه، و در نتیجه عزلتگزینی وی در پایان عمر، از آن جملهاند که هیچ یک پذیرفتنی نیست، در عین آنکه از شخصیت تأثیرگذار او حکایت دارد».6
اما اگر اطلاعات مستند درباره افضلالدین اندک است، در عوض مجموعه باارزش رسائل و مکاتیب وی و تعداد زیادی رباعی و چند شعر دیگر از آن حکیم برجسته و صاحب سبک، میراث ارجمند او را در اختیار ما نهاده و مقام علمی و ادبیش را آشکار و عیان ساخته است. استاد علامه مجتبی مینوی در دیباچه مصنفات باباافضل، شاید به همین دلیل، به ذکر کلیات بسنده کرده و از جمله نوشته: «مصنف این مجموعه رسائل، یعنی افضلالدین کاشانی، از آنها بوده است که کمال آدمی را در زندگانی عقلانی و روحانی میدانند و زندگانی طبیعی و حسّی او را هیچ میشمارند و معتقدند که غایت سعادت واعلی مرتبه نفس ناطقه معرفت صانع و صفات کمال او و تنزّه او از نقصان است از راه تحقیق در آثار و افعالی که از او در آغاز آفرینش و انجام آن صادر شده است و خواهد شد، ما کیستیم و از کجا آمدهایم، اینجا به چه کار آمدهایم و چگونه باید رفتار کنیم، به کجا میرویم و چه میشویم».7
شاید اگر عمر استاد مینوی وفا میکرد، ایشان در مجلد ملحقات و توضیحات، اطلاعات ارزشمندی به خواننده میدادند. استاد یحیی مهدوی در یادداشتی به چاپ دوم مصنفات به این موضوع اشاره کرده و مینویسد: «چاپ اول مجموعه رسائل افضلالدین محمد مرقی کاشانی در دو مجلد به این ترتیب: مجلد اول مشتمل بر هفت رساله در 1331 و مجلد دوم مشتمل بر پنج رساله و تقریرات و اشعار به سال 1337هـ . ش انتشار یافت. علامه فقید استاد مجتبی مینوی، چنان که... در ابتدای مجلد دوم یادداشت کردهاند... در نیت داشتند مجلد سومی فراهم آورند تا در آن «هرچه از افضلالدین کاشانی هست و درباره او و آثار خامهاش میخواهیم بنویسیم، از مقدمه و شرح حال و فرهنگ لغات و فهرست رجال و تعلیقات و مانند اینها، مندرج باشد و چیزی نگفته و ننوشته و نشر ناکرده نگذاشته باشم».8
مقام باباافضل در شعر و ادب
تذکرهنویسان زیادی به مقام شاعری و ارزش اشعار باباافضل توجه کردهاند. از جمله واله داغستانی، آذر بیگدلی، رضاقلیخان هدایت، امین احمد رازی، و نیز مصطفی فیضی که بر دیوان باباافضل مقدمه نوشته است. شادروان استاد سعید نفیسی، در سال 1311 ش مجموعه رباعیات باباافضل را منتشر کرد و او نیز در تاریخ رباعی، مقامی بلند برای صاحب دیوان قائل شده بود.9 گرکانی معتقد است: «سهم باباافضل در خدمت به فرهنگ ایرانی بیش از همه در حوزه ادبیات است. وی یکی از بزرگترین شاعران در میان حکمای مسلمان به شمار میرود و میتوان او را یکی از دو یا سه تن از برجستهترین رباعیسرایان دانست. برخی رباعیات او را به ابوسعید ابوالخیر، عمرخیام، اوحدالدین کرمانی، مولوی، خواجه عبدالله انصاری، عطار و دیگران نسبت دادهاند. او در رباعیات چند جا تخلص خویش را «افضل» آورده است. قدیمترین مأخذ اشعار فارسی باباافضل مجموعه «مونس الاحرار فی دقایق الاشعار تألیف محمد بن بدر جاجرمی (741ق / 1340م) است که 6 غزل نیز به نام افضلالدین کاشانی ثبت کرده است».10
«اشعار باباافضل اگرچه زیاد نیست و لیکن ملاحت و زیبایی شاعرانه را با معانی حکیمانه و افکار فلسفی باهم دارد».11 هرمان اته، او را یکی از ارکان سهگانه شعر فارسی در نوع رباعی دانسته و نظیر خیام و ابوسعید ابیالخیر شمرده است».12
بیشتر رباعیها واشعار او بیان اندیشههای حکمی، به ویژه هشدار به ناپایداری جهان و ذکر حقایق عرفانی است. وی در سرودههایش برخلاف دیدگاه نسبیگرای خیام، از منظر یقینی سخن میگوید که حاصل دانشی یگانه است».13
بطورکلی با ملاحظه یک قصیده و یک قطعه و پنج غزل و صد و هشتاد و هفت رباعی که انتساب آن به بابا افضل مسلم است و در خاتمه مصنفات به تأیید استاد مینوی رسیده و منتشر شده، میتوانیم شعر او را از نمونههای محکم اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم قلمداد کنیم. تأثیر مکتب تعلیمی سبک خراسانی بروی مشهود و گستره پارسی و حکمی واژگان هم نشانگر مقام ادبی و مدرسی او در ذوق شاعرانه و حکمت است. با این حال او بیشتر حکیم شاعر است تا شاعر حکیم.
در غزلی زیبا، نمونه عالی شعر غنایی و عاشقانه کهن، نظیر تغزلهای قصاید درجه اول سبک خراسانی را سروده است:
رنگ از گل رخسار تو گیرد گل خودروی
مشک از سر زلفین تو دریوزه کند بوی
از شرم قدت سرو فرومانده به یک جای
وز رشک رخت ماه فتاده به تکاپوی
با من به وفا هیچ نگشته دل تو رام
با اندوه هجران تو کرده دل من خوی14
آثار باباافضل
رسائل و کتب و اشعار باباافضل، اگر حجیم و پرتعداد نیست، امّا از وزن و کیفیت بسیاری برخوردار است. اندکی از آثارش به تازی بوده که او خود به پارسی درجه اول برگردانده است؛ برخی رسالههای مفصلتر و کوچکتر در موضوعات حکمی و نوعی کلام اشراقی دارد و نیز نامههایی در پاسخ به سؤالات شاگردان و یا علاقمندان به این نوع مباحث، همچنین برگردان آثار حکیمان پیشین به پارسی، نظیر ینبوع الحیات، ترجمه سیزده فصل از سخنان هرمس الهرامسه و ترجمه تفاحه یا سیبنامه منسوب به ارسطو و نیز ترجمه رساله نفس وی که گفته شد؛ و نیز گزیدهای از غزالی. بجز اشعارش، آنچه از پارسی و تازی از وی بر جای مانده چنین است: مدارجالکمال/ ره انجام نامه / سازوپیرایه شاهان/ چهار عنوان/ انتخاب کیمیای سعادت غزالی/ رساله ینبوع الحیاه: سرچشمه زندگی یا ترجمه سیزده فصل ادریس/ نکات ارسطو در علم حکمت/ ترجمه کتاب نفس ارسطو / منهاج المبین/ جاودان نامه/ ایمنی از بطلان نفس در پناه خرد/ تقریرات و فصول مقطعه/ مکاتیب و جواب اسئله.
اندیشه فلسفی و جهت فکری باباافضل
در آثار بابا افضل نمیتوان مجموعه دقیق ـ یا به اصطلاح امروزیان دستگاه فکری ـ و فلسفی مشخصی را سراغ گرفت. امّا انسجام اندیشههای فلسفی او به مراتب از فلاسفه برجستهای که پس از او زیستهاند بیشتر و فکر فلسفی او بسیار پخته و سختهتر بوده است. متأسفانه اهمیت آثار او بسیار دیر دریافته شد، وگرنه منشا اصطلاحسازی فلسفی به زبان پارسی و توجه به نوعی معرفتشناسی ذهن ـ خردپژوهی ـ بر مبنای وحدت عقل و عاقل و معقول و سرانجام نوعی نفسپژوهی عالی براساس همین دستگاه معرفتی انسان ـ خودِ دانا ـ میتوانست بود. آنچه در آثار فلسفی او اهمیت والایی دارد، «شناخت نفس» است که او از آن به «خود» تعبیر میکند. از طریق «خود»، انسان میتواند به معرفت و شناخت واقعی دست یابد و این حیات واقعی، عین فلسفه و عین خداشناسی نیز هست. وجود از دیدگاه او بر دو گونه است: «بودن» و «یافتن» که هر یک یا بالقوهاند، یا بالفعل. بودن بالقوه را با مثال درخت در هسته، و بودن بالفعل را با خود درخت میتوان نشان داد. یافت بالقوه، حیات یانفس است در همه درجات هستی از جماد تا انسان، و یافت بالفعل خودآگاهی عقل (خرد) است که در آن عقل و عاقل و معقول یگانهاند. آنچه حکمای مسلمان درباره سیر موجودات از مبدأ به این جهان و از این جهان به معاد بیان کردهاند، مطابق تفسیر او در حقیقت سیر از «یافتن» به «بودن» و سرانجام از «بودن» به «یافتن» است.15 افضلالدین هستیشناسی خود را از انسان و بر مدار نوعی معرفتشناسی که منشا آن خرد انسان است سامان میدهد. «اما منشا آگاهی برتر انسان که از قوای نفسانی او برنمیآید، خرد است که از تن و جان متمایز است. خرد میتواند بر هر چیزی آگاهی و احاطه یابد و از جمله بر احوال متباین و متضاد نفسانی. خرد برخلاف نفس، امور مخالف را درمییابد و از همین رو، مخالف و ضدّی ندارد و بنا بر این، تباهیناپذیر و پایدار است.»16 به نظر باباافضل: «آدمی مرکب است از عالم جسمانی و روحانی؛ و فهرستِ هر دو عالم است. و هر چه در عالم موجود است به کلیات، اندر آدمی موجود است به جزوّیات، و مرکب است از بسایط و وسایط، و از معانی معقول و محسوس، و فرزند دو عالم است: تن در این عالم، و جان از آن عالم».17 این نوع اندیشهها، شاید به همراه نگاه اشراقی و گرایشات شاعرانه و منثورات اخلاقی افضلالدین موجب تجلیل او نزد عرفا هم بوده است. «در تاریخ اندیشههای عرفانی در جهان ایرانی/اسلامی، از بابا افضل به عنوان جامعترین پیر صوفیه یاد شده است؛ پیری که امّا، به خلاف بارقههای ناپیوسته و منقطع اندیشه و آثار ابنعربی، روندی مستمر از الهامات درونی را میتوان پی گرفت که درصدد بازنمود بینشی باطنی و حکمتی پنهانی است؛ بینش و حکمتی که نه فلسفه را به یافتههای صِرفِ عقلی تقلیل میدهد و نه تصّوف را به دریافتهای صِرفِ شهودی بسنده میدارد... در نظرش، خودشناسی تنها دانشی است که هیبتِ امر مقدس را با درنگِ عقلی در هم میتواند آمیخت و در اتحاد با نور باطن آدمی به عنوان بارقههای الهی، بدانجا راه میتواند بُرد که داننده با دانسته و شناسنده با شناسا یکی شود...»18 سخن کوتاه میکنم به جستارهایی از قلم ناب و کلام همچون آفتاب حکیم پارسیگوی فرزانهمان بابا افضل کاشانی: «تن و جان به هم تمام و کاملاند و از هم جدا نیستند: تن و جان به هم تنست، و جان و تن به هم جانست؛ تن را چون چشم حقیقت بینی جان باشد، و جان را چون به چشم اضافت بینی تن باشد. و در جمله محسوسات و معقولات و متقابلات همچنین میدان».19 «عالم درختی است که بار و ثمره او مردم است؛ و مردم درختی است که بار و ثمره وی خرد است، و خرد درختی است که ثمره او لقای خدای تعالی است».20
پی نوشتها:
1ـ سیر و سلوک، خواجه نصیرالدین طوسی، مجموعه رسائل، انتشارات دانشگاه، ص 38.
همچنین سرگذشت و عقاید خواجه نصیرالدین طوسی، محمد مدرسی، امیرکبیر 1364، ص 24.
2 ـ گفتار خواجه چنین است: «ثم ان الشیخ افضلالدین محمدبن حسن المرقی المعروف بالقاشی رحمهالله ذهب الی ان هذا القیاس هو قیاس استثنائی من متصله مقدمها نقیض المطلوب و یحتاج فی بیان لزوم تالیها لمقدمها الی حملیه مسلمه...». شرح اشارات، خواجه نصیرالدین طوسی، تهران 1305 هـ .ق این جستار خواجه اشاره است به عبارت بابا افضل در رساله منهاج مبین، مندرج در مصنفات بابا افضل، به کوشش مجتبی مینوی و یحیی مهدوی، چاپ دوجلدی 1334، ص 99 و چاپ یک جلدی خوارزمی 1366، ص 573.
3ـ تذکره هفت اقلیم، امین احمدرازی، ص319، به نقل از تاریخ فلاسفه ایرانی، علیاصغر حلبی، انتشارات زوّار 1381، ص 562.
4ـ دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ 1380، جلد10، ص735، مقاله مرتضی قراییگرکانی. مزار باباافضل معتقدان و زائران بسیار دارد و مناقب فراوان برای آن قائلاند.
5ـ تاریخ فلاسفه ایرانی، همان، ص 560.
6ـ دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، همان، ص735.
7ـ مصنفات، افضلالدین محمد مرقیکاشانی، به تصحیح مجتبی مینوی ـ یحیی مهدوی، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم 1366، ص نوزده.
8ـ همان، ص هفت.
9ـ رجوع شود به مقدمه سعید نفیسی بر رباعیات باباافضل. این کتاب در سال 1363 مجدداً تجدید چاپ شده و در پایان مصنفات باباافضل نیز به همراه اشعار دیگری ـ غزل و قصیده ـ منتشر شده است.
10ـ دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، همان.
11ـ تاریخ فلاسفه ایرانی، همان، ص563.
12ـ تاریخ ادبیات فارسی، هرمان اته، ترجمه دکتر رضا زادهشفق، تهران 1332ش. معهذا باید توجه داشت که انتساب رباعیات فراوان و حتی اندک به ابوسعید ابی الخیر فاقد مستند و به دور از صحت است. در این زمینه استاد محمدرضا شفیعیکدکنی در مقدمه و تعلیقات «اسرارالتوحید» و «حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر» توضیحات وافی دادهاند. هر دو کتاب چاپ آگاه 1369 و 1371.
13ـ دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، همان، صص 735 و 736. همچنین رجوع کنید به: تاریخ ادبیات ایران، دکتر ذبیحالله صفا، انتشارات فردوس 1366، جلد3، ص 427.
14ـ مصنفات، همان، ص733.
15 و 16ـ دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، همان، صص 737 و 738 و 739 در این منبع شرح مفیدی از امّهات اندیشه فلسفی باباافضل به دست داده شده است. همچنین در مقاله: شرق ارواح و مشرق انوار، همان، صص 37 تا 43، به همراه رسالهای به نام «رساله فی المبداء و المعاد» که در بخش 13 مصنفات با عنوان تقریرات و فصول مقطّعه، توسط استادان فقید مینوی و مهدوی آورده شده است. البته به نظر میرسد با توجه به گرایش سبکی و پارسینویسی باباافضل، کریمی زنجانیاصل میباید توضیحی درباره عنوان تازی بدهد. احتمالاً میتواند از تداخلات کاتب باشد وگرنه الله اعلم.
17ـ جامعالحکمه، خواجه افضلالدین محمد کاشانی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران 1361ش، ص 31، بند 14. همان ص37.
18ـ شرق ارواح و مشرق انوار، همان، ص38.
19 و 20ـ مصنفات، همان، ص 662.
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت ، سال پنجم، شماره 4