بازگشت از زیارت مشهد
خوشا کبوتران حرمت
که بدون ازدحام و فشار
بر آستانت سر می سایند
وبر گلدسته های حرمت دست می کشند و تبرک می جویند
ونسیم خوشبوی آن گنبد طلا
مشامشان را چه نوازشها می کند
آه ای سلطان عشق
پیش از غرقه در شکوه و صفای حرمت
دریای خشکی نمی شناختم
آه ای حرم ای نسیم دلگشا
ای بر دل مشتاقان پادشا
بازخوان مرا به سوی خودت
ای مضجع نور و رحمت
ای ملجأ عاشقان بی دل
بازم بخوان به سوی نسیم جانبخش و فرح فزا
ای سلطان هشتم و ای ولایت عشق
بازم بخوان سوی آن حرمت
بازم رهان زغصه و غمت
آه ای نسیم دلشگای حرم
من باز گشتم
اما دل من ؛ دل عاشق من
هنوز در اطراف گنبد طلا
پرسه می زند
و در ایوان طلا نماز عشق می خواند
و انگشتانش را در حلقه های پنجره فولاد گره می زند
و بر آن سبزها بوسه می زند
بلکه گرهشان باز شود
ای آهوی دل من چه سرگردان مانده ای
در فضای نیلگون حرم
حیران و سرگران به کدام سوی می روی
دنبال کدام صیاد عشقی
که کمند در گردنت زند
عجبا ای آهوی دل تو به دنبال ضامن نیستی
بلکه
«صید از پی صیاد دویدن مزه دارد»
بازم به سوی خودت ای حرم
ای آبی
ای طلایی
ای عشق
ای روحبخش
بخوان