سینه تنگم مجال آه ندارد
شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۴۴ ق.ظ
سینه تنگم مجال آه ندارد |
|
جان به هواى لب است و راه ندارد |
گوشه چشمى به سوى گوشه نشین کن |
|
زانکه جز این گوشه کس پناه ندارد |
گر چه سیه رو شدم غلام تو هستم |
|
خواجه مگر بنده سیاه ندارد |
از گنه من مگو که زاده آدم |
|
ناخلف استى اگر گناه ندارد |
هر که گدایى ز آستان تو آموخت |
|
دولتى اندوختى که شاه ندارد |
گنج تجلى ز کنج خلوت دل جو |
|
نیک نظر کن که اشتباه ندارد |
پیر خرد گر به خلوت تو برد پى |
|
جز در آن خانه خانقاه ندارد |
مهر تو در هر دلى که کرد تجلى |
|
داد فروغى که مهر و ماه ندارد |
مهر گیاه است حاصل دل عشاق |
|
آب و گل ما جز این گیاه ندارد |
مفتقر از سر عشق دم نتوان زد |
||
سر برود زانکه سر نگاه ندارد |
۹۴/۰۶/۲۱