زندگینامه آیتالله شیخ عباس قوچانی وصی مرحوم قاضی
شیخ عباس هاتف قوچانی در سال ۱۲۹۲ شمسی در روستای گوزل آباد قوچان به دنیا آمد استعداد بینظیر و عشق و علاقه او به تحصیل، پدر را واداشت که شیخ عباس را به حوزهای در شهر قوچان بفرستد. او در سن سیزده سالگی وارد مدرسه عِوَضیه قوچان شد و به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی در همان سنین کودکی وارد حوزه علمیه قوچان شد و بعد از یاد گرفتن مقدمات با گرفتن اجازه از پدرش و علیرغم نگرانی مادر بزرگوار خود به حوزه علمیه مشهد رفته و سطوح عالیه درس حوزه را در مشهد گذراند.۱
در آن ایام، حوزه علمیه مشهد از مهمترین محافل علمی ایران به شماره میرفت و در جلسات درس و حلقههای بحث و گفتوگوی آن، طلاب بسیاری به تحصیل مشغول بودند. وی علاوه بر تحصیل علوم رایج حوزه مشهد یعنی فقه و اصول به علوم معقول نیز روی آورد و به حوزه فلسفی آقا بزرگ شهیدی (حکیم) راه یافت. ۲
آیتالله هاتف قوچانی به دلیل مشکلات و محدودیتهایی که رضاخان برای طلاب و روحانیون ایجاد کرده بود برای ادامه تحصیل به نجف اشرف میرود و پس از ورود به نجف در درس مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد حسین اصفهانی معروف به کمپانی شرکت میکند. وی همچنین اولین دوره درس مرحوم آیت الله خویی را درک کرده بود۳ واز خواص ایشان بود.۴ همچنین از چند تن از مراجع اجازه اجتهاد دریافت کرده بود.۵
آیتالله قوچانی، خود در این زمینه میفرماید:
بنده به هنگام ورود به نجف اشرف در مدرسه سید محمد کاظم یزدی به تحصیل
مشغول شدم و چون در آن ایام مجرد بودم، حجرهای در همان مدرسه اختیار کردم و
به درس اساتید بزرگان نجف حاضر شدم. یکی از بزرگترین توفیقاتی که خداوند
نصیب من فرمود، شرکت در درس مرحوم حاج شیخ محمد حسین اصفهانی بود. ایشان به
حق یکی از استوانههای فقه و فقاهت در عصر حاضر بود. پس از چندی با دعوت
آقای خویی به هیئت استفتاء ایشان (آیتالله خویی) رفتم و با جمعی از بزرگان
حوزه در خدمت ایشان بودم؛ اما ناگفته نماند که اینجانب بیشترین انس را در
بین اساتید مبرز نجف با مرحوم آیتالله سید علی قاضی داشتم.۶
جایگاه علمی
رتبه علمی مرحوم قوچانی به حدی بود که حتی پیش از مهاجرت به نجف اشرف و
حضور در درس بزرگانی مانند آیتالله خویی رحمه الله مجتهد بود. در این باره
فرزند آن مرحوم، حجتالاسلام شیخ محمود قوچانی میگوید:
در دوره رضاخان از آنجا که سعی بر این بود که افراد کمتری عمامهای شوند،
امتحانات سختی برای جوازِ پوشیدن عمامه میگرفتند. با وجود این، ایشان دو
دوره در مشهد مقدس امتحان داده بودند و در دو مرحله حائز جواز پوشیدن عمامه
شده بودند که فقط برای مجتهدان بود.۷
آیت الله قاضی نیز در وصیت نامه خود وی را مجتهد خطاب میکند و در
ملاقاتهایش با شیخ، او را بسیار احترام میکند. فرزند آیت الله قاضی
میگوید:
…وقتی شیخ عباس قوچانی به محضر آقای قاضی وارد میشد، آقای قاضی برای استقبال او از جای خود بلند میشد…۸
سرّ این احترام را میتوان از توصیهای یافت که به شاگرد خود، مرحوم قوچانی میکرد؛
مرحوم قاضی به مرحوم قوچانی درباره تعظیم و بزرگداشت علما تأکید میکرد و
بر حذر میداشت از اینکه در تعظیم آنها به سبب کثرت نشست و برخاست با آنان
کوتاهی کند و تنها به نشستن و برخاستن اکتفا نماید؛ لذا احترام علما واجب
است و در هیچ حالی از احوال، ساقط نمیشود.۹
آیت الله ناصری که مدتی در نجف به محضر ایشان میرسیده، در مورد مرتبت علمی مرحوم قوچانی میفرماید:
در حوزه علمیه نجف، علمیت و فضل ایشان جای انکار نداشت. بنده از نظرم
نمیرود که اصحاب استفتاء مرحوم سید عبدالهادی- اعلی الله مقامه الشریف-
چند نفر از زبدههای نجف بودند که یکی از آنها، مرحوم شیخ عباس قوچانی
بودند. بعد از مرحوم سید عبدالهادی، آیتالله خویی فرستادند به دنبال ایشان
و ایشان از اصحاب استفتاء آیتالله خویی شدند.۱۰
مرتبه علمی مرحوم قوچانی به حدی بود که آیتالله العظمی سید محمد روحانی که از مراجع و علمای نجف بود در مورد ایشان میفرمود:
حاج شیخ عباس با آن جنبه فقاهت و استعداد و ذکاوتش اگر در فقه و اصول کار میکرد، الآن مرجع بود.۱۱
تسلط وی بر دروس منقول و معقول به حدی بود که به گواهی شاگردان، چه در فقه
و اصول و چه در فلسفه بسیاری از این دروس را در حافظه داشت و به مراجعه به
کتب نیازی نداشت.۱۲ مرحوم سید حسن قاضی فرزند مرحوم آیت الله قاضی مدتی که
در محضر وی شاگردی کرده، میزان تسلط او بر متون فقهی را اینگونه بیان
میکند:
من قسمتی از مکاسب شیخ انصاری
را در خدمت ایشان خواندم… سپس از محضر ایشان به خدمت آیت الله سید مرتضی
خلخالی منتقل شدم. در محضر اینها متوجه شدم که هر دوی اینها بیشتر متون
فقهی را از حفظ میدانند و نیازی به مراجعه به متن کتاب ندارند.۱۳
همچنین فرزند ایشان میزان تسلط پدر خود را بر متون فلسفی اینگونه بیان میکند:
تقریباً حافظ بودند مطالب منظومه را و حتی اسفار صدرا را.۱۴
ایشان علاوه بر نظارت بر تدوین کامل تقریرات درس بزرگان و مسایل علمی جدید و قدیم درس آنها با سعی و تلاشی قابل تحسین، در مدت بیش از دهها سال به تحقیق کتاب جواهر الکلام پرداخته است. علاوه بر اینها شیخ عباس قوچانی چنده دوره کتاب اسفار را تدریس کرد که آخرین دوره آن، با عمر او به پایان رسید.۱۵
و همین تسلط فقهی و اصولی ایشان است که باعث میشود آیت الله قاضی در کنار القای مطالب سیر و سلوکی با ایشان به بحث فقهی و اصولی هم بپردازد.۱۶
آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی نیز شخصیت علمی آیتالله قوچانی را دلیل انتخاب وی به عنوان وصی از سوی آیت الله قاضی میداند:
بدون شک آیتالله قاضی در پی شخصی بود که عالم به معنای اصطلاحی خاص خود
باشد، تا این مسؤولیت را به او واگذارد؛ و در نتیجه کسی را با سابقهتر و
فاضلتر از شیخ الهی، حضرت قوچانی که از نظر علمی و فقهی و نزدیک بودن
خلقیات سلوکی خود دارای منزلتی بود، نمییابد.۱۷
شیخ محمود قوچانی فرزند شیخ عباس قوچانی میفرماید: پدرم میگفت دعای من همیشه این بوده است که خدایا مرا گرفتار مرجعیت نکن و مرحوم پدرم قبل از آقای آیتالله خویی فوت کرد و اگر بعد از ایشان مانده بود، علمای نجف ایشان را به عنوان مرجع جانشین آیتالله خویی مطرح میکردند.
فعالیتهای علمی
آیتالله قوچانی در مدتی که در نجف بودند به تدریس فقه و اصول و فلسفه
اشتغال داشتند و حتی تا آخرین روزهای حیات پر برکتشان ادامه داشت.
آیتالله قوچانی به توصیه استادش آیتالله قاضی به تدریس اسفار و منظومه
حکمت ملاهادی سبزواری میپردازد. از خصوصیات تدریس ایشان نظم فوقالعاده و
تسلط فراوان بر دروس بود. و به گفته شاگردان ایشان: تدریس فلسفه ایشان جان
داشت و روح داشت.۱۸ یکبار هم خودش فرمود: این مطالبی که ملا میگوید، من
چشیدهام این مطالب را.۱۹
بعد از ایشان تدریس فلسفه در نجف تعطیل میشود.۲۰
یکی دیگر از فعالیتهای ارزشمند علمی مرحوم قوچانی تصحیح کتاب گرانسنگ
جواهر الکلام است. کتاب جواهرالکلام یک مجموعه فقهی عربی است که استدلالی و
بسیار پیچیده و قوی است؛ به طوری که میتوان گفت فقیهی نیست که از کتاب
جواهرالکلام به عنوان ابزار کارش استفاده نبرده باشد و شاید بتوان گفت که
بدون آن نمیتواند به جایی برسد.
در زمان مرحوم شیخ این کتاب ارزشمند چاپ شده بود؛ اما در شش جلد ضخیم بزرگ و با چاپ سنگی که متأسفانه غلطهای زیادی هم داشت؛۲۱ چرا که این کتاب به دست افرادی که سوادی کم داشتند و خط عربی بلد نبودند چاپ شده و لذا بسیار پیش میآمده که اشتباه خوانده باشند و در چاپ، اشتباه نوشته باشند.۲۲
مرحوم شیخ علی آخوندی تصمیم گرفت کتاب جواهرالکلام را پس از تصحیح آن، چاپ کند. زمانی که مرحوم آقای آخوندی میخواست این کتاب را چاپ کند، تصحیح آن را به دو نفر پیشنهاد داد؛ یکی مرحوم آیتالله قوچانی و یکی هم مرحوم بادکوبهای.۲۳
معلوم است که تصحیح این کتاب را هر شخصی نمیتواند برعهده بگیرد و باید
شخصی باشد که بر تمام مطالب کتاب اشراف داشته باشد و صحیح و غلط را از
یکدیگر تشخیص بدهد.۲۴
البته تصحیح این کتاب، کاری بود سخت و طاقتفرسا؛ چرا که شخص باید نسخه
چاپی را مطالعه کند و آن را با نسخه خطی آن مقابله نماید. وقتی که با خط
خود مرحوم صاحب جواهر تطبیق کرد، اطمینان مییابد که صحیح است.۲۵
حجت الاسلام و المسلمین سید علی میلانی میگوید:
خود مرحوم قوچانی میفرمود: «برای اینکه بخواهم کتاب را تصحیح بکنم ناچار
بودم که هفت بار دوره جواهر را زیر رو بکنم، تا جاهایی را که در نسخههای
قبلی اشتباه بوده، پیدا و تصحیح کنم».
این اختلاف نسخ مخصوصاً در کتابهای علمی، اسباب زحمت میشود. ببینید چه
احاطه فقهیای باید داشته باشد که هفت بار این کتاب را که یک دوره فقه
استدلالی است کامل بخواند و مقابله کند.۲۶
شاگردان
از جمله کسانی که از محضر علمی و سلوکی وی استفاده کردهاند میتوان به حضرات آیات: شیخ محمدصالح کمیلی خراسانی، سید عبدالکریم کشمیری،۲۷سید محمدحسین حسینی تهرانی،۲۸محمد ناصری دولت آبادی۲۹، حسن صافی اصفهانی،۳۰محمدتقی اراکی۳۱و همچنین حجج اسلام سید علی میلانی، محقق بنیانی، شیخ نظار بحرانی و… اشاره کرد.
حجتالاسلام محمود قوچانی در مورد دیدار پدرش با امام خمینی (ره) گفت: قبل از انقلاب اسلامی و بعد از آن مرحوم پدرم با امام ملاقاتهایی داشت و در سال ۵۸ هم که به ایران آمده بود با امام خمینی دیدار داشت.
وی در مورد داستان کتاب حکایت و پیشبینی وقوع انقلاب اسلامی توسط آیتالله قاضی که توسط مرحوم پدرش شیخ عباس خوانده شده بود، گفت: این قضیه درست است و مربوط به دیدار امام خمینی با آیتالله قاضی است. «مرحوم حجتالاسلام و المسلمین طیار- از فضلای برجسته و صاحبدل – به نقل از مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی- که از اصحاب خاص میرزا علی آقای قاضی و وصی ایشان بود- میگوید: مرحوم قاضی، عصرها در منزل خویش جلسهای داشت و برای ۱۰-۱۵ نفر مباحث اخلاقی و توحیدی مطرح میکرد و من (مرحوم قوچانی) در آن جلسه شرکت میکردم، آشنایی ما با آیتالله خمینی نیز در همین حد بود که شنیده بودیم یک «حاج آقا روح الله» در قم هست که درس اخلاق میگوید؛ ولی چهره وی را نمیشناختیم و تطبیق نمیکردیم.
یک روز عصر که ما در خدمت مرحوم قاضی بودیم و آن بزرگوار، طبق معمول افاضه میفرمود، سید جوانی را دیدیم که وارد شد و سلام کرد و به حالت ادب و سکوت، سر را پایین انداخت و کنار در اتاق نشست، مرحوم قاضی، پس از ورود سید مزبور صحبتش را قطع کرد و ساکت شد و سرش را به زیر انداخت، یک ربع ساعت، همین گونه ساکت و خاموش طی شد. سپس مرحوم قاضی سربرداشت و به من گفت: آقا شیخ عباس، آن کتاب را از فلان قفسه کتابخانه بردار و بیاور و بخوان، کتاب را آوردم و پرسیدم: از کجای آن بخوانم؟ مرحوم قاضی فرمود: کتاب را باز کن؛ هر جایش آمد، همان جا را بخوان.
کتاب را گشودم و شروع به خواندن کردم، محتوای مطلب، شرح ماجرای ظلم و
جنایت یک سلطان سفاک و ستمگر بود که در میان بنیاسرائیل میزیست و مردم
از مظالم او به شدت، معذب و در تنگنا بودند، تا آنکه شخص عالمی پیدا شد و
گفت: من این سلطان جائر را از کشور بیرون میکنم و مردم را از دست وی،
رهایی میبخشم، زمانی که داستان مزبور را از روی کتاب میخواندم، مرحوم
قاضی سر به زیر انداخته بود و فقط گوش میداد، هنگامی که داستان به جایی
رسید که عالِم، مردم را بر ضد سلطان سفاک شورانید و وی را از مملکت بیرون
راند، مرحوم قاضی سربرداشت و گفت: دیگر بس است. کتاب را سرجایش بگذار و باز
سر به زیر انداخت. پس از ۴- ۵ دقیقه، سید مزبور آهسته خداحافظی کرد و رفت و
ما دیگر او را در درس مرحوم قاضی ندیدیم، فرمان مرحوم قاضی به آوردن کتاب و
گشودن آن و طرح آن داستان شگفت، با مباحث معمول وی و سخنان ابتدای همان
مجلس تناسبی نداشت و کاملاً غیر عادی و عجیب مینمود و سرّ آن تا سالها
بر من معلوم نبود.
سالها پس از آن تاریخ، نهضت ۱۵ خرداد به رهبری آیتالله خمینی رحمه الله
علیه آغاز شد و آوازه وی، آفاق را در نوردید، اعلامیههای وی به نجف
میرسید و ما میخواندیم، سال بعد، وی به نجف تبعید شد و ما همراه جمعی
از طلاب و فضلا به حضور او رسیدیم، آنجا، به طور غیرمنتظره و با کمال تعجب
دیدیم که ایشان، همان سید جوانی است که آن روز به درس مرحوم قاضی آمد… و
فهمیدیم که این، کرامتی از مرحوم قاضی بوده و قصه آن عالم بنیاسرائیل با
سلطان سفاک، قصه آیتالله خمینی رحمه الله علیه با شاه ایران بوده است…جالب
اینجاست، که در ادامه مرحوم شیخ عباس قوچانی می افزاید، من بعد از آن
واقعه چند باری به سراغ کتابخانه و همان قفسه کتابها رفتم و هر چه گشتم،
مجددا آن کتاب را نیافتم.»32
تلاشها و ریاضتهای مرحوم قوچانی تحت هدایتها و دقتهای خاص مرحوم قاضی،
از ایشان انسانی ساخت که سزاوار بود پس از مرحوم قاضی عَلَم عرفان را بر
دوش بگیرد و وصی مرحوم قاضی در امر عرفان و هدایت سالکان باشد. او در ده
سالِ آخرِ عمرِ مرحوم قاضی ملازم استاد بود و هیچ گاه بدون آنکه جویای نظر
ایشان بشود، از او جدا نمیشد. در مجلس قاضی مینشست و به شرح و توجیهات او
گوش فرا میداد و این توجیهات، به طور عادی از راه قرائت کتاب مثنوی بیان
میشد، او میفرمود: جواهر مکمل به یواقیت اعظم است.
تلاش و پشت کار مرحوم قوچانی در سلوک عجیب بوده است.
یکی از خصوصیات آیت الله قوچانی این بود که کوچکترین ادعایی نداشت و تا آخر عمر میفرمود: «من هیچ نیستم». امام على علیهالسلام: «إِذا تَفَقَّهَ الرَّفیعُ تَواضَعَ؛ انسان بلند مرتبه چون به فهم و دانایى رسد، متواضع مىشود»33
مرحوم قوچانی سالهای آخر عمر پر برکت خود را در حالی سپری کرد که اطمینان و رضا به تقدیر الهی وجودش را فرا گرفته بود و شاید همان نفخه الهی که استاد سالها پیش برایش وعده کرده بود در لحظات غربت و تنهایی در محیط خفقان بعثیها و هجوم همّ و غم و فراغ یاران، همدم و مونس او گردیده بود. سرانجام وی دراول فروردین ۱۳۶۹ شمسی در کنار حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام دیده از جهان فرو بست و برای همیشه صورت بر خاک حریم علوی نهاد.۳۴
پانویس
۱٫حدیث سرو (نگاهی به زندگی و آثار آیت الله شیخ عباس قوچانی) مستند
تلویزیونی، (برنامه هشتم: وصی در طریقت )، عبدالرسول گلبن (کارگردان)،
تولید:۱۳۸۵-۱۳۸۸، پخش شبکه یک سیما،زمستان۸۸٫
۲٫همان
۳٫دریای عرفان، هادی هاشمیان، نسخه دیجیتال، ناشر دیجیتال: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه. اصفهان.
۴٫آیت الحق، سید محمد حسن قاضی، ترجمه سید محمد علی قاضی نیا، تهران، حکمت،۱۳۸۳، ج۱، ص۳۶۶٫
۵٫دریای عرفان، ص۳۵٫
۶٫حدیث سرو، برنامه هشتم: وصی در طریقت.
۷٫صلح کل، جمعی از مؤلفان، تهران، شمس الشموس، ۱۳۸۲، ص۱۸۱٫
۸٫آیت الحق، ج۱، ص۳۶۷٫
۹٫همان(با کمی تصرف).
۱۰٫حدیث سرو، برنامه هشتم: وصی در طریقت.
۱۱٫حجت الاسلام و المسلمین شکرالله فهیمی نجفی، نقل در: وصی در طریقت (مستند تلویزیونی حدیث سرو: برنامه هشتم).
۱۲٫حدیث سرو، برنامه هشتم: وصی در طریقت.
۱۳٫آیت الحق ،ج۱، ص۳۶۷٫
۱۴٫حدیث سرو برنامه نهم: دست از طلب ندارم، عبدالرسول گلبن(کارگردان)، تولید:۱۳۸۵-۱۳۸۸، پخش شبکه یک سیما،زمستان۸۸٫
۱۵٫آیت الحق، ج۱، ص۳۶۶٫
۱۶٫همان، ص ۳۶۷٫
۱۷٫همان، ج۲، ص۱۱۳و۱۱۴٫
۱۸٫حجت الاسلام و المسلمین سید علی میلانی؛ نقل در: حدیث سرو، برنامه نهم: دست از طلب ندارم.
۱۹٫همان.
۲۰٫حجت الاسلام و المسلمین محقق بنیانی؛ همان.
۲۱٫حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمود قوچانی؛ همان.
۲۲٫حجت الاسلام و المسلمین فهیمی نجفی، همان.
۲۳٫حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمود قوچانی، همان.
۲۴٫آیت الله محمد ناصری دولت آبادی، همان.
۲۵٫حجت الاسلام و المسلمین فهیمی نجفی، همان.
۲۶٫حدیث سرو، برنامه نهم: دست از طلب ندارم.
۲۷٫دریای عرفان، ص۳۶٫
۲۸٫روح مجرد، سید محمد حسین حسینی تهرانی،مشهد، علامه طباطبایی، ۱۴۲۵ق، ص۳۷٫
۲۹٫همان، ص۶۳٫
۳۰٫همان.
۳۱٫همان.
۳۲٫ فصلنامه انتظار شماره ۱۸٫
۳۳٫ غررالحکم، ج۳، ص۱۳۳، ح۴۰۴۸٫
۳۴٫ آیت الحق، سید محمد حسن قاضی، ص۳۶۵ و دریای عرفان، هادی هاشمیان، ص۷۱٫