🥀 تصوف مبتذل و عرفان متعالی 🌹
جمعه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ۰۱:۴۶ ب.ظ
اخیرا به دلایلی بحث تصوف و عرفان و صوفیه و عارفان در رسانه ها و فضای مجازی بیشتر از قبل مطرح می شود و متأسفانه به خاطر عملکرد برخی از دراویش و جهله صوفیه، اصل قضیه مورد خدشه قرار می گیرد. مثل اینکه کسی داعش یا طالبان یا القاعده و ... را دلیل رد اسلام معرفی کند.
کانال #آیت_الله_خوشوقت (ره) به نقل از ایشان مطالب نادرستی درباره صوفیه و تصوف منتشر کرد.
اخیرا هم مطالب نادرستی از استاد #احمد_عابدی در این باره در فضای مجازی منتشر شده است.
از دیگران هم مطالبی شنیده و دیدم که نیازی به ذکر نامشان نمی بینم.
لازم است مطالبی را که بارها بیان شده، تکرار کنیم.
واژه #تصوف و #عرفان در گذر زمان تطوراتی داشته؛ گاهی «تصوف» تنها بر بخش عملی عرفان و «عرفان» بر بخش نظری اطلاق میشد؛ امام خمینی در مقام فرقگذاری میان #عارف و #صوفی، عارف را کسی میداند که عالم به عرفان نظری است و صوفی را کسی میخواند که معارف توحیدی را در قلب خود تحقق بخشیده باشد. (خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج2، ص 157)
گاهی «تصوف» بر همه عرفان نظری و عملی اطلاق میشد. در عصر حاضر، «عرفان» به طور مطلق بر همه میراث صوفیه (نظری و عملی) اطلاق میشود.
🔹مبدأ اشتقاق کلمه #صوفی
دانشمندان بر سر مبدأ اشتقاق کلمه «صوفی» و معنای آن، بسیار سخن گفتهاند که تنها به دو نمونه مهم و قابل دفاع اشاره میشود: برخی گفتهاند این کلمه معرّب است و ریشه یونانی دارد و صوفی و تصوّف مأخوذ از کلمه یونانی «سوف» است که به معنی علم و حکمت است. بنابراین تصوّف به معنای صوفی شدن و صوفی هم به معنای دانشمند و حکیم است. این نظر را #ابوریحان_بیرونی (م 440 ق) مطرح کرده (بیرونی، ابوریحان، تحقیق ما للهند، ص 27) و استاد #علاّمه_حسن_زاده آملی (دام ظلّه) نیز در برخی از کتابهایش این نظر را پسندیده است. (حسن زاده آملی، دروس معرفت نفس ص 359؛ دروس هیئت و دیگر رشتههای ریاضی ج1 ص 237؛ ده رساله فارسی ص 89؛ هزار و یک نکته، نکته 640)
بیشتر دانشمندان بیان داشتهاند که اشتقاق صوفی از «صوف» به معنای پشم است (سهروردی، عوارف المعارف، ج 1 ص 70) و صوفیان را به خاطر اینکه به پوشیدن پشم و پشمینهپوشی اشتهار داشتند صوفی گفتهاند. (مصطفوی، حسن، التحقیق، ج6، ص 305)
سرّ پشمینهپوشی صوفیّه این بود که پشمینه دارای دو خاصیت گرمی و خشونت است، لذا کسی که لباس پشمی میپوشد ـ به ویژه در هوای گرم و صنعت پارچه بافی سنتی قدیم ـ احساس راحتی نمیکند؛ صوفیان برای اینکه احساس راحتی نکنند و به راحتیها دلبسته و وابسته نشوند پشمینهپوشی را سیره و سنت خویش قرار دادهاند. (واحدجوان، وحید، عرفان علامه طباطبایی در بیان استاد رمضانی، ص 26)
پشمینهپوشی در سیره و سنت #رسول_خدا (ص) و برخی از #امامان معصوم (ع) نیز بوده است؛ به عنوان نمونه، روایتی از رسول اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «من پنج کار را تا آخر عمر ترک نمیکنم تا بعد از من سنت شود: با بردگان بر روی زمین نشستن و غذا خوردن؛ بر الاغ بدون پالان سوار شدن؛ با دست خود بز را دوشیدن؛ #صوف (پشمینه) پوشیدن و بر کودکان سلام کردن» (ورام ابن ابی فراس، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام) ج 2، ص 156)
🔹معنا و حقیقت #تصوف
معنا و حقیقت تصوف را نمیتوان از راه جستجو در معنا و ریشه لفظ صوفی و وجه تسمیه آن به دست آورد. برای شناخت تصوف، لازم است اقوال، احوال و اعمال صوفیان مورد مطالعه و دقت قرار گیرد.
معانی نقل شده از مشایخ درباره تصوف، توضیح ویژگیها و خواص صوفیان است و تعریف حدی و رسمی نیست و هر کس تصوف را از منظری تعریف کرده است؛ #سهروردی در #عوارف_المعارف میگوید: اقوال و آراء مشایخ و بزرگان فن درباره تصوف بیشتر از هزار قول و نظر است... الفاظ گرچه تفاوت دارند ولی معانی نزدیک به هم هستند. (سهروردی، عوارف المعارف، ص 40)
#محیی_الدین_ابن_عربی، تصوف را چنین تعریف میکند: «التصوف، الوقوف مع الآداب الشرعیة ظاهرا و باطنا و هی الخلق الالهیة» تصوف، وقوف و پایبندی به آداب شریعت در ظاهر و باطن است و آن همان اخلاق الهی است. (ابن عربی، الفتوحات (4 ـ ج)، جلد2، ص، 128)
#فناری در #مصباح_الانس میگوید: «تعمیر الباطن بالمعاملات القلبیة بتخلیته عن المهلکات و تحلیته بالمنجیات، فعلم التصوف و السلوک» آباد کردن باطن با معاملات قلبی به وسیله تخلیه آن از مهلِکات و آراستن آن به منجِیات، علم تصوف و سلوک است. (فناری، مصباح الانس، ص 6 (طبع حجری))
🔹انتقاد از تصوف و دفاع از عرفان
برخی از متفکران و دانشمندان، تصوف و صوفیگری را کانون انتقاد خود قرار دادهاند؛ آنها ترجیح میدهند معنویت اسلامی را با واژه عرفان و عارف، معرفی کنند نه تصوف و صوفی.
در ارزیابی این تفکر باید دانست که بزرگان حکمت و عرفان، دو تعبیر در مورد صوفیه دارند؛ یکی #محققان_صوفیه و دیگری #جَهَله_صوفیه (به تعبیر امروزی: صوفی و صوفینما)؛ مراد از محققان صوفیه، عرفای بزرگ اسلامی مانند محییالدین ابنعربی، صدرالدین قونوی و سید حیدر آملی است که با التزام به شرع و همراه با کسب علم، راه تزکیه نفس را پیموده و به کشف و شهود حقایق رسیدهاند و مراد از جهله صوفیه، آن دسته از صوفیانیاند در لباس تصوف، معرفت و عملکرد نادرستی دارند؛ یا علم و دانش کافی ندارند و مطالب برتر را نادرست میفهمند و مطالب سخیف و غیر قابل دفاع از آنها صادر میشود؛ یا بدعتهایی در دین پدید آورده، وسیله را با هدف توجیه کرده و خود را به شریعت و ظواهر آن پایبند نمیدانند و آشکارا یا پنهانی مرتکب معاصی میشوند؛ یا برخی از آنها با فریب و نیرنگ، مردم را به معنویت فرا میخوانند و پشت این دعوت، مقاصد سوء اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، جنسی و غیره است. این افراد در هر مکان و زمانی محکومند و عارفان و صوفیۀ اصیل در کتابهای خود این اشخاص را به شدت مورد مواخذه قرار دادهاند.
از این رو، کسانی که عرفان و تصوف را به طور مطلق از هم جدا میکنند و میگویند: عرفان، امری مثبت و مقبول و تصوف امری منفی و مردود است، در نتیجه تصوف را در صوفیۀ انحرافی و مبتذل منحصر میکنند، مخاطبان خود را به اشتباه و خطا میاندازند؛ زیرا مخاطبان با رجوع به کتب معتبر عرفان، تعابیر صوفیه، تصوف و صوفی را بارها خواهند دید که اهل فن درباره خود و دیگر بزرگان عرفان به کار بردهاند.
🔹رد کل #عرفان و #تصوف
برخی نیز بین این عناوین فرقی نمینهند و عرفان و تصوف یا عارف و صوفی را به منزله امر واحد مردود میشمارند. در حالی که، صحیح نیست به خاطر عقاید و رفتارهای فرقههای منحرفی که نام خود را صوفی یا درویش گذاشتهاند، مطلق تصوف و عرفان، ناپسند دانسته شود و کتب علمی و مهم عارفان و صوفیان، مذمت شود؛ بلکه صحیح چنین است که گفته شود: صوفی اصیل داریم و صوفینما؛ صوفی اصیل کسی است که در محدودۀ شرع با عرفان عملی و سیر و سلوک قدم به قدم به سوی خدا رفته و به قرب حق رسیده است، ولی صوفینما کسی است که در ظاهر، خود را صوفی جلوه داده و در واقع، صوفی نیست؛ مثل اینکه گفته شود: شیعه واقعی داریم و شیعهنما، مسلمان واقعی داریم و مسلماننما.
البته نمیتوان انکار کرد که جهله صوفیه، با رفتارها و گفتارهای خود، مشکلات بزرگی برای تصوف اصیل و حقیقی ایجاد کرده و موجب سوء تفاهمهای زیادی شدهاند، همچنانکه جهله و عوام شیعه، مشکلاتی را برای جهان تشیع به بار آوردهاند و منشأ اشکالات و شبهات مخالفان شدهاند و جهله مسلمانان، مشکلاتی را برای جهان اسلام به بار آورده و منشأ اشکالات و شبهاتی برای غیر مسلمانان شدهاند.
همچنین نمیشود از تشابه لفظ تصوف و صوفیه و بد نامی جهله صوفیه، استفاده شود و به کلّى راه شهود، وجدان، عرفان و لقآء الله، غلط، باطل و نادرست معرفی شود.
🔹رد تصوف به خاطر وجود روایات
برخی در رد تصوف و روش صوفیه، به #روایات منقول از اهل بیت علیهمالسلام استناد میکنند، در حالی که آن روایات منقول، باید از لحاظ سند و دلالت بررسی شوند (مراجعه شود: اعرافی، علیرضا، فقه تربیتی (تعلیم و تعلم علوم و معارف شهودی)، ص 208) و نمیتوان با چند روایت که در کتابهای دست چندم علیه صوفیه و تصوف نقل شده و از نظر سند ضعیف و گاهی غیر معتبر و برخی مجعول است، بدون بررسی دلالی، مطلق راه و روش تهذیب باطن، سیر و سلوک، عرفان عملی و تصوف اصیل را مردود دانست.
قطع نظر از سند روایات علیه تصوف و صوفیه و بر فرض اعتبار سندی برخی از آنها، مراد روایاتی که در آنها صوفی و تصوف محکوم شده است، آن دسته از صوفیانی هستند که بدعتهایی در دین پدید میآورند و راه خود را از راه ائمه جدا میدانند و وسیله را با هدف توجیه کرده، خود را پایبند به شریعت و ظواهر آن نمیدانند و آشکارا یا پنهانی مرتکب معاصی میشوند؛ چنین افرادی در هر مکان و زمانی محکوماند. این نوع روایات، مانند روایاتی است که فقها، علما و اهل کلام را مورد مذمت قرار میدهند که البته مرادِ همه، علما و فقهایی است که به دنیا گرایش پیدا کرده و عالم بی عملاند.
🔹روش تصوف و عرفان
نکته دیگر این است که #تصوف مانند #فلسفه، نوعی روش است؛ #صوفی با تصفیه و پالایش درون و سیر و سلوک معنوی میخواهد به حقایق برسد و آن حقایق را کشف و شهود کند همچنانکه #فیلسوف با روش استدلال و برهان میخواهد حقایق را بفهمد.
مرحوم #علاّمه_طباطبایی صاحب المیزان چنین میفرماید: «به طور کلّى مىتوان گفت که رابطه مخصوصى میان اصل دین و طریقه تصوّف موجود است و از همین جهت است که متصوّفه در میان همه طوایف دینى جهان، حتّى بودایىها و برهمایىها پیدا مىشوند.
هر طایفه که از یک راهى، زمام هستى اجزاى این جهان پهناور را به دست عالَمى مافوق طبیعت سپرده و براى مقام آفریدگار جهان، کرنش مىنمایند، عدّهاى از آنها به امید پى بردن به اسرار پس پرده غیب، به مجاهدات و ریاضات پرداخته و از لذایذ مادّى و شهوات نفسانى چشم پوشیده و به تخلیه و تجرید نفس پرداختهاند، و این همان تصوف است، اگرچه در میان هر طایفه، به اسم مخصوصى نامیده مىشود.
طبعاً این روش در اسلام نیز خودنمایى کرده و نشو و نمایى نموده است و جمعیّت قابل توجّهى از عالم تسنّن و همچنین از عالم تشیّع این راه را رفتهاند، چیزى که هست این است که چنانکه روشن شد، طریقه تصوّف را نباید مذهب خاصّى در ردیف سایر مذاهب گذاشت، مثلًا گفته نمىشود که مذاهب تسنّن، اشعریّت و اعتزال و تصوّف و غیر آنها است، بلکه هر یک از مذاهب اسلامى، صوفى و غیر صوفى دارد.
تقسیم حقیقى این است که براى نایل شدن به واقعیّات و حقایق هستى که ادیان و مذاهب به سوى آنها دعوت مىکنند، سه راه تصوّر شده است: راه ظواهر بیانات دینى که حقایق را در لفّافه دعوت ساده حفظ نموده است و راه استدلال عقلى با منطق فطرى که راه تفکّر فلسفى است، و راه تصفیه نفس و مجاهدات دینى که راه عرفان و تصوّف است» (مصاحبات علاّمه طباطبایى با هانرى کربن، ص 69)
حاصل اینکه، نگارنده از تصوفی دفاع میکند که منابع، مبادی، قواعد، اصول و مسائلش مورد تایید عقل و شریعت ختمی است نه تصوف انحرافی، همانطور که وقتی از فقه، تفسیر، فلسفه و کلام دفاع میشود، فقه، تفسیر و کلامی است که منابع، مبادی، اصول، قواعد و مسائلش مورد تایید کتاب، سنت و عقل است نه هر فقهی، و نه هر تفسیری و نه هر کلام و فلسفهای.
🔹واژه های معادل عرفان و تصوف
توجه طولانی و خاص #مستشرقان روی تصوف و نگاشته شدن کتب و مقالات متعدد در این زمینه از گذشته های دور تاکنون باعث شده است که در جهان غرب و به طور کلی محافل آکادمیک خارج از ایران، واژه تصوف به عرفان اسلامی اختصاص یابد.
در مقابل، واژه #میستیسیزم (Mysticism) که برگردان رایج عرفان است و در فرهنگ های اروپایی در مورد بعد معنوی دین به کار می رود، معادل عرفان و تصوف اسلامی نیست.
این واژه در غرب به خصوص در چند قرن اخیر بیشتر مدلول عاطفی و انفعالی دارد، یعنی بر جنبه های عاطفی و احوالی ادیان دلالت می کند و به قدری دامنه آن وسیع است که هر گونه رمز ورزی و سرّ ورزی یعنی توجه به رمز و رموز در ادیان را اعم از حقیقی و مجازی در ذیل این عنوان می گنجانند. اما عرفان و تصوف اسلامی معانی دقیق و روشنی دارد. به همین دلیل امروزه محققان اسلام شناس غربی، مثل رنه گنون در کتاب اسلام و تائوئیزم، معادل عرفان و تصوف را میستیسیزم قرار نمی دهند، و با ذکر دلایل مفصلی حکم بر تمایز آنها می کنند، برای این که متوجه شده اند که اگر خصوصا معنای جدید این واژه مورد نظر باشد دیگر کسانی مثل مولانا یا ابن عربی را نمی توانند میستیک (Mystic) بنامند، زیرا تفکر اینان بر یک طریقه معنوی دلالت می کندو صرفا عاطفی، انفعالی و احساسی و توجه به اسرار و رموز نیست.
در #میستیسیزم از طریقت اثری نیست و هر کسی می تواند میستیک باشد، بی آن که اهل سلوک یا اصولا اهل دین باشد، هر کسی که سخن های به اصطلاح اسرارآمیز و آمیخته به رمز یا توجه به این امور داشته باشد میستیک است. ولی عرفان و تصوف اسلامی بیش از هر چیز دیگر به طریق الی الله با دستورات اسلامی، با آداب معنوی و احکامی که در آن هست اشاره می کند و از آن مهم تر اینکه معرفت در عرفان و تصوف اهمیت ویژه ای دارد ولی در میستیسیزم اصولا معرفت مطرح نیست.
در میان #عرفای_مسیحی، خصوصا بعد از #مایستر_اکهارت، تقریبا بحث معرفت کم اهمیت می شود، یعنی دیگر سخن از این نیست که اگر کسی سلوک الی الله کرد به معرفت الله می رسد، بلکه صحبت از این است که مجموعه ای از حالات معنوی پیدا می کند. این همان بحثی است که در روزگار ما به بحث «تجربه دینی» منتهی شد. در بحث تجربه دینی مسئله معرفت به طور جدی مطرح نیست، گرچه این سؤال مطرح است که آیا واقعا تجارب دینی معرفت زا هستند یا خیر؟ در حالی که در عرفان و تصوف چنانچه خود لفظ عرفان دلالت می کند احوال دینی ما معرفت زا هستند؛ معرفت نسبت به حق و معرفت نسبت به هستی، و این نکته بسیار مهمی است.
از این رو در حال حاضر در غرب برای اشاره به بعد معنوی و باطنی اسلام از اصطلاح Sufism و Sufi بهره می گیرند.
مثلا در عنوان دو کتابی که پرفسور #ویلیام_چیتیک نوشته اند: Sufi way of knowledge و Sufi way of love یعنی طریقه معرفت در تصوف و طریقه عشق در تصوف، از این واژه ها استفاده شده است.
همچنین پروفسور #توشیهیکو_ایزوتسو نیز نام کتاب معروف خود را در مقایسه عرفان اسلامی و تائوئیزم، Sufism and Taoism نهاده اند.
از کتاب سفر به عرفان نظری، نوشته وحید واحدجوان
کانال #آیت_الله_خوشوقت (ره) به نقل از ایشان مطالب نادرستی درباره صوفیه و تصوف منتشر کرد.
اخیرا هم مطالب نادرستی از استاد #احمد_عابدی در این باره در فضای مجازی منتشر شده است.
از دیگران هم مطالبی شنیده و دیدم که نیازی به ذکر نامشان نمی بینم.
لازم است مطالبی را که بارها بیان شده، تکرار کنیم.
واژه #تصوف و #عرفان در گذر زمان تطوراتی داشته؛ گاهی «تصوف» تنها بر بخش عملی عرفان و «عرفان» بر بخش نظری اطلاق میشد؛ امام خمینی در مقام فرقگذاری میان #عارف و #صوفی، عارف را کسی میداند که عالم به عرفان نظری است و صوفی را کسی میخواند که معارف توحیدی را در قلب خود تحقق بخشیده باشد. (خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج2، ص 157)
گاهی «تصوف» بر همه عرفان نظری و عملی اطلاق میشد. در عصر حاضر، «عرفان» به طور مطلق بر همه میراث صوفیه (نظری و عملی) اطلاق میشود.
🔹مبدأ اشتقاق کلمه #صوفی
دانشمندان بر سر مبدأ اشتقاق کلمه «صوفی» و معنای آن، بسیار سخن گفتهاند که تنها به دو نمونه مهم و قابل دفاع اشاره میشود: برخی گفتهاند این کلمه معرّب است و ریشه یونانی دارد و صوفی و تصوّف مأخوذ از کلمه یونانی «سوف» است که به معنی علم و حکمت است. بنابراین تصوّف به معنای صوفی شدن و صوفی هم به معنای دانشمند و حکیم است. این نظر را #ابوریحان_بیرونی (م 440 ق) مطرح کرده (بیرونی، ابوریحان، تحقیق ما للهند، ص 27) و استاد #علاّمه_حسن_زاده آملی (دام ظلّه) نیز در برخی از کتابهایش این نظر را پسندیده است. (حسن زاده آملی، دروس معرفت نفس ص 359؛ دروس هیئت و دیگر رشتههای ریاضی ج1 ص 237؛ ده رساله فارسی ص 89؛ هزار و یک نکته، نکته 640)
بیشتر دانشمندان بیان داشتهاند که اشتقاق صوفی از «صوف» به معنای پشم است (سهروردی، عوارف المعارف، ج 1 ص 70) و صوفیان را به خاطر اینکه به پوشیدن پشم و پشمینهپوشی اشتهار داشتند صوفی گفتهاند. (مصطفوی، حسن، التحقیق، ج6، ص 305)
سرّ پشمینهپوشی صوفیّه این بود که پشمینه دارای دو خاصیت گرمی و خشونت است، لذا کسی که لباس پشمی میپوشد ـ به ویژه در هوای گرم و صنعت پارچه بافی سنتی قدیم ـ احساس راحتی نمیکند؛ صوفیان برای اینکه احساس راحتی نکنند و به راحتیها دلبسته و وابسته نشوند پشمینهپوشی را سیره و سنت خویش قرار دادهاند. (واحدجوان، وحید، عرفان علامه طباطبایی در بیان استاد رمضانی، ص 26)
پشمینهپوشی در سیره و سنت #رسول_خدا (ص) و برخی از #امامان معصوم (ع) نیز بوده است؛ به عنوان نمونه، روایتی از رسول اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «من پنج کار را تا آخر عمر ترک نمیکنم تا بعد از من سنت شود: با بردگان بر روی زمین نشستن و غذا خوردن؛ بر الاغ بدون پالان سوار شدن؛ با دست خود بز را دوشیدن؛ #صوف (پشمینه) پوشیدن و بر کودکان سلام کردن» (ورام ابن ابی فراس، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام) ج 2، ص 156)
🔹معنا و حقیقت #تصوف
معنا و حقیقت تصوف را نمیتوان از راه جستجو در معنا و ریشه لفظ صوفی و وجه تسمیه آن به دست آورد. برای شناخت تصوف، لازم است اقوال، احوال و اعمال صوفیان مورد مطالعه و دقت قرار گیرد.
معانی نقل شده از مشایخ درباره تصوف، توضیح ویژگیها و خواص صوفیان است و تعریف حدی و رسمی نیست و هر کس تصوف را از منظری تعریف کرده است؛ #سهروردی در #عوارف_المعارف میگوید: اقوال و آراء مشایخ و بزرگان فن درباره تصوف بیشتر از هزار قول و نظر است... الفاظ گرچه تفاوت دارند ولی معانی نزدیک به هم هستند. (سهروردی، عوارف المعارف، ص 40)
#محیی_الدین_ابن_عربی، تصوف را چنین تعریف میکند: «التصوف، الوقوف مع الآداب الشرعیة ظاهرا و باطنا و هی الخلق الالهیة» تصوف، وقوف و پایبندی به آداب شریعت در ظاهر و باطن است و آن همان اخلاق الهی است. (ابن عربی، الفتوحات (4 ـ ج)، جلد2، ص، 128)
#فناری در #مصباح_الانس میگوید: «تعمیر الباطن بالمعاملات القلبیة بتخلیته عن المهلکات و تحلیته بالمنجیات، فعلم التصوف و السلوک» آباد کردن باطن با معاملات قلبی به وسیله تخلیه آن از مهلِکات و آراستن آن به منجِیات، علم تصوف و سلوک است. (فناری، مصباح الانس، ص 6 (طبع حجری))
🔹انتقاد از تصوف و دفاع از عرفان
برخی از متفکران و دانشمندان، تصوف و صوفیگری را کانون انتقاد خود قرار دادهاند؛ آنها ترجیح میدهند معنویت اسلامی را با واژه عرفان و عارف، معرفی کنند نه تصوف و صوفی.
در ارزیابی این تفکر باید دانست که بزرگان حکمت و عرفان، دو تعبیر در مورد صوفیه دارند؛ یکی #محققان_صوفیه و دیگری #جَهَله_صوفیه (به تعبیر امروزی: صوفی و صوفینما)؛ مراد از محققان صوفیه، عرفای بزرگ اسلامی مانند محییالدین ابنعربی، صدرالدین قونوی و سید حیدر آملی است که با التزام به شرع و همراه با کسب علم، راه تزکیه نفس را پیموده و به کشف و شهود حقایق رسیدهاند و مراد از جهله صوفیه، آن دسته از صوفیانیاند در لباس تصوف، معرفت و عملکرد نادرستی دارند؛ یا علم و دانش کافی ندارند و مطالب برتر را نادرست میفهمند و مطالب سخیف و غیر قابل دفاع از آنها صادر میشود؛ یا بدعتهایی در دین پدید آورده، وسیله را با هدف توجیه کرده و خود را به شریعت و ظواهر آن پایبند نمیدانند و آشکارا یا پنهانی مرتکب معاصی میشوند؛ یا برخی از آنها با فریب و نیرنگ، مردم را به معنویت فرا میخوانند و پشت این دعوت، مقاصد سوء اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، جنسی و غیره است. این افراد در هر مکان و زمانی محکومند و عارفان و صوفیۀ اصیل در کتابهای خود این اشخاص را به شدت مورد مواخذه قرار دادهاند.
از این رو، کسانی که عرفان و تصوف را به طور مطلق از هم جدا میکنند و میگویند: عرفان، امری مثبت و مقبول و تصوف امری منفی و مردود است، در نتیجه تصوف را در صوفیۀ انحرافی و مبتذل منحصر میکنند، مخاطبان خود را به اشتباه و خطا میاندازند؛ زیرا مخاطبان با رجوع به کتب معتبر عرفان، تعابیر صوفیه، تصوف و صوفی را بارها خواهند دید که اهل فن درباره خود و دیگر بزرگان عرفان به کار بردهاند.
🔹رد کل #عرفان و #تصوف
برخی نیز بین این عناوین فرقی نمینهند و عرفان و تصوف یا عارف و صوفی را به منزله امر واحد مردود میشمارند. در حالی که، صحیح نیست به خاطر عقاید و رفتارهای فرقههای منحرفی که نام خود را صوفی یا درویش گذاشتهاند، مطلق تصوف و عرفان، ناپسند دانسته شود و کتب علمی و مهم عارفان و صوفیان، مذمت شود؛ بلکه صحیح چنین است که گفته شود: صوفی اصیل داریم و صوفینما؛ صوفی اصیل کسی است که در محدودۀ شرع با عرفان عملی و سیر و سلوک قدم به قدم به سوی خدا رفته و به قرب حق رسیده است، ولی صوفینما کسی است که در ظاهر، خود را صوفی جلوه داده و در واقع، صوفی نیست؛ مثل اینکه گفته شود: شیعه واقعی داریم و شیعهنما، مسلمان واقعی داریم و مسلماننما.
البته نمیتوان انکار کرد که جهله صوفیه، با رفتارها و گفتارهای خود، مشکلات بزرگی برای تصوف اصیل و حقیقی ایجاد کرده و موجب سوء تفاهمهای زیادی شدهاند، همچنانکه جهله و عوام شیعه، مشکلاتی را برای جهان تشیع به بار آوردهاند و منشأ اشکالات و شبهات مخالفان شدهاند و جهله مسلمانان، مشکلاتی را برای جهان اسلام به بار آورده و منشأ اشکالات و شبهاتی برای غیر مسلمانان شدهاند.
همچنین نمیشود از تشابه لفظ تصوف و صوفیه و بد نامی جهله صوفیه، استفاده شود و به کلّى راه شهود، وجدان، عرفان و لقآء الله، غلط، باطل و نادرست معرفی شود.
🔹رد تصوف به خاطر وجود روایات
برخی در رد تصوف و روش صوفیه، به #روایات منقول از اهل بیت علیهمالسلام استناد میکنند، در حالی که آن روایات منقول، باید از لحاظ سند و دلالت بررسی شوند (مراجعه شود: اعرافی، علیرضا، فقه تربیتی (تعلیم و تعلم علوم و معارف شهودی)، ص 208) و نمیتوان با چند روایت که در کتابهای دست چندم علیه صوفیه و تصوف نقل شده و از نظر سند ضعیف و گاهی غیر معتبر و برخی مجعول است، بدون بررسی دلالی، مطلق راه و روش تهذیب باطن، سیر و سلوک، عرفان عملی و تصوف اصیل را مردود دانست.
قطع نظر از سند روایات علیه تصوف و صوفیه و بر فرض اعتبار سندی برخی از آنها، مراد روایاتی که در آنها صوفی و تصوف محکوم شده است، آن دسته از صوفیانی هستند که بدعتهایی در دین پدید میآورند و راه خود را از راه ائمه جدا میدانند و وسیله را با هدف توجیه کرده، خود را پایبند به شریعت و ظواهر آن نمیدانند و آشکارا یا پنهانی مرتکب معاصی میشوند؛ چنین افرادی در هر مکان و زمانی محکوماند. این نوع روایات، مانند روایاتی است که فقها، علما و اهل کلام را مورد مذمت قرار میدهند که البته مرادِ همه، علما و فقهایی است که به دنیا گرایش پیدا کرده و عالم بی عملاند.
🔹روش تصوف و عرفان
نکته دیگر این است که #تصوف مانند #فلسفه، نوعی روش است؛ #صوفی با تصفیه و پالایش درون و سیر و سلوک معنوی میخواهد به حقایق برسد و آن حقایق را کشف و شهود کند همچنانکه #فیلسوف با روش استدلال و برهان میخواهد حقایق را بفهمد.
مرحوم #علاّمه_طباطبایی صاحب المیزان چنین میفرماید: «به طور کلّى مىتوان گفت که رابطه مخصوصى میان اصل دین و طریقه تصوّف موجود است و از همین جهت است که متصوّفه در میان همه طوایف دینى جهان، حتّى بودایىها و برهمایىها پیدا مىشوند.
هر طایفه که از یک راهى، زمام هستى اجزاى این جهان پهناور را به دست عالَمى مافوق طبیعت سپرده و براى مقام آفریدگار جهان، کرنش مىنمایند، عدّهاى از آنها به امید پى بردن به اسرار پس پرده غیب، به مجاهدات و ریاضات پرداخته و از لذایذ مادّى و شهوات نفسانى چشم پوشیده و به تخلیه و تجرید نفس پرداختهاند، و این همان تصوف است، اگرچه در میان هر طایفه، به اسم مخصوصى نامیده مىشود.
طبعاً این روش در اسلام نیز خودنمایى کرده و نشو و نمایى نموده است و جمعیّت قابل توجّهى از عالم تسنّن و همچنین از عالم تشیّع این راه را رفتهاند، چیزى که هست این است که چنانکه روشن شد، طریقه تصوّف را نباید مذهب خاصّى در ردیف سایر مذاهب گذاشت، مثلًا گفته نمىشود که مذاهب تسنّن، اشعریّت و اعتزال و تصوّف و غیر آنها است، بلکه هر یک از مذاهب اسلامى، صوفى و غیر صوفى دارد.
تقسیم حقیقى این است که براى نایل شدن به واقعیّات و حقایق هستى که ادیان و مذاهب به سوى آنها دعوت مىکنند، سه راه تصوّر شده است: راه ظواهر بیانات دینى که حقایق را در لفّافه دعوت ساده حفظ نموده است و راه استدلال عقلى با منطق فطرى که راه تفکّر فلسفى است، و راه تصفیه نفس و مجاهدات دینى که راه عرفان و تصوّف است» (مصاحبات علاّمه طباطبایى با هانرى کربن، ص 69)
حاصل اینکه، نگارنده از تصوفی دفاع میکند که منابع، مبادی، قواعد، اصول و مسائلش مورد تایید عقل و شریعت ختمی است نه تصوف انحرافی، همانطور که وقتی از فقه، تفسیر، فلسفه و کلام دفاع میشود، فقه، تفسیر و کلامی است که منابع، مبادی، اصول، قواعد و مسائلش مورد تایید کتاب، سنت و عقل است نه هر فقهی، و نه هر تفسیری و نه هر کلام و فلسفهای.
🔹واژه های معادل عرفان و تصوف
توجه طولانی و خاص #مستشرقان روی تصوف و نگاشته شدن کتب و مقالات متعدد در این زمینه از گذشته های دور تاکنون باعث شده است که در جهان غرب و به طور کلی محافل آکادمیک خارج از ایران، واژه تصوف به عرفان اسلامی اختصاص یابد.
در مقابل، واژه #میستیسیزم (Mysticism) که برگردان رایج عرفان است و در فرهنگ های اروپایی در مورد بعد معنوی دین به کار می رود، معادل عرفان و تصوف اسلامی نیست.
این واژه در غرب به خصوص در چند قرن اخیر بیشتر مدلول عاطفی و انفعالی دارد، یعنی بر جنبه های عاطفی و احوالی ادیان دلالت می کند و به قدری دامنه آن وسیع است که هر گونه رمز ورزی و سرّ ورزی یعنی توجه به رمز و رموز در ادیان را اعم از حقیقی و مجازی در ذیل این عنوان می گنجانند. اما عرفان و تصوف اسلامی معانی دقیق و روشنی دارد. به همین دلیل امروزه محققان اسلام شناس غربی، مثل رنه گنون در کتاب اسلام و تائوئیزم، معادل عرفان و تصوف را میستیسیزم قرار نمی دهند، و با ذکر دلایل مفصلی حکم بر تمایز آنها می کنند، برای این که متوجه شده اند که اگر خصوصا معنای جدید این واژه مورد نظر باشد دیگر کسانی مثل مولانا یا ابن عربی را نمی توانند میستیک (Mystic) بنامند، زیرا تفکر اینان بر یک طریقه معنوی دلالت می کندو صرفا عاطفی، انفعالی و احساسی و توجه به اسرار و رموز نیست.
در #میستیسیزم از طریقت اثری نیست و هر کسی می تواند میستیک باشد، بی آن که اهل سلوک یا اصولا اهل دین باشد، هر کسی که سخن های به اصطلاح اسرارآمیز و آمیخته به رمز یا توجه به این امور داشته باشد میستیک است. ولی عرفان و تصوف اسلامی بیش از هر چیز دیگر به طریق الی الله با دستورات اسلامی، با آداب معنوی و احکامی که در آن هست اشاره می کند و از آن مهم تر اینکه معرفت در عرفان و تصوف اهمیت ویژه ای دارد ولی در میستیسیزم اصولا معرفت مطرح نیست.
در میان #عرفای_مسیحی، خصوصا بعد از #مایستر_اکهارت، تقریبا بحث معرفت کم اهمیت می شود، یعنی دیگر سخن از این نیست که اگر کسی سلوک الی الله کرد به معرفت الله می رسد، بلکه صحبت از این است که مجموعه ای از حالات معنوی پیدا می کند. این همان بحثی است که در روزگار ما به بحث «تجربه دینی» منتهی شد. در بحث تجربه دینی مسئله معرفت به طور جدی مطرح نیست، گرچه این سؤال مطرح است که آیا واقعا تجارب دینی معرفت زا هستند یا خیر؟ در حالی که در عرفان و تصوف چنانچه خود لفظ عرفان دلالت می کند احوال دینی ما معرفت زا هستند؛ معرفت نسبت به حق و معرفت نسبت به هستی، و این نکته بسیار مهمی است.
از این رو در حال حاضر در غرب برای اشاره به بعد معنوی و باطنی اسلام از اصطلاح Sufism و Sufi بهره می گیرند.
مثلا در عنوان دو کتابی که پرفسور #ویلیام_چیتیک نوشته اند: Sufi way of knowledge و Sufi way of love یعنی طریقه معرفت در تصوف و طریقه عشق در تصوف، از این واژه ها استفاده شده است.
همچنین پروفسور #توشیهیکو_ایزوتسو نیز نام کتاب معروف خود را در مقایسه عرفان اسلامی و تائوئیزم، Sufism and Taoism نهاده اند.
از کتاب سفر به عرفان نظری، نوشته وحید واحدجوان
۹۶/۱۲/۱۱