وب نوشتهای عرفانی و ادبی

ادبی ؛ عرفانی و ...

وب نوشتهای عرفانی و ادبی

ادبی ؛ عرفانی و ...

وب نوشتهای عرفانی و ادبی
عابدان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار

نشانی در بلاگفا : http://mrfarzi.blogfa.com

کانال: https://t.me/erfaan_amali
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

تجلی عرفان وتصوف درمخزن الاسرارنظامی(2)

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۸، ۰۵:۵۶ ب.ظ

حکیم نظامی گنجوی با خلق خمسه در موضوعات گوناگون ازجمله منظومه های «خسرو و شیرین »و «لیلی و مجنون »به عنوان شاهکار داستان های عاشقانه ادب فارسی و منظومه «اسکندرنامه »ازبهترین داستانهای حماسی و منظومه «هفت پیکر »بزرگترین داستان تاریخی ،توانایی و استعداد شاعری خود را در سرودن انواع موضوعات ادبی نشان داده است و در کنار اینها منظومه «مخزن الاسرار »که معرف جنبه عرفانی و اخلاقی و حالات روحانی و معنوی شاعراست و رگه هایی ازطریقت عارفانه یقین ،توجه به دل و خلوت و عشق و معرفت و دیگر راز و رمزهای صوفیانه ی شاعر دیده می شود همگی حاکی اززهد و معرفت و عرفان نظامی می باشد .


... دل 

نظامی صحنه ها و حالات خاص مراقبه و ذکرو دم عارفانه دریک شب خلوت ،و یافتن راه دل و رسیدن به شب قدرخویش را در مخزن الاسرار به نظم می کشد دراین منظومه هاتف خلوت درتنهایی شاعر ،به او می آموزد که چه کارباید بکند و به او می گوید هدایت و راهنمایی دراین است که راه ذکرشبانه و شناخت دل را در پیش گیری و باز هاتف خلوت به شاعر می گوید :که در این راه باید پی دل بر وی و در طریقت عرفان قدم بزنی تا سخن تو از دل و سینه روشن تو ،نشأت بگیرد و بی رنج و زحمت بدست آید (2)و شاعر عارف مراتب و مراحل ذکرعارفانه ی خود را با جزئیات آن به زبان شعر بازگو می کند و وقتی که به شهود دل می رسد و درسیرعارفانه ی خود مناظری می بیند همان جا به زبان رمز شرح صفت سبزه ها و گلهای باغ سخن و در نهایت باغ عرفان می پردازد و بینش خاص یک عارف را درخلوت دل از طبیعت بازگو می کند .(3)
به اعتقاد عرفا هدف از خلقت هستی ،انسان بود و هدف ازخلقت انسان ،دل وی بود که تجلی گاه عشق و آئینه ی تمام نمای جمال الهی است و در مرصاد العباد آمده است «چون در خلقت آدم کار به دل رسید خداوند دستکاری قدرت خود را نشان داد و با نظر عنایت بی علت با هزارلطف و عاطفت دل را پرورش داد و دردل هزار و یک آینه جهت نشان دادن هزارو یک صفت جمال الهی به کارنهاد و مجلای عشق را در دل قرار داد که از تصرف بیگانگان و اغیار پاک است »(4)نظامی در سیرعارفانه ی خود بیش ازدیگرشعرا در وصف دل و ویژگیهای آن سخن رانده است و همه ی معرفت و شناخت حقیقت را با خلوت و توجه به دل کسب کرده است و دل را کعبه ی روح و جان می داند که با بندگی دل ،آدمی سلطنت و اقتدارمی یابد و خواجه عقل و پادشاه جان می شود .

 

آنکه اساس تو بر این گل نهاد
کعبه ی جان درحرم دل نهاد

تن که بود ؟ریزه ی مشتی گل است 
هم دل و هم دل که سخن در دل است

بنده ی دل باش که سلطان شوی 
خواجه ی عقل و ملک جان شوی (5)

و معتقد است حواس ظاهری ،راهزن و گمراه کننده ی آدمی هستند و دل ،رهبرو راهنمای راه راست و از طریق شناخت دل است که آدمی ازقفس تن رهایی یافته به عالم برین و عرش پرواز می کند و با شهیر جبرئیل که به دل بسته اند به معارج عالم برین و افلاک می رسد .

دورشو ازراهزنان حواس 
راه تو دل داند دل را شناس

عرش پرانی که زتن رسته اند 
شهیر جبریل به دل بسته اند

نظامی آبرو و اعتبارآدمی را در دل می داند که باید چنگ درفتراک دل زد و خاک راه دل شد چرا که نور معرفت با توجه به دل به دست می آید دلی که صورت و جان ،طفیلی آن را می کنند .

دست درآویزبه فتراک دل 
آب تو باشد که شوی خاک دل

نورادیمت ز سهیل دل است 
صورت و جان هردو طفیل دل است (7)

و در جای دیگر می گوید :غفلت از دل شایسته نیست از دل استقبال کن و هر چه داری نثاردل کن و زیباترین سخنان و قصه و سرود را قصه دل دان .

غافل ازاین بیش نشاید نشست 
بر دردل زیرگرآبیت هست

درخم این خم که کبودی خوشست 
قصه دل گو که سرودی خوشست (8)

و درآیینه دل ،باغ عرفان و زیباییهای معنوی و معرفت الهی را دیده و از زیباییهای عالم مادی و دنیوی و امور ظاهری دست کشیده است .

من که بدین آینه پرداختم
آینه ی دیده در انداختم (9)
 

سرزانو 
 

سرزانو در اصطلاح صوفیه در حال عبادت و طاعت و سجده و نیاز و حلقه وار به خود پیچیدن و ذکرگفتن و سلوک کردن است که بر اثر سرزانو ،تصویری از حقایق امور و رازهای نهفته دردل نمایان می شود ونظامی در مثنوی لیلی و مجنون خود را آیینه غیب می داند و می گوید :

 

در سحر سخن چنان تمامم 
کابینه غیب گشت نامم

شارحین در شرح آیینه غیب اظهار می دارند که شاعرسالها در گوشه عزلت عبادت کرده بر سر دو زانو نشسته و ذکر گفته تا به شهود رسیده و دلش آئینه اسرار الهی شده است و خود دراین باره می گوید :«بر سر زانو نشستهای من ،دل مرا به آئینه بدل ساخت که اسرارغیبی را مشاهده کردم و چشم سر بستم و چشم دل گشودم »(10)و آنچه مسلم است نظامی معرفت و عرفان را از طریق شرع و دین و سر زانو و عبادت کسب کرده است و می گوید :

فرق به زیر قدم انداختم 
وز سر زانو قدمی ساختم

گشته زبس روشنی روی من 
آینه دل سر زانوی من

من که به آن آینه پرداختم 
آینه دیده در انداختم (11)

نظامی سر زانوی عبادت و معرفت را پای دل می کند و پشت خم کرده همچو حلقه چنبربه خود می پیچد و سرش را به قدمش می گذارد ولایت اولیا را به چنگ می آورد و به سلطنت معرفت و معنویت می رسد .آنگاه سربرآستان هیچ کس جزآستان حق نمی گذارد .

با سر زانوی ولایت ستان 
سرننهد بر سر هر آستان

چون سرزانو قدم دل کند 
با دو جهان دست حمایل کند

آید فرقش به سلام قدم 
حلقه صفت پای و سر آرد به هم (12)

و بالاخره در محراب روحانی و مراقبت دل ،قامت خمیده اش به شکل حلقه در می آید .

بر درمقصوره ی روحانیم 
حلقه شده قامت چوگانیم (13)

از استمرار بخشیدن بر سرزانو و ذکر و دم عارفانه و عبادت ،سر رشته معرفت را به دست آورده است .

بسکه سرم بر سر زانو نشست 
تا سر این رشته بیامد به دست (14)
 

پیر طریقت 
 

سالکان طریقت ،داشتن پیر و مراد را لازمه سلوک می دانند که سالک با ارشاد و راهنمایی پیر،مراتب و مقامات سلوک را پشت سر می گذارد و از تعلقات دنیوی و منیت ،رهایی می یابد و سالک را به اطاعت محض از پیردعوت می کنند ولو در پیر به ظاهر خطا و لغزشی مشاهده کنند در اطاعت محض و بی چون و چرا ،سالک باید همچون مرده یی دردست غسال باشد که نمونه های بارزآن داستان حضرت موسی و خضر در قرآن مجید و داستان شیخ صنعان منطق الطیر و در دیگر کتابهای عرفانی بطور کاملاً آشکار ملموس می باشد و سالکی که دست ارادت به پیری نداده ،نمی تواند به شناخت و معرفت حقیقت راه باید و پیرهرچه کند و بفرماید عین عنایت است حافظ می گوید :

 

به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من خویش نمودم صد اهتمام و نشد (15)
و یا 
بنده پیرمغانم ،که ازجهلم برهاند 
پیرماهرچه کند عین عنایت باشد (16)

همچنان که اشارت رفت نظامی درسیر و سلوک دست ارادت به پیری داده است و از رهنمودها و توصیه ها و ارشادی ها او به معرفت راه یافته است و سالکان را در ابیات عدیده به داشتن پیرو اطاعت ازاو دعوت می کند و می گوید :

گرمریدی چنانکه رانندت
بررهی رو که پیر خوانندت

ازمریدان بی مراد مباش 
در تو کل کم اعتقاد مباش

دربیتی پیامبر گرامی را ،پیر و رهبر سالکان سحرگاهی و عابدان و اولیاءالله می داند که همچون ماه ،راه ظلمات و تاریک سلوک را نورانی و منور می کند .

راهروان سحری را تو ماه 
یا وگیان عجمی را تو شاه

نظامی درچهل سالگی احساس نیاز به پیر رهنما می کند تا او را از خلوت و عزلت بیرون آورد و غمخواره ای برای دل غمگین خود بیابد چرا که با داشتن پیر،گردن غم؛شکسته می شود اما بدون ارادت و چنگ زدن به دامن پیرامکان غمزدایی و معرفت و شناخت وجود ندارد .

بارکنون بایدت افسون مخوان 
درس چهل سالگی اکنون مخوان

دست برآور زمیان چاره جوی 
این غم دل را دل غمخواره جوی

غم مخور چو غمخوار هست 
گردن غم بشکن اگر یار هست

ازتو نباید به تویی هیچ کار 
یار طلب کن که برآید زیار

هست زیاری همه را ناگریز 
خاصه ز یاری که بود دستگیر (19)

نظامی پیر طریقت خود را بانامهای رایض و خواجه معرفی می کند که تربیت او را عهده دارمی شود و ازتعلقات خاطر و مشکلات رهایی می دهد و کاربسیار پیچیده و دشوار طریقت با توجه و عنایت دائم پیر ،آسان می شود پیر،خدا نیست اما کار خدایی می کند؛گویی شحنه و نگهبان مرید در مقابل بلاها و سختی هاست که سرانجام بر اثرتیمارداری ،مرید را به رستگاری و مقام شهود می رساند پیرنظامی دست شاعر را گرفته با چراغ نورازلی به باغ عرفان و معنویت برده ودامن او را ازخارغم و اندوه می رهاند .

رایض من چون ادب آغاز کرد 
ازگره نه فلکم باز کرد

خواجه مع القصه که در بند ماست 
گرچه خدا نیست خداوند ماست

شحنه راه دو جهان من است 
ورنه چرا در غم جان من است

گشت چو من بی ادب را غلام 
آن ادب آموز مرا کرد رام

خواجه گریبان چراغی گرفت 
دست من و دامن باغی گرفت

دامنم از خار غم آسوده کرد 
تا به گریبان به گل آموده است(20)

ازدیدگاه نظامی پیر،نورعنایت ازلی با خود دارد و لطفش دائمی و همیشگی است و عاشق عاشقان خودش است ،هیچ وقت اظهارخودنمائی نمی کند و از روی لطف و عنایت ،سالک را به مقام معرفت و شهود می رساند بی آنکه خود سالک متوجه باشد .

زان رطب آن شب که بری داشتم 
بی خبرم گرخبری داشتم

کان مه نو کو کمری از نور داشت 
ماه نو از شیفتگان دورداشت

شیفته شیفته خویش بود 
رغبتی ازمن ده ازاو پیش بود (21)

 

یقین
 

«یقین به معنی باور داشتن و در اصطلاح مشاهده حق با چشم دل به نیروی ایمان است که نورحق دردل سالک می تابد و سالک را ازهرچه رنگ تعلق و تعینات می پذیرد آزاد می سازد و دارای سه مرتبه علم الیقین ،عین الیقین و حق الیقین است که علم الیقین درجه علماء عین الیقین مقام عارفان و حق الیقین فناگاه دوستان است »(22)
از نظر نظامی شرط راه سلوک و طی طریق معرفت ،یقین و اخلاص است و با خلوص باید این راه را پیمود و گرنه نتیجه ای بدست نمی آید .

 

این سفر از راه یقین رفته اند 
راه چنین رو که چنین رفته اند

محرم این راه نه ای زینهار 
کار نظامی به نظامی گذار (13)

درسیرو سلوک در مقام شناخت و معرفت ،رسیدن به مرحله یقین است که سالک جان می گیرد و آنچه که ناشدنی و ناممکن بود و حتی در وهم و خیال نمی گنجید شدنی و یقین می گردد و صاحب این مقام با عظمت ،مردان خاص الهی و اولیاء الله هستند .

هرکه یقینش به ارادت کشد 
خاتم کارش به سعادت کشد

پای به رفتار یقین سر شود 
سنگ به پندار یقین زر شود

گرقدمت شد به یقین استوار 
گرد زدریا نم از آتش بر آر

هرکه یقین را به توکل سر شت 
بر کرم الرزق علی الله نوشت

اهل یقین طایفه دیگرند 
ماهمه پاییم گرایشان سرند

چون سرسجاده به آب افکنند 
رنگ عسل بر می ناب افکنند (24)

 

مشاهده و شهود 
 

نظامی در خلوت شبانه که به عبادت و عزلت و ذکر و دم عارفانه پرداخته از توجه به دل و ایمان و اخلاص و یقین رسیده رموزالهی بر وی گشوده شده است و بر اثر دم و ذکر عارفانه پرده و نقاب کنار رفته و به عشق و عاشقی پرداخته است .

 

حلقه زدم ،گفت در این وقت کیست 
گفتم اگر بار دهی آدمی است

پیش در آن پرده برانداختند 
پرده ترکیب درانداختند

از حرم خاص ترین سرای 
بانگ در آمد که نظامی در آی

خاص ترین محرم آن در شدم 
گفت درون آی درون تر شدم (25)

باد نقاب از طرفی بر گفت 
خواجه سبک عاشقی اندر گفت (26)

و مشاهدات غیبی خود را که در خلوت شبانه به آن رسیده است به معراج مانند می کند .

روز سپید آن نه شب داج بود 
بود شب اما شب معراج بود (27)

و آنچه دیگر سالکان بر اثر ریاضت و خلوت دل در سالهای مدیدی کسب کرده بودند .نظامی در حلقه ذکر در یک لحظه کسب کرده است .

آنچه به صد عمر کسی یافته 
همنفسی در نفسی یافته (28)

 

ریاضت 
 

سالکان در تمام مراحل سلوک و طی طریقت و تهذیب نفس و تزکیه دل در عزلت تنهایی به ریاضت می پردازند و انواع سختی ها و مشقات و گرسنگی ها را تحمل می کنند و از دیده ،اشک سرخ آتشین جاری می کنند ؛ چرا که در سیر و سلوک هیچ گریزی و گزیزی از ریاضت نیست و نظامی چاره ای از قبول ریاضت و سلوک جهت رسیدن به معرفت نداشته ،ریاضت و تربیت را از سوی خواجه ی دل ،پذیرفته از نفسانیات پرهیز کرده و به تربیت نفس با ذکر دل طبق دستور پیرطریقت پرداخته است .

 

خون جگر با سخن آمیختم 
آتشی از آب جگر ریختم (29)

چونکه ندیدم ز ریاضت گزیر
گشتم از آن خواجه ریاضت پذیر (30)

قدر دل و پایه جان یافتن 
جز به ریاضت نتوان یافتن

سیم طبایع به ریاضت سپار 
زر طبیعت به ریاضت شمار

تا زریاضت به مقامی رسی 
کت به کسی درکشد این ناکسی (31)
 

پی نوشت ها :
 

*عضو هیات علمی واحد خوی
1-شرح مخزن الاسرار ،دکتر ثروتیان، ص 299.
2- همان ، ص 308.
3-همان ، ص337.
4- مرصاد العباد ،امین ریاحی، ص 62 با اندک تلخیص .
5- مخزن الاسرار ، برات زنجانی ، ص330.
6- همان ، ص252.
7- همان ، ص254.
8- مخزن الاسرار ، برات زنجانی ، ص252.
9- همان ، ص218.
10- آیینه غیب ، دکتر ثروتیان، ص 15.
11- مخزن الاسرار ، برات زنجانی ، ص 217.
12- مخزن الاسرار ، دکتر برات زنجانی ، ص 242.
13- همان ، ص 256.
14- همان ، ص 271.
15و 16 - دیوان حافظ.
17- هفت پیکر ، دکتر پروتیان ، ص 46.
18- مخزن الاسرار ، دکتر برات زنجانی ، ص 194.
19- مخزن الاسرار ، دکتر برات زنجانی ، ص 254- 253.
20- همان ، صص 261- 260.
21- همان ، ص 281.
22- مبانی عرفان وتصوف ، دکتر سجادی ، ص 46.
23- مخزن الاسرار ، ص 272.
24- همان ، ص 235.
25- مخزن الاسرار ، ص257.
26-همان ، ص268.
27- همان ، ص282.
28- همان ، ص275.
29- مخزن الاسرار ، ص251.
30- همان ، ص260.
31-همان ، ص340.
 

 

منبع:نشریه پایگاه نور،شماره 11. 

ادامه دارد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۱۸
محمدرضا فرضی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی