تعریف عرفان و رابطه آن با اخلاق
عرفان به عنوان یک رشته علمی، دارای دو بخش عملی و نظری است.
بخش عملی آن عبارت است از:
آن قسمت که روابط و وظایف انسان را با خودش و با جهان و با خدا بیان میکند و توضیح می دهد. در این بخش عرفان شبیه به اخلاق است که علم عملی است. عرفان عملی را علم سیر و سلوک نیز می نامند.
اما بخش نظری عرفان، شبیه به فلسفه است، چون عرفان نظری هم مثل فلسفه به تفسیر هستی می پردازد و درباره خدا و جهان و انسان بحث می نماید.
البته فلسفه در استدلالات خود تنها به مبادی و اصول عقلی تکیه می کند و عرفان، مبادی و اصول به اصطلاح کشفی را مایه استدلال قرار می دهد، آن گاه آنها را با زبان عقل توضیح میدهد.
تفسیر عرفان از هستی و به عبارت دیگر، جهان بینی عرفانی هستی با تفسیر فلسفه از هستی، تفاوتهای عمیقی دارد.
ابزار کار فیلسوف، عقل و منطق و استدلال است، ولی ابزار کار عارف، دل و مجاهده و تصفیه و تهذیب و حرکت در باطن است.
پس موضوع علم عرفان عبارت است از:
خدا و صفات خدا و در این علم راه های شناخت خدا و صفاتش مورد بررسی قرار می گیرد؛ لکن با ابزاری غیر از ابزاری که در فلسفه برای این منظور به کار می آید.
رابطه اخلاق و عرفان:
برای کسانی که می خواهند وارد عرفان شوند، باید ابتدا با علم اخلاق آشنا شوند.
عرفان به مفهوم علم اخلاق و یا منازل سیر و سلوک، می تواند ملازم و همراه با عرفان عملی (اخلاق عملی) باشد.
برای آشنا شدن با تئوری های اخلاقی، باید نفس و روح و غرایز انسان را شناخت. در علم اخلاق می آموزیم که انجام چه کارهایی نیک یا بد است، تا خوبها را انجام دهیم و بدها را ترک کنیم.
اول خود را از رذایل اخلاقی تخلیه کنیم و بعد تجلیه (زنگارزدایی) کنیم و بعد تحلیه (آرایش) کنیم.
سالک، باید پله به پله، نردبان خودسازی را طی کند!
اندیشه وران فن، برای خودسازی، چند مرحله ذکر کردهاند:
مرحله اوّل، تخلیه:
سالک در مرحله اول مأموریت دارد باطن خود را از اخلاق و صفات زشت و رذیله، مانند: بخل وحسد و کبر و غرور و ریا و دنیا خواهی، خالی کرده و ویروس های فساد را از آن بزداید.
مرحله دوم، تجلیه:
سالک در این مرحله وظیفه دارد درون را جلا داده و صیقلی کند، تا آماده دریافت فضایل و صفات شایسته و پاک گردد.
مرحله سوم، تحلیه:
در این مرحله، به جای ویروس های وجین شده، باغچه دل و درون را با صفاتی، مثل: تقوا و تواضع و فروتنی و ایثار و فداکاری و شجاعت و حقیقت خواهی، زینت دهد و این درخت های پاک را در آن کشت نماید.
بالاخره بعد از طی مراحل سه گانه، کارش به جایی می رسد که همه چیز را فانی در حق ببیند و وِرْد زبانش این می شود که:
زن، فرزند، پول، ثروت، جاه، پُست، مقام، خانه، ماشین، زندگی، جسم و جان و کل هستی، فانی شدنی هستند؛ از این رو ارزش ندارد انسان به آنها عشق بورزد و به خاطر آنها از حق و حقیقت و از خدا غافل شود.
یک مثال ساده:
یک شاخه آهن یا درِ آهنی که زنگ زده و کثیف شده است، اول گِلها و گچها را از آن پاک می کنیم و بعد با سمباده آن را جلا می دهیم و بعد روی آن رنگ می زنیم.
یک مثال دیگر:
می خواهیم در باغچه ایی گُل بکاریم؛ ابتدا خاک را زیرورو می کنیم و تیغها و سنگها را بر می داریم، بعد خاک را صاف و هموار می کنیم و سپس گُل را می کاریم.
اگر این مراحل را در نفس انسانی انجام دادیم، می توانیم بگوییم یک انسان کامل شده ایم.
مسلّماً هر انسانی دارای اخلاق ناجور و ناپسند، مانند: تکبر و خودخواهی و حسادت و...، است؛ ابتدا باید با آموختن علم اخلاق آنها را از نفس بزداید و دل را جلا دهد و آمادهء کِشت فضائل اخلاقی نماید.
تواضع در مقابل خدا و دستورهای او و پیامبران و در برابر بندگان خدا و خیر خواهی برای دیگران، مانند: پدر و مادر و برادر و خواهر و همسایهها و سایر مؤمنان را بر خود ترجیح دادن، مقدمات کار است.
آن وقت دل انسان در سایهء اخلاق خوب و عبادت پروردگار، به مراحلی از یقین می رسد که عاشق خدا می شود.
این انسان، حاضر نیست به کسی ظلم بکند و در بعضی مواقع خود را به خاطر دیگران به زحمت می اندازد. او شخصیت دیگران را تخریب نمی کند تا برتر شود و قضاوت بی جا و حقّ کشی نمی کند و به جان و مال و ناموس مردم احترام می گذارد.
به خواست خدا و مردم احترام می گذارد و دستور خدا را خوب انجام می دهد؛ البته انجام این کارها شاید مدّتها طول بکشد.
عالِمی را دیدند که خوشحال بود، به او گفتند: چه خبر شده است؟ گفت: امروز بعد از سی سال مبارزهء با نفس، فهمیدم حسود نیستم!
ادامه دارد .
منبع :
http://www.pasokhgoo.ir