وب نوشتهای عرفانی و ادبی

ادبی ؛ عرفانی و ...

وب نوشتهای عرفانی و ادبی

ادبی ؛ عرفانی و ...

وب نوشتهای عرفانی و ادبی
عابدان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار

نشانی در بلاگفا : http://mrfarzi.blogfa.com

کانال: https://t.me/erfaan_amali
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

استاد و راهنما در عرفان 2

سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۵۲ ب.ظ

بخش دوم و پایانی

اقسام استاد سلوکی

نفوس انسان در سیر استکمالی خویش محتاج به تربیت استاد است تا آنها را از حالت استعداد به فعلیت برساند و حُجُب ظلمانی و نورانی را در طی مقامات معنایی از سَر راه بردارد که رفع حجب، در ظلمانی به «ترک» و در نورانی به «درک» است. این حقایق سلبی و ایجابی در حرکت جوهری اشتدادی و حرکت حبی اشتیاقی به تدبیر و تصرف و تعلیم و تسلط استاد کامل در مدتی مدید و زمان طولانی به‌تدریج امکان‌پذیر است که بایسته است استاد از تجلیات صفاتیه و اسمائیه به تجلیات ذاتیه ربانیه رسیده باشد؛ لذا بزرگان معرفت و معنویت گفته‌اند:

استاد دو قسم است: استاد خاص و استاد عام. استاد خاص آن است که به‌خصوص و منصوص و مخصوص به اشاره و هدایت است که نبی و خلفای خاصه او هستند (بنگرید به: حسینی تهرانی، 1422: 166؛ نسفی، 1377: 5 و ... .) و استاد عام به شکل خاص و منصوص مأمور به هدایت نیست؛ لکن داخل در عموم «فَاسْئلُوا أ‌َهْلَ الذِّکْر‌ِ إ‌ِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (نحل / 43) می‌باشد.

علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی این معنا را به تفصیل تصویر کرده است: اولیای خدا و افرادی که به مقام کمال انسانی رسیده‌اند، در هر زمان ممکن است متعدد باشند و هر یک از آنان قابل دستگیری و هدایت و ارشاد سالکین؛ لیکن امام و خلیفه رسول خدا که دارای ولایت کبرا و حافظ شریعت و طریقت و مُهَیمِن بر جمیع عوالم و محیط بر جزئیات و کلیات است، در هر زمان بیش از یکی نیست و همه اولیا در تحت لوای اویند و در تحت شریعت و طریقت او.

برای سالک ضروری است که پیوسته متوجه او باشد ... که روح ولی بر سالک سیطره دارد، سالک نیز پیوسته متوجه او بوده تا مرافقت صادق شود و عملاً سیر و حرکت سالک به‌واسطه این مرافقت با امام صورت گیرد که از زمان غیبت کبرا منحصراً اختصاص دارد به وجود حضرت امام زمان حجة الله البالغة محمد بن الحسن العسکری(ع).

و اما سایر اولیا که دستگیری می‌کنند، اولاً به تبعیت از استاد خاص می‌باشد و ثانیاً لزوم دستگیری آنان در ظرف عدم تمکن از استاد خاصی است و اما در زمان تمکن، دستگیری آنان ضرورتی نیست؛ گرچه آن نیز ممکن است و اشکالی ندارد.و مرافقت سالک به استاد عام نیز لازم است؛ زیرا نفحات رحمانیه از جانب رب العزه، از سوی حجابِ اقرب که همان استاد خاص است با وساطت قلب استاد عام به سالک می‌رسد. بنابراین سالک نباید از افاضات قلبیه استاد عام غافل بماند که از استفاضه معنویات او محروم خواهد ماند. (حسینی تهرانی، 1422: 166 و 167)

راه‌های شناخت استاد در سیر و سلوک

یک. بررسی شخصی؛ مصاحبت و مرافقت در خلأ و ملأ زمینة شناخت استاد را فراهم می‌کند تا برای سالک، واقعیت و یقین او دستگیر شود که اهل خبره و عقلانیت و معرفت و اهل درد و دغدغه عمل به شریعت و اهل مقام الهی و معنویت و «عبودیت» است؛ لذا ابداً ظهور خوارق عادات و کشف و کرامات و اطلاع بر مغیبات و اسرار خواطر افراد بشر و ذهن‌خوانی‌ها و عبور بر آب و آتش و طی زمین و هوا، نمی‌تواند دلیل بر وصول صاحبش به حقیقت و عبودیت و مقام ولایت الهیه باشد؛ چه اینکه همه امور یاد شده در اثر ریاضت نفس، مکاشفات روحیه و حتی ممارست در برخی از علوم غریبه ممکن است. (بنگرید به: حسینی تهرانی، 1421: 135)

دو. رجوع به اهل خُبره؛ چنان‌که در شناخت فقیه اعلم و مجتهد جامع‌الشرایط یا متخصص یک فن بایسته است به کارشناس و خبره مراجعه کرد، در شناخت صاحب نَفَس حوزه معنا و سلوک ـ که بسیار دشوارتر است ـ نیز شایسته است به انسان راه‌رفته و اهل ذوق عرفانی و مواجید سلوکی ـ که دانای به اسرار و رموز سلوک عملی است و در عین حال اهل عرفان علمی نیز می‌باشد ـ مراجعه شود.

البته به تعبیر بزرگان، در فقهِ نفس و طب روحانی، معرفتِ به استاد اصعب و دشوارتر از فقه ظاهر و شریعت ظاهری است و مراقبت و دقت لازم و بصیرت و صبر لازم است تا انسان در پرتو بینایی، بیداری و پایداری و درک محضر اصحاب دانایی و دارایی به این مهم (شناخت استاد عام) دست یابد.

سه. معرفی استادِ پیشین؛ یعنی اینکه انسان «استاد عام» با شرایط محرزه داشته و او فردی جامع، سالک و به توحید رسیده را معرفی نماید یا از طریق استاد سلوکی تمام عیار که نزد اصحاب حکمت و شریعت و معرفت و معنویت معروف است استادِ سلوکی خویش را که باید تحت تعلیم و تربیت او باشد، بشناسد ... .

وجود استاد جامع و کامل در سیر درونی لازم است تا انسان هم در فهم حقایق و دقایق دینی و تفسیر وحی، هم در عمل به دستورهای الهی دچار خبط و خطا نشود و گرفتار انحراف و تحریف و تفسیر به رأی یا مبتلا به انانیت و خودبزرگ‌بینی نگردد که نداشتن استادِ عام یا قرار نگرفتن تحت عنایات و توجهات استادِ خاص ضررها و آفاتی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

1. خروج از تعادل روحی و توازن در رشد استعدادهای بالقوه به سوی فعلیت و کمال؛

2. گرفتار شدن در دام کبر و عجب و غرور؛

3. عدم تشخیص وسوسه‌های شیطانی از الهامات غیبی؛ 4. فرو رفتن در تأویلات باطل و تفسیر به رأی‌های دینی و معنوی؛

5. خودشیفتگی و معرفی خویش به‌عنوان قطب و قدوه سالکان و سپس فرقه‌سازی و جریان‌پردازی از رهگذر مرید و مرادی؛ برخی گفته‌اند علت انحراف حسین بن منصور حلاج در اذاعه و اضائه مطالب ممنوعه و اسرار الهی، نداشتن معلم و شاگردی نکردن نزد استاد ماهر و کامل و راهبر راهرو و به مقصد رسیده بود که او و امثال شیخ احمد احسائی چون خودرُو و بدون استاد، عمل کردند دچار اشتباهات فاحش شدند که بدون استاد، حکمت و عرفان خواندن و ریاضت‌های شاقه کشیدن مایه انحراف و التقاط خواهد شد. (بنگرید به: حسینی تهرانی، 1423: 567؛ همو، 1418: 3 / 362؛ همو، 1422: 185) 6 . خروج تدریجی از شریعت نورانی اسلام و دعوت به سوی خود به‌جای دعوت به سوی خدا.

شناسایی استاد کامل و سرسپاری به او ضرورت دارد تا بدون دغدغه و نگرانی از انحراف‌های نظری و عملی حرکت به‌سوی خدا و سیر الی‌الله با عشق، شور و شیدایی شروع و معارج کمال و مدارج جمال الهی به‌تدریج یکی از پس از دیگری پشت سرگذاشته شود و اگر استاد جامع‌الشرایط نصیب شد، اولین گام مهم برای اطاعت مطلق از او در ساحت سلوک معنوی و باطنی برداشته شده است که انسان وارد وادی امن و حرم الهی می‌گردد و از خویشتن خویش هجرت نموده و به مقام «عندالله» و «لقاءالله» واصل می‌شود. می‌توان ضرورت، آفات، نتایج، اقسام و شرایط استاد در سیر و سلوک را این‌گونه بررسی کرد:

دلایل ضرورت استاد کامل و ماهر

ـ نیاز فطری و منطقی؛ ـ ناآشنایی با مقامات و منازل و راه و روش‌های سلوکی؛ ـ وجود رهزنان و سارقان سلوکی و معنوی؛ ـ وسوسه‌های مخاطره آمیز و هلاکت‌بار درونی و بیرونی؛ ـ تفسیر حوادث و وقایع عرفانی و مواجید سلوکی؛ ـ رهایی از سستی و توقف در سیر و سلوک؛ ـ قرار گرفتن تحت حمایت معرفتی و معنوی استاد.

آفات و خطرات نداشتن استاد

ـ خروج از تعادل روحی و روانی؛ ـ گرفتار شدن در دام غرور و تکبر و عجب؛ ـ عدم‌تشخیص و تفکیک وسوسه‌های شیطانی از الهامات رحمانی؛ ـ فرو رفتن در تأویلات و تفسیر به رأی‌های باطل؛ ـ قطب و مراد معرفی کردن خویش و فرقه‌سازی و مریدپروری؛ ـ خروج تدریجی از شریعت و سپس انحراف اخلاقی و ... .

نتایج بهره‌مندی از استاد سلوکی

ـ آشنایی با معارف اصیل اسلامی در حوزه سیر و سلوک اسلامی؛ ـ بهره‌گیری از نفس قدسی و معنوی استاد در حین سلوک؛ ـ وصل شدن به انسان کامل معصوم یا استادخاص؛ ـ گرفتار نشدن در دام خودپرستی پنهان؛ ـ شریعت‌گروی؛ ـ نقد کشف و شهود‌های صوری و معنوی.

آداب استاد و شاگردی در قرآن

عرفان عملی اسلامی با تکیه بر منبع معرفتی «دل» و ابزار سلوکی تهذیب و تزکیه نفس ساختار معرفت‌شناختی ویژه‌ای دارد و نقش استاد و شاگرد هرکدام در جایگاه خویش، روشن است تا سالک در پرتو عنایت پیدا و پنهان استاد خویش برای تهذیب و نورانیت دل اهتمام داشته، قوت و ضعف‌های خود را بشناسد و بصیرت لازم، صبر کافی و شرح صدر مناسب را در طی مقامات معنوی پیدا نماید؛ زیرا بناست که غیر از ارتباط عقلی و علمی، نسبت ویژه درونی و قلبی و ربط روحانی و پر جاذبه‌ای بین استاد و شاگرد در مقام سلوک برقرار گردد. ارباب تفسیر و اصحاب حکمت و صاحبان شهود و معنویت، بین شاگرد و استاد آداب و شرایطی قائل شده‌اند:

در تفسیر نمونه ذیل آیه «فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عبَادِنَا آتَینَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْد‌ِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا» (کهف / 65) که در مورد داستان دیدار موسی و خضر(ع) آمده است که مهم‌ترین آن یافتن رهبر دانشمند و استفاده از پرتو علم او و نیز ادب شاگرد و استاد است. (مکارم شیرازی، 1383: 12 / 565 ـ 528)

در باب آداب استادی و شاگردی از قصه دیدار موسی و خضر این نکات برداشت می‌شود: 1. موسی خود را تابع خضر معرفی می‌کند (أ‌َتَّبعُکَ)؛

2. موسی بیان تابعیت را به‌صورت تقاضای اجازه از او ذکر می‌نماید. (هل أ‌َتَّبِِعُکَ)؛ 3. او به تعلم احساس نیاز کرد. و به علم استادش اقرار دارد. (علی أ‌َن تُعَلِّمَنَ)؛ 4. در مقام تواضع، علم استاد را بسیار و خود را طالب فراگرفتن گوشه‌ای از علم او قلمداد می‌نماید. (ممّا)؛

5. از علم استاد به علم الهی یاد می‌کند (عُلِّمتَ)؛ 6 . از او ارشاد و هدایت طلب می‌نماید (رُشْداً)؛ 7. در پرده به او گوشزد می‌کند که همان‌گونه که خدا به تو لطف کرده و تعلیمت نموده، تو نیز در حق من چنین کن (تُعَلِّمنَ مِمَّا عُلِّمَت)؛ 8 . جمله «هل أ‌َتَّبِعُکَ» دلالت دارد بر اینکه شاگرد باید به‌دنبال استاد باشد وظیفه استاد این نیست که دنبال شاگرد راه بیفتد، مگر در موارد خاص؛ 9. موسی با داشتن مقامی بزرگ این اندازه تواضع می‌کند؛ یعنی هرکه هستی و هر مقامی که داری، در راه کسب دانش باید فروتن باشی؛

10. او در مقام تعهد خود نسبت به استاد، تعبیر قاطعی نکرد؛ بلکه عبارت «ستجدنی ان شاءالله صابراً» را به‌کار برد که هم ادبی است در برابر پروردگار، هم در مقابل استاد که اگر تخلفی رخ داد نسبت به استاد بی‌احترامی نشده باشد. (همان: 566) استاد و پیر طریق، باید پدری مهربان، خیرخواه، دردآشنا، دردشناس و درمانگر باشد و شاگرد نیز وظیفه‌شناس و آداب‌دان.

سعی نابرده در این راه به جایی نرسی

  مزد اگر می‌طلبی، طاعت استاد ببر

لسان‌الغیب شیراز نیز همچون عارفان ره‌آشنا و راه طی کرده، مسئله اطاعت و تسلیم در برابر پیر و مرشد را مطرح می‌نماید؛ زیرا نیک می‌داند که پیر و استاد، واسطه فیض و منبع الهام الهی است و به دست عنایت پیر، غُبار غیر از صحنه دل و جان سالک زدوده خواهد شد.

از آستان پیر مغان سر چرا کشیم؟

  دولت در آن سرای و گشایش در آن در است 

کیمیایی است عجب، بندگی پیر مغان

  خاک او گشتم و چندین درجاتم دادند

  به جان پیر خرابات و حقِّ صحبت او

 که نیست در سَرِ من جز هوای خدمتِ او     

بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند

  پیر ماهر چه کند عین ولایت باشد و ...  (بنگرید به: خرمشاهی، 1367: 99 ـ 95)

برخی آداب متقابل استاد و شاگرد از دیدگاه عزالدین کاشانی

1. آداب استاد

1. شناخت توانایی‌های سالکان؛ 2. رفق و مدارا با سالکانی که کمتر توانایی دارند و در عزم و اراده و مجاهدت ضعیف‌اند؛ 3. دل‌سپردن به خدای سبحان و یاری جستن از او هنگام سخن گفتن با سالکان و هدایت آنان؛ 4. دوری از تصریح و تعیین عیب‌های سالک و فهماندن عیوب او با اشاره و کنایه؛ 5. دوری از آشکارسازی اسرار سالک؛ 6 . درگذشتن از لغزش‌های سالک در خدمت و ادب‌ورزی نسبت به استاد و تشویق او به ادب و تسلیم و خدمت به استاد؛ 7. نداشتن انتظار بزرگداشت و احترام از سوی شاگرد؛ اگرچه حق این است که چنین باشد؛ 8 . ادای حقوق سالک در همه حال.

با توجه به آداب و اخلاق مذکور می‌توان برای استاد مشخصه‌ها و ویژگی‌های دیگری را برشمرد: علم او برای خدا باشد نه دنیا؛ گفتار و کردارش همخوان باشد؛ در سیر و سلوک عملی معتدل و میانه‌رو باشد؛ مراقبت صغرا و کبرا داشته باشد؛ در دستگیری مستعدان و مریدان کوشا، دلسوز، و اهل هدایت و هدیت باشد؛ حضور در محضر او زبان را از بیهوده‌گویی و جسارت‌آمیزی باز می‌دارد و نفس را به یاد خدا آرام می‌نماید؛ اهل فکر، ذکر و شیدایی درونی و شکستگی قلبی باشد؛ دارای علم عِنایی و لدنی باشد.

2. آداب شاگرد

1. عزم و پایداری در ملازمت و همراهی استاد؛ 2. دل و جان سپردن به آموزش‌های استاد و پیروی از برنامه‌های او؛ 3. گوش‌سپردن به سخنان استاد؛ 4. شناخت زمان سخن گفتن با استاد؛ 5. عدم تجاوز از حد و اندازه خویش در مقام سخن گفتن با استاد؛ 6 . کتمان اسرار استاد؛

7. یاری از استاد در فهم وقایع سلوکی و مکاشفات عرفانی؛ 8 . اظهار اسرار خود، به‌ویژه در ارتباط با سلوک نزد استاد. (کاشانی، 1372: 231 و 232؛ رجایی بخارایی، 1364: 115 ـ 112)

با این اوصاف می‌توان برای شاگرد مختصات و ویژگی‌های دیگری را برشمرد: اهل بصیرت، فطانت و فراست بوده، اشارت‌شناس و رازیاب باشد؛ روشن‌دل باشد تا بزرگی و عظمت پیر را دریابد؛ صادق و مخلص باشد؛ اهل وفا، صفا و پایدار در پیمان‌ها باشد؛ آزادمرد و آزاده باشد؛ رازدار و سر نگه‌دار باشد؛ پندپذیر و نصیحت‌شنو باشد؛ تسلیم و مطیع پیر راه باشد؛ شریعت محور باشد؛ مراد را برای خدا باور داشته و دوست بدارد و ارادت ورزد؛ درصدد امتحان شیخ و مراد خویش بر نیاید؛ ولایت‌شناس و ولایت‌مدار باشد.

نتیجة ارزیابی سلوک و معنویت

یک. معیار معرفت و معنویت، فقط قرآن و سنت معصومین(ع) است که تنها «خط قرمز» محسوب شده و همه در برابر «ثقلین» تعهد و التزام دارند و مراد و پیر را فراتر از کتاب و سنّت دانستن کژاندیشی و کژروی محض است.دو. در طول سلوک عملی از آغاز تا انجام، فقط «شریعت» ملاک است؛ یعنی «شریعت محوری» در همه سطوح و ساحت‌های سلوکی مبنا و میزان عمل خواهد بود، که شریعت از حدوث تا بقا حضور داشته و به بهانه طریقت یا حقیقت ساقط نخواهد شد؛ بلکه تکلیف در مراحل بالاتر و سطوح والاتر بیشتر و سنگین‌تر است. (بنگرید به: طباطبایی، 1393: 6 / 305 ـ 270؛ همو، 1381: 46 و 47؛ قشیری، 1340: 20، 30 و 42) سه. معیار سنجش اعمال و میزان تشخیص کشف و شهود، انسان کامل معصوم و صاحبان ولایت کلّیه الهیه‌اند و بس.

آسیب‌های رابطه مرید و مرادی

از آنجا که نیاز به سلوک و طی‌طریق نیازی فطری و فراگیر تلقی می‌شود و از سویی عرفان‌های نوظهور و کاذب را برای پاسخ‌گویی به این نیاز ناسزاوارانه وارد میدان شد. و در این هیاهو خطر جایگزینی مدعیان دروغین با عارفان راستین وجود دارد، شایسته است این آسیب‌ها شناسایی و بازگو شود.

1. چون عرفان، درونی و رازها و اسرار آن در سلوک عملی پنهان است، شناخت صادق از کاذب و صالح از طالح در حوزه مُراد‌شناسی و مرید بودن بسیار دشوار می‌نماید و خود سرچشمه آسیب‌های فراوانی خواهد شد. 2. عارفان راستین و استادان عامِ شایسته، جامع و کامل، معمولاً و غالباً مجهول، در پرده، و اهل خلوت‌اند و از شهرت و شناخته شدن می‌پرهیزند و غیبت آنها در جامعه، زمینه حضور نااهلان و ناواردان در عرصه سیر و سلوک خواهد شد.

3. شاخص‌های ثابت و معیارهای دقیق برای ارزیابی مدعیان راهبری و ارشاد وجود ندارد یا کمتر از آن سخن به میان می‌آید. 4. در فرقه‌های مختلف صوفیه انحراف وجود دارد؛ به‌ویژه پس از قرن دهم و یازدهم به این سو و وجود عناصر درس ناخوانده، غیر مجتهد در اصول و فروع دینی و سپس داشتن حلقات ذکر و مجالس وعظ و اندرز و نماز جماعت‌ها و ... که جامه‌ای چوپانی پوشیده و باطنی درنّده‌خو و خون‌آشام دارند و خود را در میان گوسفندان رام و بی‌آزار پنهان ساخته‌اند و در پی شکارند؛ تا جایی‌که برخی ساده‌اندیشان مراد خویش را تا حد عصمت بالا برده و از آنها اطاعت محض و بی‌چون‌وچرا دارند و اصل را با فرع اشتباه گرفته و فروع را به‌جای اصول نشانده‌اند و عقل خویش را تعطیل کرده و چشم و گوش بسته، دنباله‌روی مدّعیان دروغین سیر و سلوک‌اند.

حال اگر دیدیم که استادی خصوصیات ذیل را دارد نباید خود را به او بسپاریم: 1. ریاست‌طلب است و این خصلت را پنهان کرده و فریب‌کارانه درپی تحقق آن است؛ 2. حسادت دارد؛ 3. برای خودش تبلیغ می‌کند (مستقیم یا غیر مستقیم از طریق برخی مریدان غافل و ...)؛ 4. روحیة مرید پروری داشته و جمع دوستانِ ارادتمند و مطیع محض که سخن هیچ‌کس را گوش نداده و تنها تسلیم محض افکار و اراده‌های او باشند و اگر انسان بهتری از حیث علمی و عملی پیدا شد آنها را به سوی او فرا نخوانده و بلکه بازدارد. (بنگرید به: شوشتری، 1384: 103؛ مجاهدی، 1384: 2 / 412 ـ 407؛ کاشفی، 1384: 1 / 263 ـ 232؛ همان: 212 ـ 200)

اما اگر استاد و مُراد برای دارا شدن روح و روحیه اجتهادی در شاگرد و مرادش اهتمام ورزید و او را نسبت به قرآن و عترت متعبد و اهل تسلیم تربیت کرد و همواره تعادل و تعالی، عقلانیت و معنویت را توأمان در سالک پرورش داد و معیارهایی را در اختیار شاگرد قرار داد که بر نفس و تجلیات نفسانی‌اش اشراف پیدا کند و تنها انسان کاملِ معصوم و سنت و سیره آنها را ملاک ابدی و تغییر ناپذیر برای سنجش همه چیز معرفی کرد و خود هرگز از جاده توحید، ولایت، عبودیت، و شریعت خارج نشد، بایسته عقلی و شایسته سلوکی است که انسان تابع و تسلیم او باشد و او را الگو و استاد خویش قرار دهد.

نتیجه

در سیر و سلوک داشتن استاد و مراد رهیافته ضرورت انکارناپذیری دارد؛ زیرا بدون استاد طی‌طریق یا ناممکن است و یا ناسودمند. از سویی هرکسی شایسته جلوداری و جلوه‌گری و مریدپروری نیست، این است که شناخت استاد راستین، مهم‌ترین گام در سلوک معنی است.

ازطرفی در رابطه متقابل راهرو و راهبر و فرایند تعلیم و تربیت مرید همواره آسیب‌هایی رخنه می‌نماید که به تناسب زمان و زمینه‌ها، نشانه‌هایی دارد و مرید باید اهل عقل و درایت، بینش و بصیرت و فراست و فطانت باشد تا گرفتار دام‌های شیطانی و تلبیسات ابلیسی نشود و ضمن فهم و درک لزوم استاد خبیر و الهی و اهل ولایت و شریعت، خویش را از خطرات این راه خطرخیز مصون و معصوم نداند و سعی کند اسلام‌شناسی، عرفان‌شناسی و عارف‌شناسی همه جانبه داشته و محمد و آل پاکش(ع) را الگوی جاودانه و جامع قرار دهد و تحت ولایت مطلقه و الهیه حجت بالغه حق و ولی الله الاعظم(عج) قرار بگیرد.

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. نهج‌البلاغه.

3. جمعی نویسندگان، 1383، سوخته، تهران، شمس الشموس.

4. جوادی آملی، عبدالله، 1379، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 6 و 11، قم، اسرا، چ سوم.

5. حر عاملی، محمد بن حسن، 1414 ق، وسائل الشیعه، بیروت، مؤسسه آل‌البیت، داراحیاءالتراث.

6. حسن‌زاده آملی، حسن، 1379، در آسمان معرفت، قم، تشیع.

7. حسینی تهرانی، سید محمدحسین، 1418 ق، الله‌شناسی، مشهد، علامه طباطبایی.

8. 1421 ق، رساله لب‌اللباب، مشهد، علامه طباطبایی.

9. 1422 ق، رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، مشهد، بی‌نا.

10. 1423 ق، روح مجرد، مشهد، علامه طباطبایی.

11. حیدری کاشانی، حسین، 1381، سیری در آفاق، قم، تهذیب.

12. خرمشاهی، بهاءالدین، 1367، حافظ‌نامه، تهران، علمی ـ فرهنگی و سروش.

13. خمینی، سید روح‌الله، بی‌تا، جهاد اکبر (به ضمیمه ولایت فقیه)،بی‌جا، بی‌نا.

14. رجایی، احمدعلی، 1364، فرهنگ اشعار حافظ، تهران، علمی، چ دوم.

15. شجاعی، محمد، 1385، مقالات، ج 1، تهران، سروش.

16. شعرانی، ابوالحسن، 1371، حیات و اندیشه شعرانی، کیهان اندیشه، ش 45.

17. شوشتری، عبدالقائم، 1384، غم عشق، قم، طوبای محبت.

18. طباطبایی، سید محمدحسین، 1381، رسالة الولایة، ترجمه صادق حسن‌زاده، قم، نشر بخشایشی.

19. 1393 ق، تفسیر المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.

20. قشیری، ابوالقاسم، 1340، الرسالة القشیریة، ترجمه ابوعلی حسن بن احمد عقمانی، با تصحیحات و استدراکات فروزانفر، تهران، علمی و فرهنگی.

21. کاشانی، عزالدین محمود، 1372، مصباح‌الهدایة و مفتاح‌الکفایة، تصحیح جلال‌الدین همایی، تهران، هما، چ چهارم.

22. کاشفی، محمد رضا، 1384، عرفان و تصوف، قم، نشر معارف نهاد رهبری در دانشگاه‌ها.

23. کلینی، محمد بن یعقوب، 1401 ق، اصول کافی، بیروت، دارالصعب، دارالتعارف، چ چهارم.

24. مجاهدی، محمدعلی، 1384، در محضر لاهوتیان، قم، مؤسسه انتشاراتی لاهوت، چ دوم.

25. مجلسی، محمدباقر، 1403، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی.

26. مطهری، مرتضی، 1383، مجموعه آثار، ج 23، تهران، صدرا.

27. مکارم شیرازی، ناصر، 1383، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ بیست و سوم.

28. نخودکی اصفهانی، حسینعلی، 1378، نشان از بی‌نشان‌ها، تهران، جمهور.

29. همایی، جلال‌الدین، 1389، مولوی‌نامه، تهران، هما.

30. یثربی، سید یحیی، 1377 الف، عرفان نظری، قم، بوستان کتاب.

31. 1377 ب، فلسفه عرفان، قم، بوستان کتاب

32. 1385، آب طربناک، تهران، نشر علم.

محمدجواد رودگر/ استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج.

منبع: فصلنامه پژوهشی در اخلاق شماره6


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی