شخصیتپردازی عطار، در الهینامه + دانلود الهی نامه
دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۵۱ ب.ظ
● چکیده:
عطار شاعر و عارف بزرگ قرن ششم، صاحب چند مثنوی ارزشمند عرفانی است. عطار در مثنویهای خود مطالب دشوار عرفانی را در قالب حکایت و تمثیل گنجانده است. بی شک عطار یکی از بزرگترین سرایندگان روایتهای عرفانی است.
در این مقاله، هنر شخصیتپردازی عطار در الهینامه بررسی میشود. این مقاله نشان میدهد که:
▪ استفاده از شخصیت دیوانگان (شوریدگان) بارزترین شگرد شخصیتپردازی عطار است. شوریدگان به ظاهر ناقص عقل به راحتی جواز صریحگویی را مییابند.
▪ در این مقاله شخصیت سلطان محمود و چگونگی حضور او در الهینامه بررسی میشود.
▪ در الهینامه، از ابلیس و مجنون، حرفهای تازهای میشنویم و...
● شخصیتپردازی عطار، در الهینامه
اشخاص ساخته شدهای (مخلوقی) را که در روایت ظاهر میشوند، شخصیت مینامند. شخصیت اعم از انسان، حیوان، شیء و هر چیز دیگری است.۱ شخصیت یکی از مهمترین عناصر داستان است. محوری است که «تمامیت قصه بر مدار آن میچرخد»۲ و نویسنده افکار وعقاید خود را به زبان او بیان میکند.
الهینامه یکی از گنجینههای آثار عطار ـ شاعر و عارف بزرگ قرن ششم ـ است؛ که حاوی دویست و شصت و چهار حکایت میباشد. اگر قصه را «نقل وقایع به ترتیب توالی زمان۳» بدانیم؛ این تعریف، حکایت را نیز دربر میگیرد. حکایت گونهای از داستان است. حکایت برداشتی از صحنهای مختلف زندگی است، برداشتی کوتاه اما برگزیده. عطار از بهترین حکایتپردازان ادب فارسی است. قدرت و نیروی تخیل او در حکایتپردازی «توانایی او در طراحی پیرنگ، شخصیتپردازی و انتقال گسترش داستان به ذهن خواننده؛ شاید همانند خود را در شاهنامه فردوسی بیابد و یکی دو شاهکار گرانسنگ دیگر ادبیات ما.»۴
عطار در حکایتپردازی، پیرو سنایی است. عطار، شیوه حکایتپردازی سنایی را به کمال رساند و یک قرن بعد، حکایتهای عرفانی در مثنوی معنوی مولوی به اوج رسید. «مهمترین تفاوت حکایتهای عطار و مولوی در این است، که مولوی در خلال حکایات به ذکر مطالب عرفانی میپردازد اما عطار مطالب عرفانی را در نتیجه پایانی حکایت میگنجاند.»۵
در این مقاله به شخصیتپردازی عطار در الهینامه میپردازیم:
● دیوانگان بارزترین شگرد شخصیتپردازی عطار
دیوانگان از بارزترین شخصیتهای الهینامه هستند. بیتردید، جدیترین سخنان و دلکشترین حکایات این کتاب در مورد آنان است. حکایات شوریدگان، نابترین پیامها را منتقل میکنند. حکایت مربوط به شوریدگان، به علت لحن طنزآمیز آن، دلکش و جذاب واقع میشوند.
«استفاده از شخصیت شوریدگان به ظاهر ناقص عقل، یکی از شگردهای داستانپردازی عطار است؛ که به او فرصت میدهد، بدوه هیچ دشوارگویی و ابهام، مطالب عرفانی خود را باز نماید. همچنین میتوان انگیزه عطار در بهرهبردای از شخصیت دیوانگان را با تجربهای که او از سرنوشت عرفای قبل از خود داشته است، مرتبط دانست.»۶
وی از سرانجام حسینبن منصور حلاج و عینالقضات همدانی عبرت گرفت و شطحیات خود را بر زبان دیوانگان جاری ساخت تا متهم نباشد.
در الهینامه این گروه مجانین عقلا با عناوین «شوریده»، «دیوانه» و «گستاخ درگاه» معرفی شدهاند. در بین آنها تنها بهلول است که با نام خاص یاد شده است.
عطار در موارد زیر از شخصیت دیوانگان استفاده کرده است:
۱) بیپروا و صریح سخن گفتن با خدا
▪ دیوانهای در کنار خانه خدا میگوید: اگر درم را نگشایی، به جای حلقه، سرم را بر در میزنم تا شکسته شود۷.
▪ دیوانهای به حق میگوید: اگر تو مرا دوست نمیداری، من به جز تو کسی را دوست ندارم۸.
▪ دیوانهای درباره مرگ و زندگی میگوید: خدایا تا کی میخواهی بیاوری و ببری؟ خدایا دلت از این آفریدن نگرفت۹؟
▪ بهلول به ناحق متهم به قتل میشود. بر سر دار میگوید: خدایا تو این جلادان را فرا کردهای. اگر مرا بکشند، من از تو خونبها میخواهم نه از ایشان.۱۰
▪ دیوانهای از حق کرباس میخواست. خطاب آمد که کرباس برای کفنت میدهند:
زبان بگشاد آن مجنون مضطر
که من دانم ترا ای بندهپرور
که تا اول نمیرد مرد عاجز
تو ندهی هیچ کرباسیش هرگز
بیاید مرد اول مفلس و عور
که تا کرباس یابد از تو در گور.۱۱
۲) بیپروا سخن گفتن در مقابل مناصب و مسائل مذهبی
دیوانهای به نماز جمعه رفت. امام جمعه در الحمد بود که دیوانه بانگ گاو کرد. از او پرسیدند: «چرا چنین کردی؟» دیوانه گفت: او در نماز گاو میخرید و من هم بانگ گاو کردم. شخصی از امام جمعه سؤال کرد. جواب داد: در جایی دوردست ملکی دارم وقتی الحمد میخواندم به یاد گاوافتادم. چون گاوی نداشتم فکر کردم گاوی بخرم، در همین حال از پشتسرم بانگ گاو شنیدم.۱۲
ـ دیوانهای میپرسد: آمین یعنی چه؟ میگویند: یعنی آنچه امام میخواهد همان شود. دیوانه گفت آنچه امام بخواهد نمیشود. آنچه خدا بخواهد میشود.۱۳
۳) بیپروا سخن گفتن با امرا و شاهان
بهلول به هارون میگوید: مال تو، مال مردمان است. مال مردم را به مردم بازده.۱۴ ـ دیوانهای با دیدن سلطان محمود چشمش را میبندد و میگوید: خودبینی و غیربینی در طریقت روا نیست۱۵.
۴) نکوهش اهل زمانه
ـ به دیوانه خاموشی میگویند: چرا حرفی نمیزنی؟ میگوید: کسی را نمیبینم.۱۶
ـ بهلول با چوب بر گورها میزد و میگفت: اینها یک مشت کذاب بودند.۱۷
ـ یکی از گستاخان درگاه آرزو میکرد طوفان بیاید و خلق را برباید؛ و میگفت: خلق پروای حق ندارند.۱۸
۵) ایراد سخنان حکیمانه
ـ دیوانهای میگفت: جهان چون شطرنج است.۱۹
ـ دیوانهای میگفت: جهان چون لوح کودکان است که گاه نقشی بر آن میگمارند و گاه میزدایند.۲۰
● استفاده از شخصیتهای مقابل۲۱ در الهینامه
شخصیت مقابل شخصیتی است که در مقابل شخصیت اصلی یا شخصیت مخالف قرار میگیرد تا خصوصیات شخصیت اصلی یا مخالفت را بهتر نشان دهد.۲۲
در تعدادی از حکایتهای الهینامه، فردی نامعلوم، در مقابل شخصیتهای مختلف قرار میگیرد و با پرسشهای خود آنان را به حرف میآورد. سلطان محمود از جمله شخصیتهای مقابل در الهینامه است.
سلطان محمود در زمان خود بسیار مقتدر و مجاهد بود. او که به دلایل متعدد و به بهانه جهاد با کافران به هند لشکر میکشید، نظر مردمان را جلب کرده بود. او را مؤمنی مجاهد و با ایمان میدانستند. بعد از مرگ هم چون قهرمانی اسطورهای شناخته شد و حتی به عنوان قهرمانی بزرگ، در آثار عرفانی راه پیدا کرد.
در آثار عطار، سلطان محمود حضور چشمگیری دارد. سلطان محمود در بیست و پنج حکایت از حکایات الهینامه حضور دارد. در نگاه اول او را صاحب شخصیتی در حد یک قهرمان میبینیم، اما در نگاه دقیقتر درمییابیم که وی پیوسته در معرض تذکر است و این شایسته یک قهرمان نیست. در الفاظ از او تعریف میشود و او را از بزرگان میبینیم، اما در کردار و اعمال هنری ندارد. او شخصیتی منفعل است که به عنوان شخصیت مقابل ظاهر میشود:
ـ در یکی از حکایات، جوانی نمکفروش عاشق ایاز میگردد. سلطان از رقیب خویش میخواهد تا از عشق خود دست بردارد. نمکفروش میگوید:
تو چون دیگی پرآلاتی ز شاهی
ولیکن بینمک چندان که خواهی
چو من دارم نمک بر من چه تازی
به عشق بینمک چندان چه نازی
تو مال و ملک و زر و زور داری
نمک باید چو من گر شور داری۲۳
ـ روزی محمود با سپاهیانش از کنار درویشی میگذشت. به درویش سلام کرد. درویش علیکی گفت و گذشت. سلطان گفت: درویش مبتکر را ببینید. درویش گفت:
ندیدم چون تو در عالم گدایی
که خالی نیست از ظلم تو جایی
که جو جو نیمجو بر هر سرایی
نوشتند از پی چون تو گدایی
ندیدم هیچ بازار و دکانی
که از ظلمت نبود آنجا فغانی
کنون گر بینش چشمت تمامست
ز ما هر دو گدا بنگر کدامست۲۴
ـ روزی سلطان محمود از بیابان میگذشت، پیرمردی را دید که درمنه میکشید. به او گفت: نام تو چییست؟ گفت: همنام توام. نام من نیز محمود است. سلطان گفت: تفاوت ما بسیار است. پیرمرد گفت:
جوابش داد پیر و گفت ای شاه
همی چون هر دو برخیزیم از راه
رویم اول دو گز زینجا فروتر
شویم آنگه به محمودی برابر۲۵
در دوازده حکایت از الهینامه، سلطان محمود را در کنار ایاز میبینیم. در این حکایات، ایاز قهرمان اصلی است. با آنکه ایاز معشوق سلطان محمود است، نمیتوان مرز عاشقی و معشوقی را میان آن دو مشخص کرد. ایاز معشوق است، ولی بر سنگ پای سلطان محمود رشک میبرد۲۶ و آرزویش این است، که نشانهٔ تیر شاه شود.۲۷
با توجه به حکایات فوق، نمیتوان پذیرفت که سلطان محمود، پهلوانی با عشق حقیقی است: «شیخ از این مرد که زندگانی واقعیش هرگز پسندیده خردمندان نتوان بود، پهلوانی نمودار عشق حقیقی و عواطف آسمانی ساخته و او را به صفات عالی ستوده است۲۸.»
حکایات زیر نشان میدهد که سلطان محمود تنها شخصیتی مقابل است که در برابر پیرزن (نماد دانایی) ظاهر میشود و به هیچوجه «پهلوانی نمودار عشق حقیقی» نیست:
ـ روزی سلطان محمود با سپاهیان در حال گذر بود. پیرزنی، برای دادخواهی، به پیش او آمد. سلطان التفاتی نکرد و گذشت. همان شب، سلطان در خواب دید، که در گردابی افتاده است و در اوج سختی با عصای پیرزن از قعر گرداب، نجات پیدا کرد. به دنبال این خواب، سلطان، پیرزن را به سوی خود فراخواند و عذرخواهی کرد.۲۹
در حکایت دیگری، نیز، پیرزنی در برابر سلطان محمود قرار میگیرد.
روزی پیرزنی ملک۳۰ میجوشاند. سطان با دیدن پیرزن از او پرسید: آیا به من هم از این ملک میدهی؟ پیرزن جواب داد: هرگز! من ملک خود به ملک تو نمیفروشم.۳۱
● مجنون و رندانهگوییهای او
مجنون در آثار عرفانی، از جمله در آثار عطار، شخصیتی بارز است. او نیز چون دیگر مجانین عقلا، با کلام خود، دری از حکمت و حیرت بر مخاطب میگشاید. در الهینامه، از مجنون عملی نمیبینیم؛ بلکه سخنان حکیمانه او را میشنویم. عطار در پردازش این شخصیت، بر عنصر کلام و گفتگو کار کرده است.
ـ به مجنون گفتند: لیلی مرد. گفت: الحمدلله. گفتند: چرا چنین میگویی؟ گفت: من بهرهای از روی ماه او نبردم؛ همان بهتر که هیچ بدخواهی او را نبیند.۳۲
ـ از مجنون پرسیدند: لیلی را چقدر دوست داری؟ گفت: به عرش و فرش قسم که او را دوست داشته باشم. گفتند: پس چرا میان خاک و خونی؟ گفت: آخر مجنون لیلی و لیلی مجنون است.۳۳
کلام مجنون در اکثر حکایات با آرایههایی چون تناقض، حس تعلیل، تجاهلالعارف و استخدام همراه است.
● ابلیس در آثار عرفانی و الهینامه
در الهینامه، ابلیس با چهرهای مظلوم ظاهر میشود؛ زیرا اسیر قضا و قدر الهی است. در یکی از حکایات، ابلیس سخت گریان است و میگوید: به این سبب میگریم که گلیم بختم سیاه است. خلق حق را طاعت نمیکنند و گناه آن را در گردن من میاندازند.۳۴
ـ در حکایتی دیگر از ابلیس میپرسند: چرا لعنت حق را در جان جای دادی؟ میگوید: لعنت تیر شاهست. ولی تیرانداز ابتدا نظر میکند بعد تیر میاندازد. تو که از تیر خبر داری، به نظر خداوندی هم توجه کن.۳۵
ـ ابلیس در جواب موسی(ع) که پرسید: چرا پیش آدم سجده نکردی؟ گفت: خدا چنین خواست.۳۶ ـ شبلی، ابلیس را در طواف کعبه میبیند. میپرسد: تو که اسلام نداری، چرا همراه این جماعت میگردی؟ ابلیس جواب میدهد: من که بیعلتی مردود شدم، شاید بیعلتی نیز، به درگاه حق خوانده شوم.۳۷
به اختصار میتوان گفت؛ که در الهینامه، حضور ابلیس، بر اساس این چند فرض استوار است:
الف) ابلیس در سجده نکردن پیش آدم مقصر نبود، بلکه قضای خدا چنین بود.
ب) ابلیس از کردهاش ناراحت و گریان است (البته فرض دوم با فرض اول متناقض است زیرا بیگناهی باعث ناراحتی نیست.)
ج) ابلیس امید بخشش دارد.
عطار شاعر و عارف بزرگ قرن ششم، صاحب چند مثنوی ارزشمند عرفانی است. عطار در مثنویهای خود مطالب دشوار عرفانی را در قالب حکایت و تمثیل گنجانده است. بی شک عطار یکی از بزرگترین سرایندگان روایتهای عرفانی است.
در این مقاله، هنر شخصیتپردازی عطار در الهینامه بررسی میشود. این مقاله نشان میدهد که:
▪ استفاده از شخصیت دیوانگان (شوریدگان) بارزترین شگرد شخصیتپردازی عطار است. شوریدگان به ظاهر ناقص عقل به راحتی جواز صریحگویی را مییابند.
▪ در این مقاله شخصیت سلطان محمود و چگونگی حضور او در الهینامه بررسی میشود.
▪ در الهینامه، از ابلیس و مجنون، حرفهای تازهای میشنویم و...
● شخصیتپردازی عطار، در الهینامه
اشخاص ساخته شدهای (مخلوقی) را که در روایت ظاهر میشوند، شخصیت مینامند. شخصیت اعم از انسان، حیوان، شیء و هر چیز دیگری است.۱ شخصیت یکی از مهمترین عناصر داستان است. محوری است که «تمامیت قصه بر مدار آن میچرخد»۲ و نویسنده افکار وعقاید خود را به زبان او بیان میکند.
الهینامه یکی از گنجینههای آثار عطار ـ شاعر و عارف بزرگ قرن ششم ـ است؛ که حاوی دویست و شصت و چهار حکایت میباشد. اگر قصه را «نقل وقایع به ترتیب توالی زمان۳» بدانیم؛ این تعریف، حکایت را نیز دربر میگیرد. حکایت گونهای از داستان است. حکایت برداشتی از صحنهای مختلف زندگی است، برداشتی کوتاه اما برگزیده. عطار از بهترین حکایتپردازان ادب فارسی است. قدرت و نیروی تخیل او در حکایتپردازی «توانایی او در طراحی پیرنگ، شخصیتپردازی و انتقال گسترش داستان به ذهن خواننده؛ شاید همانند خود را در شاهنامه فردوسی بیابد و یکی دو شاهکار گرانسنگ دیگر ادبیات ما.»۴
عطار در حکایتپردازی، پیرو سنایی است. عطار، شیوه حکایتپردازی سنایی را به کمال رساند و یک قرن بعد، حکایتهای عرفانی در مثنوی معنوی مولوی به اوج رسید. «مهمترین تفاوت حکایتهای عطار و مولوی در این است، که مولوی در خلال حکایات به ذکر مطالب عرفانی میپردازد اما عطار مطالب عرفانی را در نتیجه پایانی حکایت میگنجاند.»۵
در این مقاله به شخصیتپردازی عطار در الهینامه میپردازیم:
● دیوانگان بارزترین شگرد شخصیتپردازی عطار
دیوانگان از بارزترین شخصیتهای الهینامه هستند. بیتردید، جدیترین سخنان و دلکشترین حکایات این کتاب در مورد آنان است. حکایات شوریدگان، نابترین پیامها را منتقل میکنند. حکایت مربوط به شوریدگان، به علت لحن طنزآمیز آن، دلکش و جذاب واقع میشوند.
«استفاده از شخصیت شوریدگان به ظاهر ناقص عقل، یکی از شگردهای داستانپردازی عطار است؛ که به او فرصت میدهد، بدوه هیچ دشوارگویی و ابهام، مطالب عرفانی خود را باز نماید. همچنین میتوان انگیزه عطار در بهرهبردای از شخصیت دیوانگان را با تجربهای که او از سرنوشت عرفای قبل از خود داشته است، مرتبط دانست.»۶
وی از سرانجام حسینبن منصور حلاج و عینالقضات همدانی عبرت گرفت و شطحیات خود را بر زبان دیوانگان جاری ساخت تا متهم نباشد.
در الهینامه این گروه مجانین عقلا با عناوین «شوریده»، «دیوانه» و «گستاخ درگاه» معرفی شدهاند. در بین آنها تنها بهلول است که با نام خاص یاد شده است.
عطار در موارد زیر از شخصیت دیوانگان استفاده کرده است:
۱) بیپروا و صریح سخن گفتن با خدا
▪ دیوانهای در کنار خانه خدا میگوید: اگر درم را نگشایی، به جای حلقه، سرم را بر در میزنم تا شکسته شود۷.
▪ دیوانهای به حق میگوید: اگر تو مرا دوست نمیداری، من به جز تو کسی را دوست ندارم۸.
▪ دیوانهای درباره مرگ و زندگی میگوید: خدایا تا کی میخواهی بیاوری و ببری؟ خدایا دلت از این آفریدن نگرفت۹؟
▪ بهلول به ناحق متهم به قتل میشود. بر سر دار میگوید: خدایا تو این جلادان را فرا کردهای. اگر مرا بکشند، من از تو خونبها میخواهم نه از ایشان.۱۰
▪ دیوانهای از حق کرباس میخواست. خطاب آمد که کرباس برای کفنت میدهند:
زبان بگشاد آن مجنون مضطر
که من دانم ترا ای بندهپرور
که تا اول نمیرد مرد عاجز
تو ندهی هیچ کرباسیش هرگز
بیاید مرد اول مفلس و عور
که تا کرباس یابد از تو در گور.۱۱
۲) بیپروا سخن گفتن در مقابل مناصب و مسائل مذهبی
دیوانهای به نماز جمعه رفت. امام جمعه در الحمد بود که دیوانه بانگ گاو کرد. از او پرسیدند: «چرا چنین کردی؟» دیوانه گفت: او در نماز گاو میخرید و من هم بانگ گاو کردم. شخصی از امام جمعه سؤال کرد. جواب داد: در جایی دوردست ملکی دارم وقتی الحمد میخواندم به یاد گاوافتادم. چون گاوی نداشتم فکر کردم گاوی بخرم، در همین حال از پشتسرم بانگ گاو شنیدم.۱۲
ـ دیوانهای میپرسد: آمین یعنی چه؟ میگویند: یعنی آنچه امام میخواهد همان شود. دیوانه گفت آنچه امام بخواهد نمیشود. آنچه خدا بخواهد میشود.۱۳
۳) بیپروا سخن گفتن با امرا و شاهان
بهلول به هارون میگوید: مال تو، مال مردمان است. مال مردم را به مردم بازده.۱۴ ـ دیوانهای با دیدن سلطان محمود چشمش را میبندد و میگوید: خودبینی و غیربینی در طریقت روا نیست۱۵.
۴) نکوهش اهل زمانه
ـ به دیوانه خاموشی میگویند: چرا حرفی نمیزنی؟ میگوید: کسی را نمیبینم.۱۶
ـ بهلول با چوب بر گورها میزد و میگفت: اینها یک مشت کذاب بودند.۱۷
ـ یکی از گستاخان درگاه آرزو میکرد طوفان بیاید و خلق را برباید؛ و میگفت: خلق پروای حق ندارند.۱۸
۵) ایراد سخنان حکیمانه
ـ دیوانهای میگفت: جهان چون شطرنج است.۱۹
ـ دیوانهای میگفت: جهان چون لوح کودکان است که گاه نقشی بر آن میگمارند و گاه میزدایند.۲۰
● استفاده از شخصیتهای مقابل۲۱ در الهینامه
شخصیت مقابل شخصیتی است که در مقابل شخصیت اصلی یا شخصیت مخالف قرار میگیرد تا خصوصیات شخصیت اصلی یا مخالفت را بهتر نشان دهد.۲۲
در تعدادی از حکایتهای الهینامه، فردی نامعلوم، در مقابل شخصیتهای مختلف قرار میگیرد و با پرسشهای خود آنان را به حرف میآورد. سلطان محمود از جمله شخصیتهای مقابل در الهینامه است.
سلطان محمود در زمان خود بسیار مقتدر و مجاهد بود. او که به دلایل متعدد و به بهانه جهاد با کافران به هند لشکر میکشید، نظر مردمان را جلب کرده بود. او را مؤمنی مجاهد و با ایمان میدانستند. بعد از مرگ هم چون قهرمانی اسطورهای شناخته شد و حتی به عنوان قهرمانی بزرگ، در آثار عرفانی راه پیدا کرد.
در آثار عطار، سلطان محمود حضور چشمگیری دارد. سلطان محمود در بیست و پنج حکایت از حکایات الهینامه حضور دارد. در نگاه اول او را صاحب شخصیتی در حد یک قهرمان میبینیم، اما در نگاه دقیقتر درمییابیم که وی پیوسته در معرض تذکر است و این شایسته یک قهرمان نیست. در الفاظ از او تعریف میشود و او را از بزرگان میبینیم، اما در کردار و اعمال هنری ندارد. او شخصیتی منفعل است که به عنوان شخصیت مقابل ظاهر میشود:
ـ در یکی از حکایات، جوانی نمکفروش عاشق ایاز میگردد. سلطان از رقیب خویش میخواهد تا از عشق خود دست بردارد. نمکفروش میگوید:
تو چون دیگی پرآلاتی ز شاهی
ولیکن بینمک چندان که خواهی
چو من دارم نمک بر من چه تازی
به عشق بینمک چندان چه نازی
تو مال و ملک و زر و زور داری
نمک باید چو من گر شور داری۲۳
ـ روزی محمود با سپاهیانش از کنار درویشی میگذشت. به درویش سلام کرد. درویش علیکی گفت و گذشت. سلطان گفت: درویش مبتکر را ببینید. درویش گفت:
ندیدم چون تو در عالم گدایی
که خالی نیست از ظلم تو جایی
که جو جو نیمجو بر هر سرایی
نوشتند از پی چون تو گدایی
ندیدم هیچ بازار و دکانی
که از ظلمت نبود آنجا فغانی
کنون گر بینش چشمت تمامست
ز ما هر دو گدا بنگر کدامست۲۴
ـ روزی سلطان محمود از بیابان میگذشت، پیرمردی را دید که درمنه میکشید. به او گفت: نام تو چییست؟ گفت: همنام توام. نام من نیز محمود است. سلطان گفت: تفاوت ما بسیار است. پیرمرد گفت:
جوابش داد پیر و گفت ای شاه
همی چون هر دو برخیزیم از راه
رویم اول دو گز زینجا فروتر
شویم آنگه به محمودی برابر۲۵
در دوازده حکایت از الهینامه، سلطان محمود را در کنار ایاز میبینیم. در این حکایات، ایاز قهرمان اصلی است. با آنکه ایاز معشوق سلطان محمود است، نمیتوان مرز عاشقی و معشوقی را میان آن دو مشخص کرد. ایاز معشوق است، ولی بر سنگ پای سلطان محمود رشک میبرد۲۶ و آرزویش این است، که نشانهٔ تیر شاه شود.۲۷
با توجه به حکایات فوق، نمیتوان پذیرفت که سلطان محمود، پهلوانی با عشق حقیقی است: «شیخ از این مرد که زندگانی واقعیش هرگز پسندیده خردمندان نتوان بود، پهلوانی نمودار عشق حقیقی و عواطف آسمانی ساخته و او را به صفات عالی ستوده است۲۸.»
حکایات زیر نشان میدهد که سلطان محمود تنها شخصیتی مقابل است که در برابر پیرزن (نماد دانایی) ظاهر میشود و به هیچوجه «پهلوانی نمودار عشق حقیقی» نیست:
ـ روزی سلطان محمود با سپاهیان در حال گذر بود. پیرزنی، برای دادخواهی، به پیش او آمد. سلطان التفاتی نکرد و گذشت. همان شب، سلطان در خواب دید، که در گردابی افتاده است و در اوج سختی با عصای پیرزن از قعر گرداب، نجات پیدا کرد. به دنبال این خواب، سلطان، پیرزن را به سوی خود فراخواند و عذرخواهی کرد.۲۹
در حکایت دیگری، نیز، پیرزنی در برابر سلطان محمود قرار میگیرد.
روزی پیرزنی ملک۳۰ میجوشاند. سطان با دیدن پیرزن از او پرسید: آیا به من هم از این ملک میدهی؟ پیرزن جواب داد: هرگز! من ملک خود به ملک تو نمیفروشم.۳۱
● مجنون و رندانهگوییهای او
مجنون در آثار عرفانی، از جمله در آثار عطار، شخصیتی بارز است. او نیز چون دیگر مجانین عقلا، با کلام خود، دری از حکمت و حیرت بر مخاطب میگشاید. در الهینامه، از مجنون عملی نمیبینیم؛ بلکه سخنان حکیمانه او را میشنویم. عطار در پردازش این شخصیت، بر عنصر کلام و گفتگو کار کرده است.
ـ به مجنون گفتند: لیلی مرد. گفت: الحمدلله. گفتند: چرا چنین میگویی؟ گفت: من بهرهای از روی ماه او نبردم؛ همان بهتر که هیچ بدخواهی او را نبیند.۳۲
ـ از مجنون پرسیدند: لیلی را چقدر دوست داری؟ گفت: به عرش و فرش قسم که او را دوست داشته باشم. گفتند: پس چرا میان خاک و خونی؟ گفت: آخر مجنون لیلی و لیلی مجنون است.۳۳
کلام مجنون در اکثر حکایات با آرایههایی چون تناقض، حس تعلیل، تجاهلالعارف و استخدام همراه است.
● ابلیس در آثار عرفانی و الهینامه
در الهینامه، ابلیس با چهرهای مظلوم ظاهر میشود؛ زیرا اسیر قضا و قدر الهی است. در یکی از حکایات، ابلیس سخت گریان است و میگوید: به این سبب میگریم که گلیم بختم سیاه است. خلق حق را طاعت نمیکنند و گناه آن را در گردن من میاندازند.۳۴
ـ در حکایتی دیگر از ابلیس میپرسند: چرا لعنت حق را در جان جای دادی؟ میگوید: لعنت تیر شاهست. ولی تیرانداز ابتدا نظر میکند بعد تیر میاندازد. تو که از تیر خبر داری، به نظر خداوندی هم توجه کن.۳۵
ـ ابلیس در جواب موسی(ع) که پرسید: چرا پیش آدم سجده نکردی؟ گفت: خدا چنین خواست.۳۶ ـ شبلی، ابلیس را در طواف کعبه میبیند. میپرسد: تو که اسلام نداری، چرا همراه این جماعت میگردی؟ ابلیس جواب میدهد: من که بیعلتی مردود شدم، شاید بیعلتی نیز، به درگاه حق خوانده شوم.۳۷
به اختصار میتوان گفت؛ که در الهینامه، حضور ابلیس، بر اساس این چند فرض استوار است:
الف) ابلیس در سجده نکردن پیش آدم مقصر نبود، بلکه قضای خدا چنین بود.
ب) ابلیس از کردهاش ناراحت و گریان است (البته فرض دوم با فرض اول متناقض است زیرا بیگناهی باعث ناراحتی نیست.)
ج) ابلیس امید بخشش دارد.
زهره احمدی پوراناری
یادداشتها:
۱ـ میرصادقی، جمال و میمنت: واژهنامه هنر داستاننویسی، صص ۱۷۶ ـ ۱۷۵.
۲ـ براهنی، رضا: قصهنویسی، ص ۲۴۲.
۳ـ میرصادقی، جمال: عناصر داستان، ص ۳۴.
۴ـ احمدی، بابک: چهار گزارش از تذکرهالاولیاء عطار، ص ۱۵۴.
۵ـ صنعتینیا، فاطمه: مآخذ قصص و تمثیلات مثنویهای عطار نیشابوری، ص ۱۵.
۶ـ ریتر، هلموت: دریای جان، جلد اول، ص ۴.
۷ـ عطار نیشابوری، فریدالدین: الهینامه. تصحیح فواد روحانی، ص ۹۳.
۸ـ الهینامه، ص ۱۳۵.
۹ـ همان، ص ۱۴۵.
۱۰ـ پیشین، ص ۱۲۹.
۱۱ـ همان، ص ۱۱۸.
۱۲ـ پیشین، ص ۸۰.
۱۳ـ همان، ص۱۳۵.
۱۴ـ پیشین، ص ۲۰۹.
۱۵ـ همان، ص ۱۸۴.
۱۶ـ پیشین، ص ۹۸.
۱۷ـ همان، ص ۱۱۵.
۱۸ـ پیشین، ص ۱۷۹.
۱۹ـ همان، ص ۲۱۵.
۲۰ـ پیشین، ص ۲۱۶.
۲۱ـ Foil
۲۲ـ میرصادقی، جمال و میمنت: واژهنامه هنر داستاننویسی ص ۱۸۲.
۲۳ـ الهینامه، ص ۱۹۳.
۲۴ـ الهینامه، ص ۲۰۲.
۲۵ـ همان، ص ۱۹۸.
۲۶ـ پیشین، ص ۲۷۵.
۲۷ـ همان، ص ۲۵۲.
۲۸ـ اشرفزاده، رضا: تجلی رمز و روایت در شعر عطار نیشابوری، ص ۳۶.
۲۹ـ الهینامه، ص ۱۱۳.
۳۰ـ ملک، خلر، گیاهی است که دانههای آن به مقدار یک نخود است و در غلافی جای دارد. سبز آن را خام میخورند و رسیده و خشکشده آن را میپزند و میخورند. (فرهنگ معین)
۳۱ـ الهینامه، ص ۱۹۶.
۳۲ـ همان، ص ۱۰۹.
۳۳ـ پیشین، ص ۲۸۱.
۳۴ـ همان، ص ۱۰۴.
۳۵ـ پیشین، ص ۱۰۹.
۳۶ـ همان، ص ۱۱۱.
۳۷ـ پیشین، ص ۲۹۴.
منابع:
۱ـ احمدی، بابک: چهار گزارش از تذکرهالاولیاء عطار. چاپ دوم. تهران: نشر مرکز. ۱۳۷۹.
۲ـ اشرفزاده، رضا: تجلی رمز و روایت در شعر عطار نیشابوری. تهران: انتشارات اساطیر. ۱۳۷۳.
۳ـ براهنی، رضا: قصهنویسی. چاپ سوم. تهران: نشر نو. ۱۳۶۲.
۴ـ ریتر، هلموت: دریای جان. ترجمه عباس زریاب خویی و مهر آفاق بایبوردی. چاپ دوم. تهران: انتشارات الهدی. ۱۳۷۷.
۵ـ صنعتینیا، فاطمه: مآخذ قصص و تمثیلات مثنویهای عطار نیشابوری. تهران: انتشارات زوار. ۱۳۶۹.
۶ـ عطار، فریدالدین: الهینامه، تصحیح فواد روحانی. چاپ پنجم. تهران: انتشارات زوار. ۱۳۷۶.
۷ـ میرصادقی، جمال: عناصر داستان. چاپ سوم. تهران: انتشارات سخن. ۱۳۷۶.
۸ـ میرصادقی، جمال و میرصادقی، میمنت: واژهنامه هنر داستاننویسی. تهران: کتاب مهناز. ۱۳۷۷.
یادداشتها:
۱ـ میرصادقی، جمال و میمنت: واژهنامه هنر داستاننویسی، صص ۱۷۶ ـ ۱۷۵.
۲ـ براهنی، رضا: قصهنویسی، ص ۲۴۲.
۳ـ میرصادقی، جمال: عناصر داستان، ص ۳۴.
۴ـ احمدی، بابک: چهار گزارش از تذکرهالاولیاء عطار، ص ۱۵۴.
۵ـ صنعتینیا، فاطمه: مآخذ قصص و تمثیلات مثنویهای عطار نیشابوری، ص ۱۵.
۶ـ ریتر، هلموت: دریای جان، جلد اول، ص ۴.
۷ـ عطار نیشابوری، فریدالدین: الهینامه. تصحیح فواد روحانی، ص ۹۳.
۸ـ الهینامه، ص ۱۳۵.
۹ـ همان، ص ۱۴۵.
۱۰ـ پیشین، ص ۱۲۹.
۱۱ـ همان، ص ۱۱۸.
۱۲ـ پیشین، ص ۸۰.
۱۳ـ همان، ص۱۳۵.
۱۴ـ پیشین، ص ۲۰۹.
۱۵ـ همان، ص ۱۸۴.
۱۶ـ پیشین، ص ۹۸.
۱۷ـ همان، ص ۱۱۵.
۱۸ـ پیشین، ص ۱۷۹.
۱۹ـ همان، ص ۲۱۵.
۲۰ـ پیشین، ص ۲۱۶.
۲۱ـ Foil
۲۲ـ میرصادقی، جمال و میمنت: واژهنامه هنر داستاننویسی ص ۱۸۲.
۲۳ـ الهینامه، ص ۱۹۳.
۲۴ـ الهینامه، ص ۲۰۲.
۲۵ـ همان، ص ۱۹۸.
۲۶ـ پیشین، ص ۲۷۵.
۲۷ـ همان، ص ۲۵۲.
۲۸ـ اشرفزاده، رضا: تجلی رمز و روایت در شعر عطار نیشابوری، ص ۳۶.
۲۹ـ الهینامه، ص ۱۱۳.
۳۰ـ ملک، خلر، گیاهی است که دانههای آن به مقدار یک نخود است و در غلافی جای دارد. سبز آن را خام میخورند و رسیده و خشکشده آن را میپزند و میخورند. (فرهنگ معین)
۳۱ـ الهینامه، ص ۱۹۶.
۳۲ـ همان، ص ۱۰۹.
۳۳ـ پیشین، ص ۲۸۱.
۳۴ـ همان، ص ۱۰۴.
۳۵ـ پیشین، ص ۱۰۹.
۳۶ـ همان، ص ۱۱۱.
۳۷ـ پیشین، ص ۲۹۴.
منابع:
۱ـ احمدی، بابک: چهار گزارش از تذکرهالاولیاء عطار. چاپ دوم. تهران: نشر مرکز. ۱۳۷۹.
۲ـ اشرفزاده، رضا: تجلی رمز و روایت در شعر عطار نیشابوری. تهران: انتشارات اساطیر. ۱۳۷۳.
۳ـ براهنی، رضا: قصهنویسی. چاپ سوم. تهران: نشر نو. ۱۳۶۲.
۴ـ ریتر، هلموت: دریای جان. ترجمه عباس زریاب خویی و مهر آفاق بایبوردی. چاپ دوم. تهران: انتشارات الهدی. ۱۳۷۷.
۵ـ صنعتینیا، فاطمه: مآخذ قصص و تمثیلات مثنویهای عطار نیشابوری. تهران: انتشارات زوار. ۱۳۶۹.
۶ـ عطار، فریدالدین: الهینامه، تصحیح فواد روحانی. چاپ پنجم. تهران: انتشارات زوار. ۱۳۷۶.
۷ـ میرصادقی، جمال: عناصر داستان. چاپ سوم. تهران: انتشارات سخن. ۱۳۷۶.
۸ـ میرصادقی، جمال و میرصادقی، میمنت: واژهنامه هنر داستاننویسی. تهران: کتاب مهناز. ۱۳۷۷.
منبع : سایر منابع
۹۵/۰۵/۲۵