دسته بندی اهل حق
اهل معرفت حق و بندگان صالح و درستکار خدای متعال طریق سلوک الی الله را به دو دسته تقسیم کردهاند. به عدهای از سائرین الی الله خراباتی میگویند و به گروه دیگر مناجاتی میگویند.
خراباتیها گروهی هستند که به محو جذبات الهی هستند و این گروه از عارفان را عشق به حق تعالی پیش میبرد. آنان عاشقان درگاه حضرت حق هستند و در عشق حضرت محبوب غرقند و عشق در زندگی این بیداردلان فروغی دیگر دارد و با همین نور حقیقت در محضر باری تعالی به عرض ادب مشغول میباشند. برخی گفتهاند در میان عاشقان و عارفان سدههای اخیر آیت الله حاج شیخ محمد گنبدی همدانی و جناب آقا سید احمد کربلایی در زمره علمای خراباتی هستند.
اما عدهای که به گروه مناجاتیان مشهور هستند، بیشتر تحت تأثیر مهابت و خوف و جلال حق قرار دارند. این گروه در اثر توجه به عظمت ذات حق تعالی تحت تأثیر بارقههای خوف و خشیت الهی قرار دارند و راه حق را به سوز و گداز و غصه فراق و ترس از عذاب هجران میگذرانند. نگاهها، سخنان و حالات مناجاتیها بیانگر حالات درونی آنهاست و تفکرات آنها را نمایان میکند و خراباتیان را شور و شور و غمزهشان رهنمون به حالات درونیشان است. در واقع، حالات، رفتار و سخنان این دو گروه با یکدیگر کاملاً متفاوت است و برای افرادی سر و سرّی دارند این تفاوت و اختلاف کاملا مشهود است.
با مطالعه کتب تفسیر و ارزشمند عارف کامل میرزا جوادآقا ملکی تبریزی و نیز حالاتی که شاگردان و ارادتمندان به وی ذکر کردهاند، چنین به نظر میرسد که ایشان مناجاتی بودهاند، سوز و مناجات عارفانه در سراسر زندگی این بزرگمرد سایه افکنده بود و هر آنچه که بر زبان میراند با توجه به مقام خوف از خدا و نظر به صفات جلالیه ایشان بوده است.
در ذیل بخشی ازمناجات پرشور و گداز این فرزانه بیبدیل را به محضر شما خوانندگان عزیز تقدیم میکنیم:
«یکی از مردهها به سلمان فارسی محمدی بازگو کرد که در وقت مردن بر او چه گذشته است. در آن روایت آمده است که گفت:
ای سلمان اگر بدن مرا با قیچیها میبریدند و با ارهها استخوانهای مرا اره میکردند برای من آسان تر و سبک تر بود از یک لحظه از لحظات مرگ. با آنکه من از اهل خیر و سعادت بودم به ناگاه دیدم شخص تنومندی که نگاهی تند داشت در میان آسمان و زمین ظاهر شد و بر چشم و زبان و گوش من اشاره کرد و همین اشاره کافی بود چشمم کور و زبانم لال و گوشم کر شود.... تا آنجا که گفت:
فرشته مرگ گفت: مژده باد تو را که از نیکوکاران هستی و به من نزدیک شد و شروع کرد به روح گرفتن من. از هر عضوی که روح را میگرفت به آن سختی بود که آسمان به زمین بیافتد...
ای برادر این روایت کمر مرا شکسته است. زیرا این جریان درباره کسی که از اهل ایمان و اهل خیر بوده است. اگر کار او اینچنین باشد پس چه بکند کسی که نهتنها مطمئن به اهل خیر بودن خودش نیست بلکه گمان آن را هم به خویشتن ندارد.
آیا این درست است که معامله تو با چنین خدایی کمتر از معامله سگ با صاحبش باشد؟ تو نمیدانی که صاحب سگ چه بسا به جز استخوان خالی چیزی به او نمیدهد ولی با این حال او در تمام شب پاسبان است.
منابع:
کتاب شیخ مناجاتیان