وب نوشتهای عرفانی و ادبی

ادبی ؛ عرفانی و ...

وب نوشتهای عرفانی و ادبی

ادبی ؛ عرفانی و ...

وب نوشتهای عرفانی و ادبی
عابدان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار

نشانی در بلاگفا : http://mrfarzi.blogfa.com

کانال: https://t.me/erfaan_amali
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

استاد سلوکی (پیر)

شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ب.ظ

استاد سلوکی بر دو نوع استاد عام و خاص است. بر اساس توحید افعالی فاعل قریب هر فعلی که در جهان تحقق می‌پذیرد، خداوند است، در نتیجه راهنمای سفر به سوی خداوند ذات مقدس پروردگار است و دیگر هادیان راه، جلوه‌های هدایتگری خداوند هستند. پس هدایتگری اولاً و بالذات از آن خداوند است و ثانیاً و بالعرض از آن دیگران است مانند انبیا و اوصیا. در این مقاله میتوانید با ضرورت استاد در سلوک و راه شناخت آن، همچنین تفاوت استاد عام و خاص آشنا شوید.

فهرست
  • ↓۱- راهنمای اصلی
    • ↓۱.۱- ذات مقدس پروردگار، راهنمای اصلی سفر
    • ↓۱.۲- نقش رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در هدایت
  • ↓۲- یکی از اسلوب‌های رایج قرآن
  • ↓۳- جلوه‌های هدایت‌گری
    • ↓۳.۱- استاد بر دو گونه است
    • ↓۳.۲- تفاوت‌های استاد خاص و استاد عام
    • ↓۳.۳- تذکر
    • ↓۳.۴- ارتباط استاد خاص با استاد عام
    • ↓۳.۵- رابطۀ استاد عام با استاد خاص
  • ↓۴- اقسام استاد عام
  • ↓۵- ضرورت استاد در سیر و سلوک
  • ↓۶- راه شناخت استاد سلوکی
  • ↓۷- مطالب مرتبط
  • ↓۸- پانویس

راهنمای اصلی

ذات مقدس پروردگار، راهنمای اصلی سفر


راهنمای سفر به سوی خداوند، ذات مقدس اوست و دیگر هادیان طریق جلوه‌های هدایتگری اویند. بر اساس «توحید افعالی» فاعل قریب هر فعلی که در جهان امکان تحقق می‌پذیرد، پروردگار متعال است.

«قل کلّ من عند الله» [۱]؛

«بگو همۀ افعال از ناحیۀ پروردگار است».

البته «حسنات» هم «من الله» است هم «من عندالله»، ولی «سیئات»، «من الله» نیست و فقط «من عندالله» است. بیان تفاوت بین این دو به علم «تفسیر» موکول است.

نقش رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در هدایت

بر همین اساس قرآن کریم با اینکه یکی از کارهای اساسی رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را هدایت می‌داند:

«وَ إِنَّکَ لَتهَْدِی إِلی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فی السَّمَوَتِ وَ مَا فی الْأَرْضِ‌» [۲]؛

«و محققاً تو به سوی راه مستقیم هدایت می‌کنی، همان راه خداوندی که برای اوست هر آنچه در آسمان‌ها و زمین است».

اما مکرراً یادآور می‌شود که هدایت فقط به دست پروردگار است و حتی تو هم در آن نقشی نداری.

«إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یهْدِی مَنْ یشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» [۳]؛

«تو هر آن کس را که دوست داری، هدایت نمی‌کنی و لکن خداست که هر کس را بخواهد هدایت می‌کند».

جمع میان این دو دسته آیات اقتضا می‌کند که بگوییم هدایتگر اولاً و بالذات خداوند متعال است و ثانیاً بالعرض دیگران، همانند انبیا و اوصیا.

یکی از اسلوب‌های رایج قرآن

این گونۀ گفتاری از اسلوب‌های رایج در قرآن است که نمونه‌هایی از آن را در مسئله «قبض روح»، «علم»، «قدرت»، «عزت»، «رزق»، «ملک» و ... می‌یابیم.

مفسر بزرگ علامه طباطبایی چنین می‌نویسد:

«و کذلک الآیات الناطقة فی التوفی و الخلق و الرزق و التأثیر و الحکم و الملک و غیر ذلک فإنها شائعة فی أسلوب القرآن، حیث ینفی کل کمال عن غیره تعالی، ثم یثبته لنفسه، ثم یثبته لغیره بإذنه و مشیته، فتفید أن الموجودات غیره تعالی لا تملک ما تملک من هذه الکمالات بنفسها و استقلالها و إنما تملکها بتملیک الله لها إیاها» [۴]؛

«همانند آیات شفاعت است آیاتی که دربارۀ توفّی، (قبض روح) رزق، تاثیر، حکم، مالکیت و ... در قرآن آمده که این‌گونه آیات در اسلوب قرآن فراوان است. اسلوب قرآن در این زمینه این است که ابتدا هر کمالی را از غیر خداوند نفی می‌کند و سپس فقط برای خود آن کمال را اثبات می‌کند و در آخر آن کمال را برای غیرخود، البته با اذن و خواست خود، ثابت می‌کند. این شیوۀ بیانی می‌فهماند که هیچ‌یک از موجودات غیر پروردگار کمالات خویش را مستقلاً و از پیش خود دارا نیست و فقط با تملیک حق آن کمالات را دارا است».

از آنچه گفته شد، این تقسیم به دست آمد که راهنمای انسان یا بالذات راهنماست و یا بالعرض. راهنمایی بالذات از آن پروردگار است. بحث از کیفیت راهنمایی خداوند در دانش‌های تفسیر و کلام به تفصیل مطرح است و ما در اینجا از طرح آن چشم می‌پوشیم. راهنمایی بالعرض از آن انسان‌های راه‌رفتۀ راه‌یافتۀ به مقصد است و ما در اینجا به توضیح این بخش می‌پردازیم، زیرا این بخش است که به عنوان یکی از اهمّ مباحث عرفان مطرح است.

جلوه‌های هدایت‌گری

جلوه‌های هدایت‌گری پروردگار همان راهنمایان راه خدا و اساتید عرفان و سلوک‌اند.

استاد بر دو گونه است

استاد خاص و استاد عام.

استاد خاص آن است که به‌خصوص تصریح به هادی بودن او شده است. استاد خاص همان پیامبر و جانشینان خاص اوست.

استاد عام آن است که به خصوص مأمور به هدایت نباشد و یکی از مصادیق مفاد کلی این آیه باشد:

«فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» [۵]؛

«اگر نمی‌دانید از آنان که می‌دانند و به یاد دارند، بپرسید».


استاد عامّ

اولاً به تبعیت از استاد خاص دستگیری می‌کند و ثانیاً لزوم دستگیری او در جایی است که دسترسی به استاد خاص نداشته باشیم و در زمان توانایی دسترسی به استاد خاص، دستگیری او ضروری نیست، اگرچه اشکالی ندارد و ممکن است [۶] ، یعنی چنانکه در زمان حضور ائمۀ معصومین علیهم السلام برخی از فقهای اصحابشان با اجازه و بلکه با دستور آنان در مسند فتوی نشسته و به مردم فتوی می‌دادند، ممکن است بعضی از فقیهان فقه الله الاکبر از اصحاب ائمه: همانند بایزید بسطامی و معروف کرخی [۷] و جابر بن یزید جعفی مُجاز به دستگیری سالکان راه خدا باشند.

تفاوت‌های استاد خاص و استاد عام

میان استاد خاص و استاد عام تفاوت‌هایی است مانند:

۱. استاد خاص به حکم عقل و نقل (یعنی قرآن، زیرا تمسّک به سنت در این زمینه مستلزم دور است) از انواع گناهان و زشتی‌ها و حتی از سهو و نسیان معصوم است، ولی استاد عام هرگز از سهو و نسیان خالی نیست، اگرچه بر اساس پذیرش عصمت اختیاری او را از گناه معصوم بدانیم [۸].


۲. استاد خاص صاحب ولایت کبری و مشرّع یا حافظ شریعت و طریقت است. او بر جمیع عوالم مهیمن و بر جزئیات و کلیات محیط است، ولی اساتید عام، همه در تحت لوای او و شریعت و طریقت اویند و نه مشرّع‌اند و نه حافظ شریعت.

البته مراد از حفظ، حفظ آن از تحریف و تبلیغ آن که وظیفۀ همۀ علمای امت است، نیست بلکه مراد، حفظ به معنای «کشف از واقعِ سنَّت» است.

جایگاه این بحث «علم اصول فقه» است.


۳. استاد خاص در هر زمان واحد است و اساتید عام ممکن است متعدد باشند [۹].

حتی در برخی زمان‌ها که انبیای متعددی وجود داشته‌اند، همه در زیر لوای یک پیامبر برتر قرار داشته‌اند، همانند لوط علیه السلام که پیرو ابراهیم علیه السلام بوده است و نیز همانند امام حسین علیه السلام که در زمان برادرش امام حسن علیه السلام تابع آن امام بوده است.


۴. بر همین اساس، استاد عام در طول استاد خاص مطرح است، یعنی استاد خاص امام است و استاد عام مأموم.


۵. استاد عام با اینکه به مقصد رسیده، ولی نیاز به استاد خاص دارد «چه آداب وطن را نیز او می‌آموزد و والی آن مملکت نیز اوست» [۱۰].

۶. ضرورت دستگیری استاد عام ـ چنانکه گذشت ـ در ظرف عدم دسترسی به استاد خاص است، ولی ضرورت دستگیری استاد خاص مطلق است.


۷. خالی بودن زمین از استاد خاص ممکن نیست که:

«لو خلت الارض ساعۀ واحدۀ من حجۀ لساخت باهلها» [۱۱]؛

یعنی «اگر حجت خدا بر روی زمین نباشد، اگرچه یک ساعت، زمین اهلش را فرو می‌برد».

بلکه از دیدگاه عرفان انسان کامل و ولی مطلق، واسطۀ فیض حق بر تمامی موجوات است. او گرچه در زمین است، اما نه «زمینی» است و نه «آسمانی». او فقط خدایی است که:

«صِبْغَة اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة» [۱۲]؛

«کدام رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟».

تذکر

ریشۀ این تفاوت‌ها در دو امر است:

  • ۱. استاد خاص به علت منصب موهبتی نبوت یا امامت از ویژگی‌هایی برخوردار است.
  • ۲. این ویژگی‌ها استاد عام را در طول استاد خاص قرار می‌دهد.

ارتباط استاد خاص با استاد عام

ارتباط استاد خاص و استاد عام ارتباطی ویژه و فراتر از تصور بشر عادی است. قلب استاد عام گیرنده‌ای قوی است که پیام‌های قلب فرستندۀ استاد خاص را به خوبی دریافت می‌کند و سپس به فراخور استعدادهای سالکان به سوی دل آنان می‌فرستد [۱۳].

پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم السلام شاگردانی داشته‌اند که اصطلاحاً «اصحاب سرّ» نامیده می‌شوند. همانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار یاسر، کمیل بن زیاد، میثم تمار، جابر بن یزید جعفی، بایزید بسطامی، معروف کرخی و ... . یافته‌های اینان از ائمه علیهم السلام بسی فراتر از تصور بشر عادی است. در این زمینه به این حدیث از جابر بن یزید جعفی که از اصحاب سرّ صادقین علیهما السلام است، اکتفا می‌کنیم.

جابر می‌گوید:

«حَدَّثَنِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام بِسَبْعِینَ أَلْفَ حَدِیثٍ لَمْ أُحَدِّثْ بِهَا أَحَداً قَطُّ وَ لَا أُحَدِّثُ بِهَا أَحَداً أَبَداً قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍعلیه السلام إِنَّکَ قَدْ حَمَلْتَنِی وِقْراً عَظِیماً بِمَا حَدَّثْتَنِی بِهِ مِنْ سِرِّکُمُ الَّذِی لَا أُحَدِّثُ بِهِ أَحَداً فَرُبَّمَا جَاشَ فِی صَدْرِی حَتَّی یأْخُذَنِی مِنْهُ شِبْهُ الْجُنُونِ قَالَ یا جَابِرُ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاخْرُجْ إِلَی الْجَبَّانِ فَاحْفِرْ حَفِیرَۀ وَ ادْلُ رَأْسَکَ فِیهَا ثُمَّ قُلْ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بِکَذَا وَ کَذَا ...» [۱۴]؛

«امام باقر ۷۰۰۰۰ حدیث به من فرمود که به هیچ کس نگفته و هرگز نمی‌گویم» [۱۵].

به امام عرضه کردم: «فدایت شوم! با این احادیثی که متضمن اسرار شماست و من به هیچ کس نمی‌گویم، بار بزرگی بر پشت من نهاده‌اید و بدین سبب گاه این تحملِ اسرار، سینه‌ام را به تنگ می‌آورد، تا حدّی که حالتی شبیه دیوانگی مرا فرا می‌گیرد. امام فرمود: ای جابر اگر چنین حالتی به تو عارض شد، به صحرا بیرون شو و گودالی بِکَن و سر خویش را در آن فرو بر و بگو: محمد بن علی مرا حدیث کرد به ... و احادیث و اسرار ما را بگو».

این احادیث یقیناً متضمن فروع دین، اخلاقیات یا عقاید عادی نبوده است، بلکه متضمن معارف بلند توحیدی و ولایی بوده است.


ابن‌عباس از نزدیک‌ترین یاران علی علیه السلام است، اما از اصحاب سرّ او نیست، ولی میثم که خرمافروش بود، با سابقۀ بردگی برای یک زن، از اصحاب سرّ است و معارفی از علی علیه السلام گرفته که ابن‌عباس طاقت شنیدن یکی از آنها را ندارد. او در برابر یک غیب‌گویی میثم کاغذ تفسیر قرآنی را که از میثم شنیده پاره می‌کند [۱۶].

آری میان کسی که با دیدن مال دنیا و کنیزان زیبا خود را می‌بازد و از ترس عدل علوی از بصره به مکّه می‌گریزد و نامۀ توهین‌آمیز به امیرالمؤمنین صلواةالله علیه می‌نویسد، تفاوت فراوانی است با کسی که علی علیه السلام به او می‌گوید: ای میثم! تو در آخرت با من و هم‌درجۀ من هستی [۱۷].

دربارۀ اصحاب سرّ ائمه اطهار علیهم السلام در فصل پیشتازان سفر سخن خواهیم گفت.

این دربارۀ رابطۀ استاد خاص با استاد عام.

رابطۀ استاد عام با استاد خاص

اما رابطۀ استاد عام با استاد خاص رابطۀ عبد و مولی است که «العبد و ما فی یده کان لمولاه»؛ «بنده و هر آنچه دارد از آنِ مولای اوست». جداً برتر از این، تعبیری نمی‌دانم تا بر زبان قلم جاری سازم.

مقام ائمه اطهار علیهم السلام فراتر از تصور ماست. به این تعبیرات زیارت جامعه توجه کنید:

«طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ ... وَ ذَلَّ کُلُّ شَی‌ءٍ لَکُم‌» [۱۸]؛

«هر باشرافتی در برابر شرف شما سرافکنده و همه چیز در پیشگاه شما ذلیل و خوار است».

«وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ مَوَالِی لَا أُحْصِی ثَنَاءَکُمْ وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُم‌» [۱۹]؛

«هر کس خدا را به یکتایی پرستد، از شما پذیرد و هر کس آهنگ او کند به شما روی نماید. سرورانم! به دقت ثنای شما را نتوانم شمرد و با ستایشم به کنه شما نتوانم رسید و به اندازۀ شما نتوانم شما را وصف کرد».

«فَبَلَغَ اللَّهُ بِکُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکْرَمِینَ وَ أَعْلَی مَنَازِلِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ الْمُرْسَلِینَ حَیثُ لَا یلْحَقُهُ لَاحِقٌ وَ لَا یفُوقُهُ فَائِقٌ وَ لَا یسْبِقُهُ سَابِقٌ وَ لَا یطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طَامِعٌ» [۲۰]؛

«خدای شما را رسانده به شریف‌ترین مقام گرامیان در نزد خود و عالی‌ترین منزلت‌های نزدیکان به خود و بالاترین درجات انبیا و رسولان، به آنجا که نه کسی پس از شما به آنجا می‌رسد و نه کسی بر شما بدان‌جا پیشی می‌گیرد و نه در دریافتن آن مقام کسی طمع می‌کند».


و به تعبیر امام رضا علیه السلام:

«الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یدَانِیهِ أَحَد» [۲۱]؛

«امام، یگانۀ زمان خویش است که کسی به مقام او نزدیک نمی‌شود».

عارفان این نکته را می‌یابند و می‌بینند نه اینکه بخوانند و بدانند و بدین جهت با علو مقامی که دارند، باز در پیشگاه امامان بلکه در مزار امامان خاضع و خاشع‌اند.


در این زمینه حکایات فراوانی هست که به برخی از آنها بسنده می‌کنیم.

۱. می‌گویند: علامه طباطبایی در ایام ماه رمضان، روزۀ خود را با بوسه بردر و دیوار صحن مطهر حضرت فاطمۀ معصومه سلام الله علیها افطار می‌کرد.

۲. استاد فرمود:

یکی از شاگردان سلوکی عارف کامل مرحوم قاضی که در تبریز ساکن بوده، به نجف مشرف می‌شود و بلافاصله خدمت مرحوم قاضی می‌رسد. در ضمن صحبت می‌گوید: آقا ما از بس به شما علاقه‌مند هستیم، هنوز حرم مشرف نشده، خدمت شما رسیده‌ایم. مرحوم قاضی به شدت متغیر می‌شود و با تندی او را از خود طرد و از مجلس بیرون می‌کند و می‌فرماید: دیگر به نزد ما نیا که دیگر از ما هیچ بهره‌ای نمی‌بری.

۳. استاد در برابر یک جمله که بوی بی‌ادبی نسبت به مقام شامخ علی بن موسی الرضا علیه السلام داشته است، چنان ناخودآگاه عکس‌العمل نشان دادند که آموزنده است. می‌فرمایند:

داشتم درب صحن را می‌بوسیدم. صدایی را شنیدم که ‌آقا چوب بوسیدن ندارد. گفتم: ‌بی‌معرفت! این چوب نیست، این درب صحن حرم امام رضاست و خود را بر روی زمین انداخته و خاک صحن را به سر و رویم ریختم و ‌گفتم: والله خاک کفش زوّار علی بن موسی علیه السلام بوسیدن و سرمه کشیدن دارد [۲۲].

اقسام استاد عام

برای استاد عام می‌توان از جهات گوناگون تقسیماتی بیان کرد که ما فقط به برخی از این تقسیمات ـ باتوجه به اهمیت ـ می‌پردازیم:

۱. سالک یا به کمال استاد عام یقین دارد که در این صورت کاملاً به دستورات او گوش فرا می‌دهد و بهره می‌برد و یا در کمال استاد شک دارد و نمی‌داند او به کمال انسانی رسیده است یا نه. در این صورت اگر استاد از سوی انسانی کامل، زنده یا مرده، مأمور و یا مجاز به دستگیری باشد، باز سالک به دستورات او گوش جان می‌سپارد، زیرا در این صورت در حقیقت آن انسان کامل زمینه‌ساز تأثیردرست این استاد ناکامل است. عارف کامل مرحوم قاضی هنگام مرگ، وصی سلوکی و طریقتی خویش را حضرت آیى‌الله حاج شیخ عباس قوچانی معرفی کرده بود و ایشان در آن زمان کامل نبوده و وعدۀ کمال را از مرحوم قاضی نسبت به اواخر عمر شنیده بود، بدین دلیل با تعجّب می‌پرسند: آیا من دستگیری کنم؟! مرحوم قاضی پاسخ می‌دهند: تو دستگیری کن، با ما.

و اگر استاد که در کمال او شک داریم، مجاز یا مأمور به دستگیری از سوی کاملی نباشد، باید ببینیم آیا این استاد بی‌هوا و بی‌ادعاست و یا نه، اگر بی‌هوا بود به مقداری که دستوراتش مخالف با شریعت نباشد، عمل می‌کنیم و در عین حال، حالِ توکل خود را بر خدای متعال و حالِ طلب استاد کامل یا کمال استاد را از پروردگار از دست نمی‌دهیم. البته برای احراز بی‌هوس بودن استاد باید در خلأ و ملأ، پنهان و آشکار با او بود و با دقت رفتار، کردار، خاطرات و‌ افکار او را که در ظاهر به گونه‌ای آشکار می‌شود، در نظر داشت. [۲۳]

و اگر در استاد، هوی و هوس دیدیم، چون هوی با خدا سازگار نیست.

«أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» [۲۴]؛

«آیا دیدی آن کس را که خدایش هوای اوست».

به عدم کمال او یقین می‌یابیم و در این صورت نمی‌توانیم با او همراه باشیم. البته راه‌های شناخت «کمال» استاد را پس از این بررسی خواهیم کرد.

خلاصۀ این تقسیم با حکم هر قسم در نمودار زیر ترسیم می‌شود:

نمودار اقسام استاد عام

۲. استاد کامل می‌تواند پس از فوت دارای دو وصی ظاهر و باطن باشد که وصی ظاهر هنوز به کمال نرسیده و وصی باطن کامل باشد. وصایت به وصی ظاهر شده و وصی باطن مخفی است. در حقیقت وصی باطن طالبان واقعی را می‌پذیرد و تکامل می‌دهد و طالبان دروغین را از آغاز نپذیرفته و نفساً طرد می‌کند. عارف کامل سید هاشم حدّاد خود را وصی باطن مرحوم سید علی قاضی دانسته و مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی را وصی ظاهر آن عارف کامل می‌دانست [۲۵].

البته باید دانست که وصی ظاهر و باطن باید کاملاً مؤید یکدیگر باشند که تعارض میان آن دو کاشف از بطلان طریق هر دو است [۲۶].

ضرورت استاد در سیر و سلوک

متن اصلی: ضرورت استاد در سیر و سلوک - نویسنده: آیةالله حاج شیخ علی رضائی

علل ضرورت راهنمای سفر

۱. رجوع جاهل به عالم: سالک نسبت به راه خدا جاهل است و انسان کامل عالم است و رجوع جاهل به عالم باتوجه به فطرت و عقل و نقل مسلم است، پس باید به عارف کامل رجوع کند و از او راهنمایی بطلبد.

۲. سهولت سلوک: تجربه نشان داده که فقط سالک بیعت کرده با راهنمای کامل به راحتی از کریوه‌های راه می‌گذرد و به مقصد می‌رسد.

۳. گذر از امتحانات: در راه خدا امتحانات بسیار است و سالک نسبت به راه‌ گریز از آنها ناآشناست. استادی کامل و راهنمایی راه رفته می‌باید که دست سالک را بگیرد و از مهالک نجات بخشد.

۴. سلوک با چشم باز: هر مرحلۀ سلوک آدابی دارد که بدون دانستن و عمل به آن آداب، گذر کردن از آن مرحله محال یا دشوار است و فقط استاد آگاه از این مراحل و آداب می‌تواند سالک را از این مراحل ترقی دهد.

۵. ارتباط با استاد خاص: سالک برای گرفتن فیوضات از قلب استاد خاص نیاز به اتصال با قلب استاد عام یعنی انسان کامل دارد.

۶. دلالت آیات و روایات: آیات و روایات بسیاری به نحو عموم یا خصوص بر ضرورت استفاده از راهنمای کامل در سفر به سوی خدا دلالت دارد.

۷. تفاوت شاکله‌ها و گوناگونی نسخه‌ها: شاکله‌ها گوناگون است و هرکس بر اساس شاکلۀ خویش عمل می‌کند و بر همین اساس نمی‌توان برای سلوک، نسخه‌ای جامع و همگانی پیچید و به دست همه داد، بلکه انسانی کامل لازم است که بر اساس شاکله‌ها و نفوس گوناگون افراد هرکس را از دریچۀ نفس خویش و بر اساس شاکله‌اش راهنمایی کرده و به مقصد برساند.

۸. تأثیر نَفْس و نَفَس استاد: تفاوت میان سالکی که خود را تحت هیمنۀ ولایت انسانی کامل قرار داده با شخصی که بدون استاد به سیر پرداخته، بسیار زیاد است. در این زمینه داستان‌های فراوانی نقل شده است.

۹. گذر کردن از نفس: پایان سفر الی الله فناء فی الله است و برای رسیدن به فناء، نفس سالک باید درهم شکند و کوه انانیت او خرد شود. فناء فی الله نیاز به افناء دارد که فقط با دست مبارک ولی الله که همان انسان کامل است صورت می‌گیرد.

۱۰. تعیین رفیق سفر: یکی از امور بسیار لازم و ضروری در پیمودن راه خدا «رفیق» است. رفیق، سالک را در گذر از کریوه‌های سلوک و خطرات راه کمک می‌کند.


ضرورت راهنمای سفر و پاسخ به اشکالات

اشکالات بحث راهنمای سفر بسیار متنوع است. در اینجا تنها به چند مورد می‌پردازیم.


۱. سفر الی الله معنا ندارد و بر فرض معنا داشته باشد، از هیچ ضرورتی برخوردار نیست تا راهنما و دلیل راه بخواهد.

پاسخ:

در بحث ضرورت سفر معناداری و ضروری بودن آن مفصلاً بحث شد.


۲. سفر الی الله نیاز به استاد ندارد و هرکس خود می‌تواند این سفر را بپیماید و در ثانی چرا انسان به جای استاد در طلب جذبه نباشد؟

پاسخ:

سفر الی الله بدون شک استاد می‌طلبد و استاد انسانی راه‌رفته و راه‌یافته با شرایطی ویژه است و در مورد سؤال دوم باید گفت راهی برای تحصیل جذبه به این معنا وجود ندارد؛ بلکه جذبه فضل الهی است.


۳. اگرچه سفر الی الله ثبوتاً نیاز به راهنما دارد، ولی اثباتاً برای شناختن راهنما که همان انسان کامل است، راهی وجود ندارد، زیرا شخص مدعی راهنمایی اگر به کمال خود تصریح کند، این تصریح نشانۀ عدم کمال اوست.

پاسخ:

اولاً راه‌های شناخت راهنما و کمال استاد گذشت.

ثانیاً لازم نیست راهنما به کمال خود تصریح کند، بلکه می‌تواند سکوت کند و ما از راه‌های گوناگون، کمال او را احراز کنیم.

ثالثاً ممکن است انسان کاملی به علت تواضع یا ندیدن خود و کمالی در خود که مقتضای فناء فی الله است به کمال خویش تصریح نکند و ما از راه‌های قطعی کمال او را احراز کرده باشیم و یا انسان کاملی که به صدق او ایمان داریم، در حال بقاء بالله به کمال خویش اشاره کند و ما سخن او را که عین صداقت است، بپذیریم.


۴. ما هم قبول داریم که سفر به سوی خدا نیازمند راهنماست، اما راهنما را کسی جز انبیا و اوصیا نمی‌دانیم و در زمان غیبت هم راهنما حضرت حجت۷ است و غیبت حضرت هم مشکلی ایجاد نمی‌کند، زیرا از طریق اتصال قلبی می‌توان با آن حضرت ارتباط برقرار کرد.

پاسخ:

شکی نیست که برترین و بهترین راهنمایان راه خدا انبیا و اوصیای آنان هستند. البته ایشان استاد خاص هستند و دیگران استاد عام و تفاوت میان آن دو قبلاً گذشت، اما در اصل جواز دستگیری میان آن دو تفاوتی نیست و دربارۀ اتصال قلبی با امام غایب علیه السلام می‌گوییم: هر قلبی مستقیماً نمی‌تواند با آن حضرت ارتباط برقرار کند و اصولاً یکی از کارهای استاد عام همین وساطت میان قلب سالک نوپا و قلب امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است.


۵. رسیدن به کمال فقط برای انبیا و اوصیا است و آنان هم برای رسیدن به لقاء الله نیازی به استاد ندارند.

پاسخ:

تمام انسان‌ها توانایی رسیدن به مقام لقاء الله را دارند و البته انبیا و اوصیا در این راه اسوه و رهبرند.


۶. ممکن است انسان غیرمعصوم از کبائر و گناهان عمدی مصون باشد، اما از خطا و نسیان که در امان نیست و کسی که خطا و نسیان دارد، شایستۀ راهنما بودن نیست.

پاسخ:

اولاً خطر نداشتن استاد به مراتب بیش از داشتن استادی است که گاهی سهو می‌کند.

ثانیاً سهو انسان کامل در امور جزئی دنیوی است و نه در مسائل تربیتی سالک.

ثالثاً این سهو به علت شدت توجه او در توحید است و خداوند نمی‌پسندد که این چنین سهوی مایۀ انحراف سالک گردد.

رابعاً محکم‌ترین دلیل بر وجود چیزی، واقع شدن آن است. در شاگردان اساتیدی که معصوم نیستند، کاملانی را می‌بینیم که به قله رسیده‌اند.

خامساً به مصداق آیۀ شریفۀ «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا»[۲۷] این‌گونه استاد و شاگرد به بی‌راهه نمی‌روند.

سادساً قطب عالم امکان با احاطۀ وجودی‌ای که به چنین انسانی دارد، اجازه نمی‌دهد بر اثر سهو، انحرافی در تربیت او نسبت به افراد رخ دهد.


۷. در کتاب‌های مربوط به سیر و سلوک، منازل سفر به خوبی بیان شده است و با مطالعۀ آنها می‌توان به سر منزل مقصود رسید و دیگر نیازی به راهنما نیست.

پاسخ:

هر کسی به سوی خدا راهی ویژه دارد و استاد کاملِ نفس‌بینِ نفس‌شناس، هرکس را از راه نفس خود و با در نظر گرفتن ساختار وجودی‌اش به سوی حق راهنمایی می‌کند.


۸. قرآن کریم و سنّت معصومین بیانگر هر امری از جمله راه هدایت انسان‌هاست و نیازی به استاد کامل نیست.

پاسخ:

استنباط صحیح از کتاب و سنّت کار هر کس نیست و نیز تطبیق کلیات استنباط شده بر مصادیق نیاز به نفس‌شناسی و شاکله‌شناسی و تشخیص حق از باطل و ... دارد که همۀ اینها کار «کامل» است.


۹. استاد نیز از طریق نفس خود، سالک را سیر می‌دهد، پس پیروی از او هم پیروی از نفس انسانی عادی است.

پاسخ:

اولاً استاد در عالم خلوص وارد شده و از مخلَصین گشته و نفسی ندارد.

ثانیاً بر فرضِ نفس داشتن، نفس مهذب استاد قابل مقایسه با نفس غیر مهذب خود سالک نیست.


۱۰. حکم عقل، رجوع جاهل به عالم است و نیازی به رجوع به اعلم (کامل) نیست.

پاسخ:

اولا چون مسأله بسیار مهم است و در پاره‌ای مراحل، خطر ابتلا به فرعونیت هست، رجوع به کامل لازم است.

ثانیاً غیرکامل در این راه در حقیقت جاهل است.


علل حساسیت در بحث راهنمای سفر

۱.خطرناک بودن وادی ارادت : ارادت چون شمشیری دو لبه است. اگر در جای خویش به کار رود، بسیار نکوست و اگر بی‌جا باشد، بسیار مضر است و از شرایط حتمی سلوک، تسلیم صد در صد نسبت به راهنمای سفر است. اما از آنجا که استادنما کم نیست، باید فوق‌العاده حساس بود، زیرا ارادت نوعی افسار خویش به دست غیر سپردن است.

۲. شکسته شدن مرزها: برخی شطحیات صوفیان کار را بر عارفان سخت کرده است. اگر از سخن کسی ادعای الوهیت و خدایی به مشام برسد و یا مرز میان امام و مأموم یعنی معصوم: و رعیت بشکند، طبیعی است که حساسیت ایجاد می‌شود و این حساسیت بسیار به‌جاست. در برخی از کتاب‌های صوفیان مبالغه‌هایی در این زمینه دیده می‌شود.

۳. اظهار نظرهای غیرمتخصصانه: اظهار نظر برخی مرادها در مسائلی از شریعت که تخصص ندارند، بسیار خطرناک است و سالک نباید به خاطر ارادت به کسی که دارای شرائط فقاهت نیست، از او تقلید نماید.

راه شناخت استاد سلوکی

متن اصلی: راه شناخت استاد سلوکی - نویسنده: آیةالله حاج شیخ علی رضائی

راه شناختن کمال یا عدم کمال استاد

شناختن استاد خاص یعنی پیامبر و امام به صورت معجزه در پیامبر و تصریح به جانشینی و وصایت در امام صورت می‌پذیرد. ولی شناختن استاد عام کار آسانی نیست.

برای اعتقاد به کمال استاد، قلب انسان باتقوا و مجاهد باید گواهی دهد. پس انسان می‌تواند با به دست آوردن قلب سلیم و با جهاد و طلب، هدایت خاص الهی را برای خود تضمین نماید.

راه‌های شناخت کمال یا عدم کمال استاد به دو گروه مثبتات (بایدها) و مسقطات (نبایدها) تقسیم می‌شود. بایدها اموری هستند که اگر باشند، کمال استاد را نوید می‌دهند و نبایدها اموری هستند که نبودشان در کمال استاد شرط است.


شاخصه‌های شناخت کمال در استاد

۱. ادعای صادقانه: فردی که وجودش با صدق عجین شده و معنای کمال را به خوبی می‌داند و به درستی تقریر می‌کند، در صورتی که ادعا کند کامل است، به کمال او پی می‌بریم.

۲. اجماع یا شهرت میان اهل فن: اگر همه یا اکثریت سالکان پیشرفته به کمال یک انسان شهادت دادند، می‌توان به کمال او اطمینان پیدا کرد.

۳. اعتماد و مراجعۀ انسان‌های فرهیخته: از رجوع انسان‌های فرهیختۀ فراوان به کسی، مانند مرحوم قاضی، به عنوان استاد می‌توان کمال او را حدس زد.

۴. شهادت انسان کامل: تصریح انسان کامل به کمال کسی، کامل بودن او را ثابت می‌کند. در بسیاری از فرقه‌های تصوف و عرفان رسم بوده که استاد هنگام وفات بهترین شاگرد کامل را به عنوان جانشین خود در امر طریقت معرفی کرده است.

۵. انجام کارهایی که فقط از کامل سر می‌زند: برخی اعتقاد دارند کارهایی از قبیل احیاء و اماته و ... فقط از کامل سر می‌زند. صدور چنین کارهایی از کسی شاخصۀ کمال اوست. به نظر نگارنده این امور، مخصوص کامل نیست و فقط تربیت انسان کامل توسط کسی نشانۀ کمال اوست.

۶. صاحب سرّ کامل بودن: اگر کسی صاحب سرِّ انسان کاملی باشد به یقین، خود کامل است، زیرا سرّ کامل را جز کامل تحمل نمی‌کند. البته پیدا کردن صاحب سرّ کار دشواری است.

۷. شهادت قلب سلیم: هرگاه انسانی با رعایت تقوا دارای قلب سلیم شد و با نور تقوا فرقان الهی را به دست آورد، شهادت قلب چنین انسانی می‌تواند کمال او را اثبات کند.

این موارد همه از بایدها بود. چند نمونه از نبایدها عبارتند از: بی‌اعتنایی و یا حتی کم‌اعتنایی به شریعت، غفلت از توحید، اشتغال به لهو، مبتلا بودن به هوای نفس و ... .


دو نکته:

نکته ۱: باید دقت کرد که منظور از «اعتنای به شریعت» با «احتیاط» مصطلح در فقه یکی نیست.

چه بسا عارفی که عمل او به مذاق عده‌ای مقدس‌نما خوش نیاید، اما نمی‌توان او را سهل‌انگار در شریعت دانست، زیرا رفتارش بر اساس اجتهادِ خود یا تقلیدِ درست صورت پذیرفته است.

نکته ۲: تأکید بسیار زیاد بزرگان بردقت در پیدا کردن «انسان کامل» بسیار به‌جاست، زیرا همان‌طور که انسان کامل در تربیت سالک نقش ویژه‌ای دارد، انسان غیرکامل هم نقش تخریبی بی‌نظیری در وجود سالک دارد.

مطالب مرتبط

پانویس

۱. نساء/۷۸.

۲. شوری/۵۲ و ۵۳.

۳. قصص/۵۶.

۴. المیزان، ج۱، ص۱۵۷.

۵. نحل/۴۳.

۶. سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، صص۱۵۷ و ۱۵۸.

۷. علامه حلی در شرح تجرید، ص۳۹۶، بایزید را سقای خانۀ امام صادق علیه السلام و معروف را دربان خانة امام رضا علیه السلام معرفی کرده است.

۸. انحصار عصمت از گناه در ۱۴ نفر هیچ دلیل عقلی یا نقلی ندارد و بلکه دلیل برخلاف آن هست. کیست که بتواند در عصمت ابوالفضل العباس، حضرت زینب کبری، حضرت علی‌اکبر علیهم السلام و ... شک کند با اینکه اینان نه پیامبرند و نه امام و امامزاده بودن هم با وجود فردی همانند جعفر کذاب در میان امامزادگان ملاک عصمت نیست.

مگر می‌شود کسی را همانند عباس که امام حسین علیه السلام به او خطاب می‌کند:

«بِنفسی أنت یا أخی»؛ «جانم به فدایت برادر» معصوم ندانست؟! (منتهی الامال، وقایع عصر تاسوعا)

مگر می‌توان علی‌اکبر را که پدر دربارۀ او به زنان حرم می‌گوید:

«دَعُوه فَانََّه مَمْسُوسٌ فی ذاتِ الله»؛ «او را رها کنید به جنگ برود، که او در ذات خدا فانی است» معصوم ندانست.(وقایع الایام مرحوم شوشتری)

مگر می‌شود زینب کبری سلام الله علیها را که از دست امام سجاد علیه السلام مدال

«فَإنکِ بحمدالله عالمى غیرُ مُعَلَّمَى و فَهِمَى غیرُ مُفَهَّمَى»؛ «تو ای عمه، خدا را سپاس، دانشمندی هستی بی‌استاد و فهیمی هستی بدون آموزگار که خدایت تو را آموخته است» گرفته، معصوم ندانست. (منتهی الامال، وقایع روز ۱۱ محرّم)

شگفتا! در میان علمای شیعه کسانی بوده‌اند(مانند مقدس اردبیلی و میر داماد) که با صراحت گفته‌اند:‌

از آغاز تکلیف عمل مباحی مرتکب نشده‌اند، چه رسد به مکروه و حرام. آیا آنان برترند یا عباس بن علی علیه السلام که طبق روایات، همۀ شهدا در روز قیامت به مقام او غبطه می‌خورند.(بحار الانوار، ج۲۲، ص۲۷۴، به نقل از امالی صدوق.)؛ پس عصمت در ۱۴ معصوم معنای بلندتری دارد.

۹. رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص۱۵۷. (پاورقی)

۱۰. رسالۀ سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، صص۱۵۷ و ۱۵۸.

۱۱. بحار الانوار، ج۳۶، ص۳۳۸ و ج۵۱، ص۱۱۲، به نقل از امام علی علیه السلام .

۱۲. بقره/۱۳۸.

۱۳. سیر و سلوک بحرالعلوم، ص ۱۵۸. (پاورقی)

۱۴. اختیار معرفى الرجال، ص۱۹۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۲؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۹۹.

۱۵. در روایت دیگر از جابر آمده که امام باقر علیه السلام به من گفت: یکی از این احادیث را اگر به کسی بگویی، لعنت خدا و ملائکه و مردم بر تو باد.

۱۶. منتهی الآمال، احوال میثم تمار، ص۱۵۸، طبع اول.

۱۷. همان.

۱۸. من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۵.

۱۹. همان.

۲۰. همان، ص۶۱۳.

۲۱. تحف العقول، ص۴۶۴؛ کافی، ج۱، ص۲۰۱.

۲۲. مهر تابان، ص۹۵.

۲۳. لب اللباب، ص۱۴۲.

۲۴. جاثیه/۲۳.

۲۵. روح مجرد، ص۴۸۹.

۲۶. روح مجرد، ص۴۹۱.

۲۷. عنکبوت/۶۹.

عناوین دیگر این نوشتار
  • استاد سلوکی (عنوان اصلی)
  • استاد در سیر و سلوک
  • استاد در سیر و سلوکی
  • راهنمای سفر                                                                                                                                                                                                                        
    نویسنده: آیةالله حاج شیخ علی رضائی
    منبع: کتاب سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی) صفحه ۲۲۵ تا ۲۷۱
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی